אומה
دانشمندان متعقد هستند که گروهی به نام زبانهای ایرانی(הארי) כוללים דארי (דארי הוא ניב של פרסית, פרסי, התחושה האיראנית של פזרנות ולא תקופה מסוימת כפי שנראה) و لکی و لری و لاری و گیلکی و تالشی و سورانی و بختیاری و کرمانجی و زازایی و کلهری و بلوچی و هورامی و جافی و زبانهای مرکزی (خوانساری و گلپایگانی و انارکی و سیوندی غیره) همه جزو زبانهای خانواده ایرانی هستند. دورهی میانه این زبانها همان پارثی و پهلوی ساسانی و سکایی و سغدی و خوارزمی میباشد و از دورهی باستان ما مادی و سکایی باستان و پارسی باستان و اوستا را داریم.
برای نمونه بنگرید به:
רודיגר שמיט (Hg.): קומנדיום של שפות איראניות. ויסבאדן (רייכרט 1989)
G. Windfuhr, The iranian Languages, Routledge, 2009
http://www.iranica.com/articles/iran-vi-iranian-languages-and-scripts
نقشه زیر تا حدی این موضوع را روشن میکند:
البته زبانهای دیگری ایرانی مانند لری/لکی/تالشی/گیلکی/طبری/دیلمی/هورامی/زازایی .. و غیره در این نقشه نیامده است(زیرا نقشه تنها نمونههایی را اورده است و نه همه این گویشها/زبانها). از دیدگاه تاریخی نیز همواره این گروهها در یک سرزمین مشترک زندگی کردهاند و همه از یک ریشه تباری/نژادی/زبانی میباشند.
برای نمونه تاریخنگاران ابوعلی سینا که در شهر فارسیزبان بخارا بدنیا آمده است را ایرانی میدانند. یا ابوریحان بیرونی که زبان مادری او خوارزمی بوده است را نیز ایرانی میدانند. نخست باید دانست که منظور از ایرانی بودن این شخصیتهای تاریخی معنی دقیقی دارد. یعنی زبان اول و اصلی این افراد یکی از زبانهای خانواده ایرانی(איראן הארי) مانند سغدی و پارسی و کردی و خوارزمی و سکایی و پارثی و اوستایی و بلوچی و پشتو و گیلکی و دیلمی و تالشی و زازا و غیره بوده است. این زبانها را جزو زبانهای ایرانیتبار میدانند.
שפות איראניות העם האיראני היו Syayhmyanh רוב האנשים האלה יכולים, וכמובן ברגע שSogdians וKhwarazmis וBakhtryan קורפ Parsyan (بویژه از دوران ساسانیان) نام برد. امروز این چهار زبان دیگر در خراسان بزرگ نیستند و تنها زبان پارسی (که ادامه گویش خراسانی پارسیمیانه است با نفوذ از سغدی و پارثی) در خراسان بزرگ دیده میشود. در کوههای پامیر هنوز چند بازمانده اندک از زبان ایرانی سغدی دیده میشود ولی در سدههای بعد بویژه در دوران سلجوقیان و مغولان، زبانهای ایرانی و مردمان ایرانی کم کم از این مناطق حذف میشوند. در عین حال شاخههای قوم ایرانی امروز اکثریت جمعیت ایران و تاجیکستان و افغانستان را دارا میباشند و همچنین بخش بزرگی از ایرانیان تاجیک و کرد و زازا و بلوچ و تالش در کشورهای ترکیه و آران و اوزبکستان و سوریه و عراق و پاکستان و غیره هستند.
حال پرسش ما اینست که آیا گویشوران این زبانها قومهای گوناگون هستند یا چندشاخه از یک قوم؟ ما در پرسش به این پاسخ، منابعهای نوین و منابعهای کهن را بررسی خواهیم نمود.
پرسش اول اینست که منظور ما از ایرانی چیست؟ قوم ایرانی یا همان قوم آریایی یک قوم باستانی است که از حدود میتانیها که به زبانی مشابه اوستا و سانسکریت سخن میگفتند وجود داشتند و نامش بارها در کتیبههای گوناگون و نوشتارهای مختلف آمده است.
برای چند نمونه:
یک)
داريوش و خشايار ـ پادشاهان هخامنشي ـ در پارهاي از متون بازماندهي خود، خويشتن را «يك آريايي از تبار آريايي» (Ariya:Ariyačiça) معرفي ميكنند (DNa, DSe, XPh). داريوش بزرگ در متنهايي ديگر، زباناش را «آريايي» (DB.IV) و «اهوره مزدا» را نيز «خداي آرياييها» اعلام ميدارد [بريان، ص 406 ؛ ويسهوفر، ص 11].
همچنین داریوش بزرگ زبان خود را نه “پارسی باستان” بلکه “زبان آریایی” معرفی میکند.
دو)
شماري از مورخان باستان، به صراحت، مادها را «آريايي» خواندهاند؛ مانند هردوت [VII/62؛ فراي، ص 4 و 411]، استرابون [XV/2.8؛ پيرنيا، ص 160] و موسا خورني [I/29؛ فراي، همانجا].
برای نمونه هردوت(دفتر هفتم بند شصت و دو) میگوید که لقب مادها آریایی است:
These Medes were called anciently by all people Arians
(ترجمه روالینسون)
و یعنی مادها نیز جزو مردم آریایی بودند.
همچنین بنگرید:
(فراي، ريچارد،: "המורשת העתיקה של איראן", תורגם על ידי מסעוד רג'בניה, פרסומים מדעיים ותרבותיים, 1368)
سه):
«تنها مورد استعمال مجاز اصطلاح آريايي درباره اقوامي است كه در ازمنه باستاني خود، خويشتن را آريا مي ناميدند. هنديان[12] و ايرانيان (پارسيان)[13] و مادها[14] و اسكيت ها[15] و آلان ها[16] و اقوام ايراني زبان آسياي[17] ميانه خود را آريا مي خواندند»
(ا. M. دياكونوف: «تاريخ ماد»، ترجمه كريم كشاورز، انتشارات علمي و فرهنگي، 1380، ص 142، سطرهاي 5 למעלה 9).
و سپس میگوید:
اسامی خاص فراوان اقوام مذکور که با Arya (אריה- הארי) تشکیل شده شاهد این مدعی است. مثلا در زبان پارتها (اسناد نسا نزدیک اشک آباد – عشق آباد) آریا برزن (aryabarzān) و آریانی یستک (Aryaniyastak) בא. (ای. M. دیاکونوف و م. M. دیاکونوف و و. آ. لیوشیتس. بایگانی پارتها در نسا VDI ، سال 1953 شماره 4 P 116) و بسیاری اسامی دیکر.
چهار):
همچنین کانیشکا، زبان ایرانی بلخی را “אריאן” خوانده است و نه بلخی/باختری.
ה “אַרִי” שפה, גררדו גנולי, המכון האיטלקי לאפריקה והמזרח, רומא, 2002
www.azargoshnasp.net/history/Aryan/aryanlanguagegnoli.pdf
http://www.gengo.l.u-tokyo.ac.jp/~hkum/bactrian.html
پنج)
استرابو مردمان پارس و ماد و سغد و باختر و آریا را جزو کشور آریانا مینامد و میگوید
The name of Ariana is further extended to a part of Persia, and of Media, as also to the Bactrians and Sogdians on the north; for these speak approximately the same language, with but slight variations.
(استرابو، جغرافی، دفتر پانزدهم، بند هشتم)
The Geography of Strabo: With an English Translation by Horace Leonard Jones. Based in Part Upon the Unfinished Version of John Robert Sitlington Sterrett
Translated by Horace Leonard Jones
Published by Harvard University Press, 1966
לתרגם: سرزمین آریانا به علاوهی این، فراگیرندهی بخشهایی از سرزمین پارس و ماد و همچنین بلخیان(باختریها) و سغدیها در شمال میباشد، زیرا این مردمان با اندکی کم تفاوت، با یک زبان سخن میرانند.
شش)
واژهي «ايران» (Eran) براي نخستين بار در سنگنوشتههاي اردشير يكم – بنيانگذار دودمان ساساني – گواهي شده است. وي در برجستهنگاري تفويض شاهنشاهياش [از سوي اورمزد] در نقش رستم استان فارس، و سپس در سكههاياش، Ardashir shahan shah Eran (به پارسي ميانه) و Shahan shah Aryan (به پارتي) “= اردشير، شاه شاهان آرياييها” خوانده شده است. پسرش شاپور يكم، ضمن استفاده از همان لقب براي پدرش، به خود با عنوان Shahan shah eran ud aneran (به پارسي ميانه) و Shahan shah aryan ud anaryan (به پارتي) “= شاه شاهان آرياييها و غيرآرياييها” اشاره كرده است. همين شكل و شيوه، مورد استفادهي شاهان بعدي ساساني، از «نرسه» تا «شاپور سوم» بود. سنگنوشتهي سه زبانهي شاپور يكم در كعبهي زرتشت در استان فارس – كه در اين موضوع فقط نسخههاي پارتي و يونانياش محفوظ مانده، اما نسخهي پارسي ميانهي آن نيز با اطمينان، بازسازيپذير است – براي نخستين بار حاوي واژهي پارسي ميانهي «ايرانشهر» EranShahr (به پارتي: Aryanshahr) است. بيان پادشاه مذكور در اين زمينه، چنين است: «an … eranshahr xwday hem» (به پارسي ميانه) / «az … aryanshahr xwday ahem» (به پارتي) / «ego … tou Arianon ethnous despotes eimi» (به يوناني) “= من سرور پادشاهي (در نسخهي يوناني: ملت) آرياييان هستم” (SH.K.Z, Mid. Pers. [1], Parth . 1., Gk. 1.2). اين قاعدهسازي، به دنبال لقب «شاه شاهان آرياييها»ي شاپور يكم، اين نكته را به نظر بسيار پذيرفتني ميسازد كه واژهي «ايرانشهر» به درستي، «شاهنشاهي» (empire) معني ميگرديده، ضمن اين كه واژهي Eran هنوز مطابق با ريشهشناسياش (از واژهي ايراني كهن: aryanam*)، به عنوان حالت جمع اضافي نام قومي «اير» (Er) (پارتي:Ary؛ از ايراني كهن: -arya؛ = آريايي) به معناي «-ِ ايرانيان» فهميده ميشده است. شكل مفرد اين واژه را شاپور در اشاره به پسرش «نرسه» مورد استفاده قرار داده است: Er mazdesn Narseh, shah Hind, Sagestan … (به پارسي ميانه) / ary mazdezn Narseh … (به پارتي)، يعني: «آريايي مزداپرست نرسه، شاه هند و سيستان و…».
از ديگر شاهان ساساني، بهرام دوم نيز منحصراً، در برخي سكههاياش، اين واژه را به صورت يك پيشوند به سكهنوشتههاي معياري كه از زمان اردشير يكم مورد استفاده بوده، افزوده است: «(آريايي) مزداپرست، خدايگان (بهرام)، شاه شاهان آرياييها (و غير آرياييها)».
تركيب «اريانام خشثره» -aryanam xshathra* [= شهرياري آرياييها] در هيچ يك از سنگنوشتههاي پارسي باستان هخامنشي يافته نشده است. در اين زمينه، در يشتهاي متأخر اوستا، تنها ذكر Airiia و Anairiia danghawo “= سرزمينهاي آريايي” و “غيرآريايي” יש. بنابراين اصطلاح «ايرانشهر» برساختهي ساسانيان بوده است.
(برگرفته از دانشنامه ایرانیا-“Iranshahr”- دیوید مکنزی-برگردان به فارسی داریوش کیانی)
پیوند اصلی:
http://www.iranica.com/articles/eran-eransah
דיוויד מקנזי, "Eranshahr" באנציקלופדיה איראניה
هفت)
مقاله مهم زیر از یک پروفسور ایتالیایی بسیاری از این اسناد پیش از پارثیان را گردآوردی کرده است:
http://www.iranica.com/articles/iranian-identity-ii-pre-islamic-period
G. גנולי, “זהות איראנית ii. תקופה פרה-אסלאמית” באנציקלופדיה אירניקה
The inscriptions of Darius I (see DARIUS iii) and Xerxes, in which the different provinces of the empire are listed, make it clear that, between the end of the 6th century and the middle of the 5th century B.C.E., the Persians were already aware of belonging to the ariya “Iranian” nation (see ARYA and ARYANS). Darius and Xerxes boast of belonging to a stock which they call “Iranian”: they proclaim themselves “Iranian” and “of Iranian stock," ariya and ariya čiça בהתאמה, in inscriptions in which the Iranian countries come first in a list that is arranged in a new hierarchical and ethno-geographical order, compared for instance with the list of countries in Darius’s inscription at Behistun (see BISOTUN; גנולי, 1989, pp. 22-23; 1994, pp. 153-54). We also know, thanks to this very same inscription, that Ahura Mazdā was considered the “god of the Iranians” in passages of the Elamite version corresponding to DB IV 60 and 62 in the Old Persian version, whose language was called “Iranian” or ariya (DB IV, 88-89). Then again, the Avesta clearly uses airya as an ethnic name (Vd. 1; Yt. 13.143-44, etc.), where it appears in expressions such as airyāfi; daiŋˊhāvō “Iranian lands, peoples," airyō.šayanəm “land inhabited by Iranians,” and airyanəm vaējō vaŋhuyāfi; dāityayāfi; “Iranian stretch of the good Dāityā,” the river Oxus, the modern Āmū Daryā (ש.ו.; see ĒRĀN-WĒZ). אין ספק לגבי הערך האתני של איראן הישנה. arya (Benveniste, 1969, . אני, pp. 369 f.; Szemerényi; Kellens).
The Old Persian and Avestan evidence is confirmed by the Greek sources: Herodotus (7.62) mentions that the Medes once called themselves Arioi; Eratosthenes apud Strabo (15.2.8) speaks of Arianē as being between Persia and India; Eudemus of Rhodes apud Damascius (Dubitationes et solutiones in Platonis Parmenidem 125 bis) refers to “the Magi and all those of Iranian (áreion) lineage”; Diodorus Siculus (1.94.2) considers Zoroaster (Zathraustēs) as one of the Arianoi. The ethnic, linguistic, and religious import of terms connected with Old Pers. ariya and Av. airya is therefore borne out by a lot of different evidence, over a span of time that goes from the Achaemenid to the Seleucid and Parthian periods and in Iranian and non-Iranian sources. Besides Greek, the non-Iranian sources include Armenian, as in the expression ari Aramazd “Ahura Mazdā, the Iranian” in ה History of the Armenians (sec. 127) by Agathangelos (de Lamberterie, p. 243; Schmitt, 1991; גנולי, 1993, p. 19). An Iranian source, the Rabatak inscription (l. 3 f.) in the Bactrian language, has ariao, meaning “in Iranian (language)" (Sims-Williams, 1995-96, p. 83; 1997, p. 5; גנולי, 2002). All this evidence shows that the name arya “Iranian” was a collective definition, denoting peoples (Geiger, pp. 167 f.; Schmitt, 1978, p. 31) who were aware of belonging to the one ethnic stock, speaking a common language, and having a religious tradition that centered on the cult of Ahura Mazdā.
بنابراین آریایی(אירני) به قومی گفته میشده است که با وجود تنوع زبانهای ایرانی..همگی دارای ریشه واحد و فرهنگ مشترک و اسطوره مشترک و تاریخ مشترک بودند و شاهان ساسانی خود را آریایی(אירני) خوانده و کشورشان را ایران/ایرانشهر/آریان خواندهاند.
البته قوم ایرانی به اندازه کافی در ادبیات آمده است که نمونه آوردن از آن نیازی نیست.
شاید همین از اسدی طوسی بسنده باشد:
وفا ناید هرگز از ترک پدید
وز ایرانیان جز وفا کس ندید
و در شاهنامه و دارابنامه و صدها اثر فرهنگی همواره از قوم ایرانی سخن رفته است.