Sasanian ,Hftalyan ופאן Trkyst חדשות

כתובת מקורית: پاسخ یک پان ترکیست در رابطه با ساسانیان و هفتالیان

תגיד את האמת ותזרוק כל מה שאתה יכול למטרה ותירה גבוה יותר, זו הסגולה האיראנית! (ניטשה)

"מי שמפנה את ראשו מהאמת// שיתעקם, וגם הוא קסטה// שילך לארץ וימות, מי// שתהיו נטל מהאמת וזהו// כולם, תהיה אמת כדי שמהאמת// הוא לא יבוא לעבוד בתוך הקסטה//"

(Ferdowsi)

"מי שפונה אל האמת והטוהר, מקומו יהיה בית אור עם שמים. אבל שקרן ואדם רע יבלו זמן רב בבושה ובצער בחושך ובכבשן האור.. אכן, כוונתו הרעה והמכוערת של הפושע תגרום לו לסבול מחיים אומללים וייסורי מצפון.

Ahnvd GATT-Hat30-Bnd9

פרט נגד אופקים בשם Mehran האביב הסאסאנית שושלת כתב לאחרונה על כמה שטויות שמשקפת את מאמציהם לתפוס תרבויות של אנשים אחרים. این فرد بدون این که سندی را در تایید سخنان خود عرضه دارد، ادعاهای گوناگون نادرستی را به میان آورده است که در ادامه به چند نمونه از آن ها به طور مختصر پاسخ داده می شود.

הוא יתחיל אבסורדי שלו:

تاريخنگارى رسمى و دولتى در ايران كه تمامأ در راستاى باستانگرائى٬ آرياپرستى و برتريت قومى فارسى بنيان گذارده شده است

פאן-טורקי כמו תמיד, כי אין להם השפעה, והשרידים של אנשים הזקנים לעזוב, לא כארים (איראנים (100))באיראן (אריאן) לא, ללכת להיסטוריה הרשמית של היקום הידוע. העובדה שהעם האיראני (הארי) התקופה עתיקה מאוד, כלומר לפני לפחות שלוש אלף שנה, מורה גדול ומאמר Gasha יקר לאנושות זרתוסטרא הוא. יתר על כן, האימפריה העולם הפלורליסטית הראשונה שנוסדה על ידי כורש הגדול של כתובות האכמני ורב שפה פרסית עתיקה (משישי לפני הספירה מאות הרביעית), וזה המשך של פרסית המודרני, עזב (בעוד הטקסטים הכתובים הראשונים טורקים לספירת המאה השמינית). בעידן של העם איראני גוברים, התרבות שלהם היא גדולה, וההנצחה של הטורקים בכל מסמך, ושם לא נמצאה שם, ועובדה זו, יש לי הטורקים הפקעה פאן הציביליזציות של אין רלוונטיות ל …החליף.

پیش از آن که به مقاله اخیر مهران بهاری پاسخ بدهیم، بایسته است به مقاله پیشین وی نگاهی کنیم و جهالت و نادانی وی و نیز تناقض های موجود میان این دو مقاله او را برملا نماییم. האביב מ 'במאמר בשם "Aghaj כן" (השבט הוא על Aghjary) כותב:

« هرودوت در آثار خود از نخستين پسر هراكلئوس با نام Agathirs, Agathir-os٬ Agathyrs-(שלנו) Agathyr(עם) و نيز از مخلوقى نيمه زن-نيمه گرگ بنامCatiar(ב) בשם. برخى از محققين هر دو اين نامها را مربوط به آغاج ارىها دانسته اند.»

اما مهران نمی گوید هردوت در کجای کتاب خود چنین ادعایی کرده و کدام محقق چنین اظهار نظر یاوه ای را به میان آورده است. اصلا هرکول، پهلوان اسطوره ای یونانیان چه ربطی به قبیله ای به نام آغاجری دارد؟!!!!

همچنین ادامه می دهد:

«داده هاى تاريخى حكايت از آن دارند كه آغاج ارىها در سالهاى ٤٦٦-٤٦٠ ميلادى در تركيب هونهاى اروپايى و يا گروهى وابسته به خزرها به نواحى جنوب قفقاز آمده٬ از آذربايجان گذشته٬ به سرزمين ماد حمله برده و از طريق آذربايجان وارد خاك آناتولى شده اند. ورود اين گروه كه در نوشته هاى ساسانى از آنها به شكل Ak-katlar ياد شده است»

این هم نادرست(و جعل تاریخ) מה, אף אחד מהכתובת הסאסאנית, יש שם קצר לחוקר בדיוני רוצה לעשות עם זה Aghajary! והשנה, אין מקור שממנו הוא כביכול קבוצה של אדמות שבט Aghajary להיות מותקפים ולאחר מכן הוא מוכן להיות מיובא לתוך שטח Nvtvly, שלא לדבר על. خوب بود ایشان به ما نشان بدهند که در کدام کتیبه ساسانی چنین نامی آمده است!

باز بدون ارائه هر گونه سندی برای ادعاهای خود، چنین ادامه می دهد:

« آغاج ارىها مانند كنگرها٬ بلغار-بولقارها٬ سابير-ساوورها٬ يازير-يزرها٬ خلج-قالاچها٬ آوار-آبيرها ٬خزرها٬ هون و آق هونها٬ قيپچاق-كومانها٬ بارسيل-بورچالىها و …. قديمىترين گروههاى تركى شناخته شده پيش از اسلام در آذربايجان٬ ايران و آسياى صغير مىباشند.»

در این جا نادرستی و جعل تاریخ باز دیده میشود. برای نمونه قبچاق ها هرگز حضوری در آذربایجان در دوران پیش از اسلام نداشته اند. بلغارها هیچ ربطی به آذربایجان و ایران نداشته اند. הכוזרים מעולם לא היו אויבי Sasanian Sasanian איראן וחיו באנטוליה ואזרבייג'אן Ngzydnd. אבל דבר אחד הקשורים בשם הפיקטיביים "ההונים AGH" מאמר הנוכחי שמ 'Hftalyan היא משתמש כדי להתייחס כHftalyan של תורכי לעצמם (آق هون) برای اشاره به خود استفاده کرده اند.

اما یک نمونه دیگر از در ان مقاله اینست: « منطقه سكونت آجارها (جمهورى آجارستان) محل سكونت گروههاى پروتوتركى مانند ايسكيتها و كيممرها و يكى از مراكز نخستين تمركز تركان پيش از اسلام در منطقه است .» و باز هم اینجا بدون هیچ سندی Scythians (اسکیتیها) و Kimmerians (کایممیریان ها ) האם קראו את כל הספרים היום ולהשאיר הפניות לא חוקיות ההיסטוריונים של היום והפרופסורים באוניברסיטה ובלשנים של היום באופן מפורש שלא לעזוב את הקבוצה ובאיראן, והם יודעים.

سپس میگوید:

برخى از منابع آغ هونها را ترك٬ برخى ديگر مغول و گروهى نيز ايرانى زبان شمرده اند٬ اما همه بر زرد پوست- منقولوئيد بودن آنان متفق اند

برخلاف نظر بی پایه مهران بهاری همه منابع بر زردپوست بودن هفتالیان متفق نیستند! نمونه هایی از سکه هایی از دوران شاهان هفتالی به آشکارا این حقیقت را ثابت می کند:

http://www.grifterrec.com/coins/huns/i_heph_266_o.jpg silver drachm,obversehttp://www.grifterrec.com/coins/huns/aa_hunnic/i_heph_varV_aa_o.jpghttp://www.grifterrec.com/coins/huns/heph_198/i_heph_198_o3.jpg

http://www.fitzmuseum.cam.ac.uk/coins/recentAcqs/recentacqs_11.html

پس این ادعای مهران بهاری که «همه منابع» بر زردپوست بودن هپتالیان «متفق اند» به خاکستر سپرده شد. اما اطلاق عنوان ترکی «آغ هون» به هفتالیان نیز بی پایه است و چنین نامی در هیچ سندی یافته نمی شود. اما عنوان هون های سفید در برخی منابع به هفتالیان اطلاق شده است. שם מזויף תורכי, שם מזויף כחסר בסיס ועצמי "לעזוב Hvrmvz Aghlv" למחבת החוצה כי בשל Bahregan של כל מסמך, מנסה לבנות את המילים שלהם עם קול תורכי לאופן בשם כל ! در این مورد بیشتر توضیح داده خواهد شد.

اسناد بسیاری، و از جمله سکه ها و گزارش های تاریخی موجود، بر ایرانی بودن و غیر زردپوست بودن حاکمان هفتالی تصریح دارند. در جدیدترین پژوهش انجام شده در مورد زبان هفتال ها که ما از آن آگاه هستیم:

X. Tremblay, Pour une hstore de la Sérinde. Le manichéisme parmi les peoples et religions d’Asie Centrale d’apré les sources primare, Vienna, 2001, pp. 183-88

השפה של מסמך והמשרד היא קרובה לשפה האיראנית הוא מזרח פאשטו הסקיתים. Trmblay במאמר הניתוח שלך ראש Hftaly מהשמות של המלכים שהיו מוסמכות מטבעות ומקורות היסטורי וכותרות אנליטיות, והשמות שפורסם Hftalyan אתנוגרפית. برای نمونه وی نام Khingila را با واژه سغدی مانوی xnγr و وخی xiŋgār به معنای شمشیر برابر می شمارد؛ Toramāna را برگرفته از Tarua-manah- و Mihirakula را برگرفته از Miθra-kula به معنای متوکل به مهر. وی در صفحه 187-186 می نویسد که «… تفسیر نام هفتال ها بر پایه زبان ترکی ممکن نیست و حقایق تاریخی نیز چنین تفسیری را تأیید نمی کند چه را که هیچ رد و اثری از دین ترکی در این نام ها وجود ندارد. اما نام آنان برپایه زبان های ایرانی همواره قابل تفسیر است. با وجود این، نام های هفتالی بلخی نیستند. هفتالیان از ایرانیان شرقی بودند ولی نه از سغدی ها. اما می توان آنان را از پشتوها، ایرانیان پامیر و سکاها (ختنی ها) دانست». ترمبلای در پانویس شماره 308 כותב: "שם ההוני נתן לכמה קבוצות, אבל ההונים באירופה ובHyung - בערך השנה הסינית החדשה, בימים שלפני המשיח, הוא בוודאי לא יעזוב".

یکی دیگر مقاله محققانه و معروف دیگری نیز بر ایرانی(הארי) بود این قوم تاکید می کند:

K. Enoki, ‘On the nationality of the Hepthalites’, Memoirs of the Research Department of Tokyo Bunko, 18, 1959, pp. 1-58.

בניגוד אלינו, Mehran האביב אינו מספק כל מסמך המופיע לHftalyan איך ועל סמך מה הוא נלקח מהגזע הצהוב. شگرف آن که با وجود آشکارگی چهره هفتالیان در سکه های نشان داده شده در بالا او ادعا می کند که همه عالم بر زردپوست بودن هفتالیان باور دارند!! چه سندی وجود دارد که هفتالیان (و نه نام پان ترک ساخته آغ هونها) زرد نژاد بودند!? . Hftalyan הצטיין בכיתה, השמות ותארים של טרמבליי מאמרים הוכיחו כי יש לי איראנים. پیداست که مهران بهرای هیچ گاه «همه منابع» را نخوانده است، چه حتا به یکی از این منابع هم اشاره نمی کند!! او با کمال وقاحت هر سخنی را که برای پان تورکهای بی وطن دلچسب است می نویسد.

برای نمونه A.D.H Bivar در مقاله خود در تاریخ ایران کمبریج (جلد 3/1، 1983) صفحه 212 درباره هفتالیان می نویسد:

«دانشمندان در نظریه های خود در مورد پس زمینه زبانی و نژادی این مردم (הפטליאנים) هم عقیده نیستند»

چگونه است که مهران بهاری در یک روز آنان را ترکان باستان که در آذربایجان و ایران می زیستند می خواند و روز بعد حرفش را در مقاله ای دیگر تغییر می دهد؟! در هر حال، همه نظرات او فاقد سند است.

אמור להתחיל באביב הזה עבור בודה שם מופרך מ Hoon כבר שימוש לרעה על ידי חלק מחברים כדי להבדיל אותם מהקלסי Zrdnzhad הרומי Hftal על קרובי המשפחה שלהם, שנקרא ההונים לבנים, וAndyshanh הגלם שלו, האפיון של . نام این قوم در چینی Yeda است و نامی که آنان به خود اطلاق می کردند Hua است و نام مشهور دیگر همان هفتالیان است. علت این که چند منبع رومی آنان را هون های سفید خوانده اند به سب شباهت نام Hua و هون است. وگرنه این مردمان، همان طور که سکه های خود آنان نشان می دهد، به هیچ وجه زردپوست نبوده اند. اما به جز سکه های هفتالی، یک سند همزمان وجود دارد که دروغ مهران بهاری را به خوبی آشکار می کند:

Procopius, History of the Wars, Books I and II, Loeb Classical Library, vol. 1, pp. 12-15

پروکوپیوس، مورخ رومی، در مورد هفتالیان گزارش داده و به صراحت آنان را متفاوت از هون ها ذکر کرده و حتی نژاد و پوست آنان را سپید و جدا از هون های زردپوست دانسته است.

استاد ریچارد فرای درباره هفتالیان چنین دیدگاهی دارد (میراث باستانی ایران، ترجمه مسعود رجب نیا، انتشارات علمی و فرهنگی، 1377، ص 364):

«تعیین ترکیب نژادی خیون ها یا هفتال ها کاری است دشوار. אך אין ראיות לכך שKhyvn Hftal הם נפרדים, אבל הראיות מוגבלות שיש לנו עולה כי קיים קשר בין Hftal עם Khyvn, גם מדגיש את הקשר בין מה שהיה וYvyh. במילים אחרות, שבט Hftal או אולי עדיף כהה היה בין Khyvn. אפשר להניח כי האלמנטים של אלטאי, Hvny, היה בין Hftal, אבל שוב הוכחה לכך שנגמל האיראנים. יתכן כי חלק מהפסיקה הראשונית שלהם שההונים היו עדיין הרבה איראנים במרכז אסיה ובמזרח איראן, שהאיראנים היו גם Hftal ביניהם היו. אז ידענו אימפריה Hftal במזרח איראן וצפון מערב הודו, איראן עצמה כבר. هیات های تبلیغی دین زرتشت و مانی در آسیای میانه شاید موجب فزونی عناصر فرهنگی مغرب ایران در میان مردم آن جا شده باشد».

درباره نام هونهای سفید (و نه نام جعلی پان تورک ساخته آغ هونها) خوب است توضیحی بدهیم. استاد ریچارد فرای (همان کتاب، ص 63-362) درباره این نام می نویسد:

«در منابع غربی و خاورنزدیک لفظ های گوناگون “سکا، هون و ترک” همه دلالت دارند بر مردمان استپ. אבל היה לי סיני שמות שונים עבורם.. אז כל האנשים שחיו בערבות מרכז אסיה או במזרח התיכון או במזרח אירופה, שבו במחצית הראשונה של האלף הראשון אחרי המשיח באה, לא ההוני והמזרח הקרוב במקורות מערביים או ההוני האתני שקראו, רמיזות .

שם זה לא מוזר, ויש דוגמאות נוספות.

"מילים לא נותר טוראן במילים, אבל מאז ואילך המאה השישית לספירה, טורקים ממרכז אסיה, שנודדים לו השפעה עמוקה על קבוצות אתניות, זה כבר נחשב על תנאי תיקון השגיאה טוראן (אה. فون گاباین: مناسبات ایرانیان و ترکان در اواخر دوره ساسانی، تاریخ ایران کمبریج، 3/1، انتشارات امیرکبیر، 1380، ص 727).

וכך, "הסדק" פירוש הספרות האירופית באנגלית ובשפות אחרות הן מוסלמית, או את השם "ברברי" היום מתייחס לאתני או אפריקה כמו "הינדי" או מונח שניתן לאמריקה שפת אם . پس اطلاق نام هون های سفید به هفتالیان آنان را هون نمی کند، چنان که خود پروکوپیوس این به اصطلاح هون ها را «سفید» (یعنی غیر منگلوید) خوانده و آنان را دارای فرهنگ، زبان و ریشه جدا از هون های دیگر دانسته است. البته همان طور که توضیح داده شد، منابع چینی و منابع ایرانی و بیشینه منابع هفتال ها را هون نخوانده اند. ولی بیشتر از این هم پیوند هون ها و ترکها نیز به طور قطعی ثابت نگشته است. در هر حال امروز قومیت xiongu نیز مورد بحث است و دانشمندان اخیر آنها را ترک نمیدانند

مهران بهاری ا باز ادامه می دهد:

نوع ديگرى از ازدواج٬ بنام پولى آندرى – ازدواج همزمان چند مرد با يك زن- نيز در ميان چندين قوم آسياى مركزى شامل آريانهاى هند و ديگر هند و اروپائىها و ايرانىهاى باستان ديده شده استּبا اينهمه خويدوده و پولىآندرى هرگز در ميان هونها و تركها ديده نشده است

هرگز رسمی به صورت پولی آندری در میان زردشتیان وجود نداشته است. اما مهران بهاری ازاین موضوع گویی کاملا ناآگاه است که پلی آندری یکی از رسوم هفتالیان (که پیش از این آنان را زرد نژاد و مغول/ترک تبار خوانده بود) بوده و تاریخ نویسان همرزمان چینی (مانند Zhoushu, Liangshu) به این رسم اشاره کرده اند (نک. Enoki 1959). پس آن چه مجموع اسناد و دلایل ارائه شده نشان می دهد این است که اولأ، هفتالیان زردپوست نبوده اند و سکه های بازمانده و گزارش پروکوپیوس به خوبی این ادعای نامستند و دروغین مهران بهاری را ابطال می کند که:« اما همه بر زرد پوست- منقولوئيد بودن آنان متفق اند ». ושנית, "הרבה" של מדענים המבוססים על ראיות, שמאמינים בHftalyan האיראני ומדענים "כל" מאמינים שממקסם את העם האיראני בשטחן כבר. اما مهران بهاری حتی از تاریخ ترکها هم چند آگاهی ندارد وگرنه رسم پلی آندری در میان قرقیزها و کازاخها در قرن 18 میلادی متداول بوده است(نک. Enoki 1959)

برخلاف تبليغات نژادپرستان آريائى و آموزش رسمى دولتى در ايران – كه از سوئى ترك را مترادف زرد پوست دانسته و زردپوستان را نژادى پست مىشمارد و از سوى ديگر به وجود نژادى سفيد پوست و پاك بنام آريا معتقد بوده و به آرمانى ساختن خاندانهاى ساسانى و ּּּ مىپردازد٬ خاندان ساسانى نه تنها آريائى نيست بل كه به لحاظ تبارى خاندانى دورگه و ايرانى-آلتائى و از جنبه فيزيوتيپ نيمه زردپوست (منقولوئيد) استּ

برخلاف نظر پان ترکیست ها کسی در زرد بودن ترکان اصیل شکی ندارد. این حقیقتی است که همه دانشمندان امروزی بر آن واقف و معترف هستند. از آن جا که این حقیقت، پان ترک ها را در کوشش شان برای ترک تبار ساختن آذربایجانی های ترکزبان ولی ایران تبار دچار تنگنا کرده است، آنان در مقابل می کوشند که تمدن های دیگر را یا تخریب یا به سود ترک ها مصادره کنند. و اینک نیز شاهدیم که به هفتالیان و ساسانیان چنگ انداخته اند.

מלכים הסאסאנית, כפי שתפקידם של מטבעות, ציורים ופסלים בתוך הסאסאנית מגיע ב, היווצרות אף אחד מהפנים של אדם ולא Zrdpvst. האם זה אפשרי שושלת הסאסאנית עם מאות חברים שהיו נשואים רק שלה, כי זה הוא חבר של אישה טורקית, שנתנה את KH Anushiravan החאן היה מלא לגמרי ולהיות תורכי וZrdnzhad?!! תרבויות מזרח ומערב בירידה נוספת באביה של צוואתה. אם ההורים רוצים גזע או מוצא אתני קובע שטוענים שאנחנו צריכים את כל השושלות הן ריבוי הליכי ומקומי בכל מדינה וDudmani פקודת Nrandh הפנימי. עם זאת, אפילו לזרוק מבט מטבעות Sasanian, נכות, מ 'עומס לאביב Zrdnzhad להוכיח Sasanian. در میان ایرانیان فرهیخته نیز کسی زردپوستان را پست نمی شمارد، اما مراد از زردپوست / چشم تنگ در ادبیات کهن پارسی اقوام زردپوستی هستند (ترک و ومغول و اغوز و تاتار و ختایی…) که به ایران زیان های بسیاری وارد کردند و از این رو کاملا طبیعی است که برخی از این اقوام در تاریخ ایران و چند کشور دیگر (یونان و چین و اروپا و روسیه و ارمنستان و هندوستان و…) وجهه و شهرت منفی داشته باشند. برای نمونه در ایران حملهی ترکان غزنوی(999 M)، حملهی ترکان سلجوقی(1030 M)، حملهی ترکان قراختایی (1141 M)، حملهی ترکمانان غُزّ(1156 M)، حملهی مغول ها(1220 M)، حملهی تيمور(1381 M) و… باعث ویرانی ایران گشته است. وگرنه چینی ها و ژاپنی ها و اقوام متمدن زردپوست دیگر در نگاه عموم مردم ایرانی وجهه ی مثبتی داشته و دارند. פאן הטורקים הם כמו ספירת הודעות ההונים של אנשי קשר שהטורקים בורחים ופחד. בניגוד לדעה נפוצה, אוניברסלי הפאן טורקים, הטורקים וההונים המקורי אלטאי יודע, ולמרות מאות מסמכים בניגוד לפנטזיות שלהם, להיות Zrdnzhad טורקים מכחישים אמיתי, במה שנראה כמו פאן הטורקים, ההונים להיות ! اگر پان ترکیست ها خود را ترک می دانند پس چه را تلاش می کنند که هویت اصلی ترکان را انکار و پنهان کنند؟! به امید روزی که پان ترک ها زردنژاد بودن ترکان اصیل و حقیقی را مایه ننگ ندانند!

مادر هرمز چهارمقاين٬ دختر خاقان امپراتورى گؤك ترك و پدر وى خسرو اول انوشيروان٬ فرزند شاهزاده اى از قوم زردپوست هپتاليت (آغ هون) היה (نام اين پرنسس٬ به فارسى نواندخت ثبت شده است)…در سال ٥٣١ بعد از مرگ قباد اول٬ يكي از پسرانش به نام خسرو اول كه بعدها لقب انوشيروان يافت به سلطنت (٥٣١ تا ٥٧٩) رسيدּ(قباد٬ بنا به آئين زرتشتى٬ با خواهرزاده خود بنام زنبق ازدواج كرده بودּزنبق نيمه ترك٬ خود حاصل ازدواج خواهر قباد با خاقان ترك است)ּ خسرو انوشيروان٬ اين پادشاه نيمه زردپوست٬ از نامدارترين سلاطين ساساني محسوب شده و او را به سبب برخى اصلاحات مالى و ادارى٬ لقب عادل داده اند . ادعا شده است كه دوران سلطنت او دوران شكوه و اقتدار سياسي و نظامي و فرهنگي حكومت ساسانيان بود . او قبل از جلوس به تخت شاهى٬ به كمك اشراف و روحانيان زردشتى، و با يارى ٣٠ هزار جنگاور زردپوست آغ هون٬ مزدك و پيروان وى را كشت و شورش مردمى و روشنگرانه مزدكيان را سركوب كرد . خسرو اول انوشيروان بعد از نيم قرن سلطنت در سال ٥٧٩ بدرود حيات گفت و با مرگ او ، دوران سلطنت پسرش هرمز چهارم٬ شاه ترك ساسانى آغاز گرديدּ

Quad הראשון נטען Pvrpyrargvnh M האביב עם טורקים או אפילו Hftalyan קישורים יחסיים כלשהם, לא היה לי הגזע הצהוב. در هیچ سندی که ما به ان رجوع کریدم نیز گفته نشده است که کواد با خواهرزاده ای نیمه ترک به نام زنبق ازدواج کرده است! و هیچ سندی نیز گویای «نیمه زردپوست» بودن انوشیروان نمی باشد. اگر مهران بهاری یک سند عرضه می کرد، ما می توانستیم سخن او را درباره خسرو انوشیران جدی گرفت. اما در تاریخ طبری (تاریخ ایرانیان و عرب ها در زمان ساسانیان، تئودور نولدکه، پژوهشگاه علوم انسانی و مطالعات فرهنگی، 1378، ص 165) درباره مادر انوشیروان آمده است: «[کواذ] هنگام رفتن گذارش بر سر راه به نیشابور افتاد؛ او و گروه کوچکی از یاران همراه او همه ناشناس وار بودند. زرمهر پسر سوخرا نیز در میان این گروه بود. در آن جا کواذ را آرزوی زن بخاست و آن را با زرمهر بگفت و از او خواست که برای او زنی از خاندان خوب بخواهد. زرمهر چنین کرد و پیش زن خداوند خانه، که از اسواران بود برفت. این مرد دختر دوشزه ای بسیار زیبا داشت. زرمهر با آن زن درباره دخترش سخن گفت و به او اندرز داد که او را به کواذ بدهد. زن این سخن با شوهرش بگفت و زرمهر زن و شوهر را پیوسته به آن وادار همی کرد و به آن چه آرزوی شان بود نوید همی داد تا تن در دادند و دختر را کهنیوان دختنام داشت به کواذ دادند. کواذ همان شب با آن دختر بخفت و او انوشروان را از او بارگرفت». پس بنا به روایت طبری، مادر انوشیروان دختر یک اسوار (نظامی بالارتبه سپاه ساسانی) نیشابوری به نام نیوان دخت (به معنای دختر دلیر) بوده است.

چهره خسرو انوشیروان، چنان که از نقش این سکه بر می آید:

http://www.grifterrec.com/coins/sasania/w/kh_I/i_sas_khI_w_195_o.jpghttp://www.grifterrec.com/coins/sasania/khusroI/i_sas_khusroI_o1.jpg

http://www.grifterrec.com/coins/sasania/sas_khuI_1.html

کاملا ایرانی است، پس چه گونه می توان به وقاحت تمام او را پادشاهی نیمه زردپوست اطلاق کرد؟(ریش انبوه و بینی غیرپهن و چشمان درشت..) همه دیگر ادعای مهران بهاری نیز بدین سان فاقد هر گونه سندی و مدرکی است. این ادعا بی بنیان و خودساخته که انوشیروان با يارى ٣٠ هزار جنگاور زردپوست آغ هون٬ مزدك و پيروان وى را كشت منشایی جز تخیلات فربه مهران بهاری ندارد. כי אין לא אתני ולא ההונים ההונים Hftalyan נקראים Agh…

לכן לעולם לא תוכל להוכיח שמחצית Anushiravan M אביב ק של ההונים ואפילו לא יכול להוכיח שכביכול Hormozd Trkzad עם זקן עבה ועיניים גדולות, שאינם שונים משלהם לפני ואחרי Sasanian אין לי עור צהוב. שושלת הסאסאנית האיראנית ומרוץ Hormozd כנראה משהו הוא חאן. اما سرزمینی که خود خاقان ترک از آن برخاسته و بر آن حکومت می کرد دارای مردمان گوناگونی از تبار ایرانی و هندی و سکایی و سغدی و تخاری بوده است و از این لحاظ هیچ سندی وجود ندارد که نشان دهد خود خاقان هم تبار خالص ترکی داشته است. עם זאת, אין ראיות אמינות שעד חי בSassanian איראן עוזב קבוצות, אינם זמינים.

آشکار است که بر اساس یک سنت دیرین نسب فرد را بر اساس پدر به شمار می آورند و اگر بر اساس مادر بخواهیم نژاد یا تبار کسی را مشخص کنیم می بایست صفویان و عباسیان و عثمانیان را هم ترک- איראן- یونانی، عرب-ایرانی- ترک، و ترک- اسلاو- یونانی به شمار آوریم. اغلب خلفای نخستین عباسی مادرانی ایرانی داشتند. ازدواج خسرو انوشیروان با یک شاهدخت ترک باعث نمی شود که سلسله ساسانیان آلتایی- ایرانی شود، چه را که ایرانی بودن نژاد و فرهنگ و آیین و زبان و خلاصه هویت ساسانیان به واسطه ازدواج با یک زن ترک (که معلوم نیست خالص بوده است یا نه) دچار خدشه نمی شود. אבל אם אנו חושבים על דרכים פאן טורקית, עות'מאני ושושלת הספווית אז כבר לא… שנעזוב, שלא לדבר על לנסות לקשר לGhznvyany שושלת Sasanian שנעשו בכיוון זה Shjrnamh המזויף אפילו! Mehran האביב אפילו יודע את ההבדל בין המשפחה ושושלות הסאסאנית, וחושב כי "השושלת הסאסאנית" הובילה לנישואים אתניים החוצה "Sasanian שושלת" שנשארה מחצית, בעוד שושלת Sasanian, שושלת Sasanian הייתה יחידה גדולה בהרבה. Anushiravan ק נישא נסיכה רומית הסאסאנית שושלת היא לא הגורם למחצית הרומית. מ 'ואילו רק דוגמה אחת של נישואים מביאה נשוי Sasanian יותר שושלת רומית ואם היה Rvmyst הפאן תורכי כמו פאן, פאן Rvmyst כל השושלת הסאסאנית, הרומאים קרא לי. همچنین بهاری هیچ سندی برای یاوه خود درباره قباد و ازدواج وی با زنبق نمی آورد!

دیگر سخنان مهران بهاری درباره دولت گوگ ترک کاملا بی سند و خودساخته است و تنها موجب تمسخر خوانندگان می شود. برای نمونه، این فرد ادعا می کند که : «سابار ويا ساوار: نام يكى از گروههاى تركى باستان در آذربايجانּ همچنين نام شخص نيز بوده است».

که این ادعایی بدون سند و به کلی بی بنیان است. و یا در جای دیگر ادعا می کند که نام آغاجری در کتیبه های ساسانی آمده است!!

و یا می نویسد:

«در دوره ساسانى بويژه گروههايى از مناطق روستايى و شبانى آذربايجان متشكل از تركان ساراقور٬ بلغار٬ خزر٬ سابير٬ ان اغور٬ اوقور٬ بارسيل٬ كنگر٬ آغاچرى٬ هون٬ بون تورك٬ پچنك٬ آوار٬ قپچاق ٬ يازير٬ ּּּּ بود». آشکار است که پان ترک ها به سبب در دست نداشتن هیچ سندی برای ترک تبار ساختن مردم آذربایجان در دوران ساسانیان، به اظهار دروغ هایی چنین شاخ دار و کریه روی آورده و انبوهی قوم نامربوط ترک و غیر ترک را به آذربایجان سرازیر کرده اند! هیچ سندی موجود نیست که نشان دهد قوم هایی مانند قپچاق، که هیچ نامی از انها در منابع پیش از اسلام نیامده است در آذربایجان سکونت گزیده اند و نیز هیچ منابعی وجود ندارد که بلغارها در آذربایجان ایران سکونت داشته اند. הכוזרים אימפריה מחזיקה גם בים כספי Chndqvmy בצפון, אבל אין שום עדות לכך שתחשוף את הכוזרים הם יהודים או תושבים אירניים אזרבייג'ן Bulghars אירופה, רובם בזמן שאנחנו נלחמים בשטח הסאסאנית Sassanian של אזרביג'אן. . קבוצת Pchnk היא יותר כיף כאשר כל ההתייחסות לבירוני באסיה לא היו מתגוררת באזרבייג'אן! چه گونه می توان ادعا کرد که منطقه آذربایجان از دیرباز زیستگاه انبوهی از تیره های ترک بوده است در حالی که حتا یک سند نوشته شده به زبان ترکی از این منطقه و از این بازه زمانی به دست نیامده است اما در مقابل انبوهی کتیبه و نوشتار و سکه به زبان پهلوی و آتشکده زرتشتی از آذربایجان عهد ساسانی بر جای مانده است که همگی گواه ایرانی بودن این سرزمین اند.

علاوه بر درباريان٬ روحانيان زرتشتى نيز از هرمزد دل خوشي نداشتندּدر ايران نابردبارى دينى با حاكميت دولت هخامنشى كه آيين زرتشتى را دين رسمى دولت خويش نمودند آغاز شده است٬ با اينهمه٬ دين دولتى و سياست دولتى آزار و سركوب سيستماتيك ديگرانديشان و معتقدان به آيينها و اديان مختلف (موسوى٬ بوديسم٬ براهمائى٬ مسيحى و مانوى) در دوره ساسانيان پديدار شده استּساسانيان به گونه اى از آئين ديرين ايرانيان هخامنشى يعنى نوعى زردشتىگرى باز گشته بودند و از مروجين خشك و متعصب اين مذهب شده٬ درصدد تحميل اين كيش به همه اتباع و مستملكات خود بر آمده بودند. در عهد ساسانيان بين دو دستگاه دين و دولت ارتباط محكمى ايجاد شدּطبقه و هيرارشى دينى٬ سيستم منظم آموزش دينى و درك استانداردى از دين با اصول و مفاهيم خاص خود ايجاد گرديدּ در اين دوره صنف متشكل روحانيت به تمام امور دينى و غير دينى دولت مداخله نموده و هر كس و گروه و انديشه اى كه مخالف درك استاندارد و تفسير رسمى آنان بود نابود شده ستּ

هرمزد چهارم٬ پادشاه ترك ساسانى٬ در صدد قلع و قمع روحانيون زرتشتى و محدود نمودن نفوذ و قدرت آنان در دستگاه دولتى٬ و مخالفت با آزار و اذيت معتقدان به ساير اديان و مخالفت با برخى از اصول و فرائض زرتشتى مانند ازدواج با محارم بر آمدּ او با خوشرفتارى و مدارايى كه نسبت به مسيحيان در امپراتورى خويش نشان مىداد خشم روحانيون زرتشتى را برانگيختּ و هنگامى كه موبدان زرتشتى از وى خواستار آزار و تعقيب مسيحيان شدند٬ چنين پاسخ داد كه تخت و دولت تنها زمانى مصونيت خواهند داشت كه خوشبختى هر دو دين رعايت شودּ

دروغ های وقیح مهران بهاری پایان ناپذیر است: هیچ مدرکی در دست نیست که نشان دهد هخامنشیان آغازگر نابردباری دینی بودند و دین زرتشت را رسمی و همگانی ساخته بودند. هیچ مدرکی در دست نیست که ثابت کند شاهان ساسانی می خواسته اند دین خود را بر اتباع خویش تحمیل کنند؛ چنان که مسیحیان صاحبان دومین دین بزرگ در ایران بودند. پیش از هرمزد چهارم نیز بسیاری از شاهان ساسانی (مانند نرسه، هرمزد دوم، یزدگرد یکم و خود انوشیروان) موضعی مداراجویانه در قبال اقلیت های دینی کشور داشتند. אין ראיות לכך שביקשה להפיל את הטקסים זורואסטריות רביעי Hormozd של מסורת מסוימת כמה מקרובי משפחה שנישאה. پان ترک ها به سبب انحطاط عمیق اخلاقی خود، هیچ باکی از گفتن سترگ ترین و پلیدترین دروغ های ممکن ندارند.

یکی دیگر از شگردهای مهران بهاری در این مقاله خود، بازی با واژه ترکزاد است. Trkzad בשפה פרסית אומר שאדם נולד לאב איראני ואמא טורקית. אבל לעזוב את המחבת עם "לעזוב Aghlv» קרא Hormozd רוצה להעמיד פנים שהאב Hormozd Anushiravan KH גם תורכי, בזמן שהוא לא היה ההונים Hftalyan וטורקים או Hftalyan אין קישור עם ק Anushiravan.

شاعر نژادپرست فردوسى٬ در باره هرمزد ترکزاد که نفوذ ترکان و فرهنگ تركى را در دولت و جامعه ساسانی افزايش داد و به مخالفت با درباريان و اعيان و اشراف و روحانيت و سنن زرتشتىاى مانند ازدواج با محارم برخاست چنين مىگويد:

بدو گـفـت بـهرام کاي ترك زاد ٬ بـه خون ريختن تا نباشي تو شاد

تو خاقان نژادى٬ نـه از کيقـباد ٬ کـه کـسري تو ر اتاج بر سر نهاد٬

سخن بس کن از هرمز ترك زاد٬ که اندر زمانه مباد آن نژاد!

به همه حال اقدامات و تدابير هرمز تركزاد٬ به همراه آشفتگىهاى ناشى از جنگهاى درازمدت٬ ناخشنودىاى عظيم در ميان طبقات حاكمه ايجاد نمود كه منجر به توطئه ها و خونريزىهاى بسيار و در نهايت سبب گرفتاري و مرگ هرمز چهارم گرديدּدر دربار٬ درباريان و اعيان و روحانيت زرتشتى و بهرام چوبين به توطئه برخاستندּشورشى برپا شد٬ هرمز از تخت عزل و به سرعت توسط پارتيزانهاى فرزند خويش٬ و بستام (ويستاهم) نخست كور و سپس به قتل رسيدּ(بوسات٬ باسات به تركى به معنى سلاح٬ زره و حفاظ است)ּ مقامات عالى دولتى عزل شدند و پسر هرمز٬ خسرو دوم معروف بهخسرو پرويزشاه اعلان گرديد (وى نيز نيمه زردپوست و از مادرى هپتاليت و آغ هون بود)ּبدين ترتيب زندگي و سلطنتهرمز چهارم٬ بيست و دومين شاهنشاه سلسله ساساني پايان يافتּ با عزل هرمزد چهارم بنيانهاى دولت ساسانى متزلزل شدּ

Ferdowsi הגדול, האופנה אביב ז הידועה לשמצה קורא לו גזען, אבל הוא ידע שמשהו לא Nyafzvdh האפוס המקורי, ניתן למצוא המלצות חיוביות על Hormozd:

به بالا بلند و به بازو ستبر / به مردی چو شیر و به بخشش چو ابر

سیه چشم و پرخشم و نابردبار / پدر بگذرد، او بود شهریار

فراوان ز گنج پدر برخورد / بسی روزگاران به بد نشمرد (شاهنامه فردوسی، جلد هشتم، انتشارات ققنوس، 1378، ص 1855).

خوب است اینجا به طور مختصر نظر سه سخنور ایرانی را درباره ترکان بیاوریم. شگفتا که پان ترکیست ها این شاعران ایرانی و پارسیگو را سعهی میکنند به سود خود مصادره کنند:

قطران تبریزی درباره ترکان می سراید:

چه ارزد غدر با دولت چه ارزد مکر با دانش // اگر چه کار ترکان هست مکاری و غداری

خاقانی شیروانی می سراید:

آشنای دل بيگانه مشو / آب و نان از در بيگانه مخور

نان ترکان مخور و بر سرخوان / با ادب نان خور و ترکانه مخور

خون خوری ترکانه کاین از دوستی است//
خون مخور ، ترکی مکن ، تازان مشو //
کشتیم پس خویشتن نادان کنی//
این همه دانا مکش ، نادان مشو//

نظامی گنجوی می سراید:

تُرکی صِفَت وَفای ما نيست // تُرکانِه سُخن سِزای ما نيست// آن کز نَسَبِ بُلَند زايد// او را سُخن بُلند بايد// به نِفرين تُرکان زَبان بَرگُشاد // که بی فِتنِه تُرکی زِ مادَر نَزاد//زِ چينی بِجُز چينِ اَبروُ مَخواه //ندارند پِيمان مردم نِگاه // سُخن راست گُفتند پيشينيان // که عَهد و وَفا نيست در چينيان // همه تَنگ چِشمی پَسنديده اند// فَراخی به چَشمِ کَسان ديده اند// خبر نی که مهر شما کين بُوَد// دل تُرکِ چين پُر خَمُ و چين بُوَد// اگر تُرکِ چينی وَفا داشتی // جهان زيرِ چين قَبا داشتی

و این دو شاعر (خاقانی و نظامی) فردوسی بزرگ را چندین بار ستاییده اند. برای نمونه از خاقانی: شمع جمع هوشمندان است در دیجور غم// نکته ای کز خاطر فردوسی طوسی بود// زادگاه طبع پاکش جملگی حوراوش اند// زاده حوراوش بود چون مرد فردوسی بود//

و نظامی گنجوی گوید: سخن گوی پیشینه دانای طوس// که آراست روی سخن چون عروس//

همانطور که استاد شهریار هم دست کم سه شعر ستاینده درباره فردوسی دارد.

در آن زمان ترکها (به مفهوم نژاد زرد یعنی ترکان اصیل) המשפחה היו טורפנית ותוקפני, ובוודאי אומות מתורבתות יותר מהלכים כאלה במוחם של איראנים ותורכים הובילו לדעה שלילית על הספרות שיש להם.

اما این ادعا که خسرو پرویز نیمه زردپوست و از مادری هفتال بوده، دروغی محض و جعلی مطلق است. چنین ادعای بی بنیان و مضحکی را در هیچ سند و منبع تاریخی نمی توان یافت. اما بدیهی است که در تاریکخانه ذهن پان ترک ها شرور هر چیزی را می توان تولید کرد و هر حقیقتی را می توان قلب نمود! دایی های او به نام بندویه و بستام که پسران شاپور و نوه خربنداد (کربنداد) و از طبقه سپهبدان و با ریشه اشکانی هستند، بسیار یاد شده است (برای نمونه دینوری- صفحه 107) و پیداست افرادی ایرانی هستند. دایی ها خسرو پرویز، و در نتیجه مادر او، فرزندان شاپور پسر خُربنداد بودند و خاندان آنان، کهسپاهبدنام داشت، از تبار اشکانیان بود. اساسا ساسانیان با هفتال ها دشمن و همواره در حال نبرد بودند. כל המקורות מסכימים על העובדה כי שיאו של חוסרו Sassanian Anushiravan פתוח וכך השקרים רגילים Mehran של המסמך הוא.

اما چیزی که برای خوانندگان خنده دار است این است که با وجود همه پندها و آموزه های اخلاقی دین زردشت و سخنان حکیمانه خسرو انوشیروان و تمدن بزرگی که ایرانی ساسانی داشته است، پان ترک ها تنها به موضوعی چسبیده اند که در زمان و مکان امروزی ناپسند دانسته می شود، یعنی ازدواج با خویشان نزدیک. בעוד מדינות כמו מצרים וElamite העתיק וקייסי והערבים וJahlyh … מסורת טהורים משפחה להינשא, אבל תסכול והאומללות של פאן טורקית, התקפה ולתקוף את האמפייר סטייט הסאסאנית הניחה אצבע על נושא זה.

היינו צריכים להודיע ​​לקוראים בדוגמאות הרעות ומרושעות של המלכים והשבטיים Ghz וBshqrd וכך יעזוב. در دین زردشتی امردبازی و همجنسبازی و لواط سخت محکوم است و از این لحاظ دین زردشتی از ادیان های دیگر هم سختگیر است (برای نمونه به ارداویراف نامه نگاه کنید). אבל המעשה של מעשים סדום ומעשי סדום Amrdbazy הנפוצים בקרב המלכים ושבטי GHz וBshqrd והשאיר לנו כמה דוגמאות של פריטים הרשומים בסוף המאמר זה.

مادران بسيارى از شاهان ساسانى٬ شاهزاده هاى قوم و خاندان زرد پوست هپتاليت-آغ هون بوده اندּ برخى از منابع آغ هونها را ترك٬ برخى ديگر مغول و گروهى نيز ايرانى زبان شمرده اند٬ اما همه بر زرد پوست- منقولوئيد بودن آنان متفق اندּ از اينرو خاندان ساسانى به لحاظ تبارى بشدت آميخته و خاندانى آلتائى-ايرانى و بىشك نيمه زردپوست استּ افزون بر آن برخى از شاهان و بزرگان خاندان ساسانى و به طور مشخص٬ هرمزد چهارم ويا فيروز سوم از سوى مادر خالصا ترك مىباشندּاينگونه حكمداران در زمره نخستين حكمرانان ترك بومى دولتهاى حاكم بر ايران شمرده مىشوندּ

מהו המחקר של מקורות היסטורי שמלכי Sasanian פשוט עזבו רבעי ילידי Hormozd, לא Hftaly. לפיכך, מסמך טענות כוזבות שהאמא של המלכים הסאסאנית Mehran האביב של ההונים וHftaly, השקר היא. در حالی که مجموعأ 30 نفر با عنوان شاهنشاه ساسانی فرمان روایی کرده اند و هرمزد، بیست و دومین شاه آن بود و شاهان 23 و 27 آن نیز اساسأ از خاندان ساسانی نبودند، چه گونه می توان ادعا کرد که خاندان ساسانى به لحاظ تبارى به شدت آميخته و خاندانى آلتایى- ايرانى و بىشك نيمه زردپوست است ؟! זה הכל זיוף ושקר אריגת גארי ומרושל כעדות לאומללות וייאוש ואשליה עצמית ואיוולת של פאן עזבה.

מעניין לציין, ששמו אביב ז Shahi פירוזו של המלך השני של שמות Trkzad Khalsa השלישי, אבל האמת היא ששלטונו של השושלת הסאסאנית וזו לא הייתה קיימת, לא כל שכן לפיירוז פיירוז השלישי!!! این نیز گواه دیگری بر بی سوادی و بی خردی و نادانی پان ترک های نژادپرستی است که خود را عالم و دانشمند می پندارند!

Ardashir I
Shapur I
Hormoz I
Bahram I
Bahram II
Bahram III
Narseh
Hormoz II
Shapur II
Ardashir II
Shapur III
Bahram IV
Yazdgerd I
Bahram V
Yazdgerd II
Hormoz III
Peroz
Balash
Kavad I (first reign)
Zamasp
Kavad I (second reign)
Khosro I, Anoushirvan
Hormoz IV
Bahram VI, Chobin
Khosro II, Parviz
Kavad II
Ardashir III
Shahrvaraz
Porandokht
Hormoz V
Yazdgerd III

224 – 241 CE
241 – 272 CE
272 – 273 CE
273 – 276 CE
276 – 293 CE
293 – 293 CE
293 – 302 CE
302 – 309 CE
309 – 379 CE
379 – 383 CE
383 – 388 CE
388 – 399 CE
399 – 420 CE
420 – 438 CE
438 – 457 CE
457 – 459 CE
459 – 484 CE
484 – 488 CE
488 – 496 CE
496 – 498 CE
498 – 531 CE
531 – 579 CE
579 – 590 CE
590 – 590 CE
590 – 628 CE
628 – 628 CE
628 – 629 CE
629 – 629 CE
629 – 630 CE
630 – 632 CE
632 – 651 CE

همانطور كه از بررسى زندگانى هرمزد چهارم (تركزاد) و حتى بهرام گور (تركى گوى) و انوشيروانּּּּ بر مى آيد٬ در دورانى كه هنوز كوچكترين اثر و خبرى از زبان فارسى درى در داخل مرزهاى كنونى ايران نبود٬ زبان تركى -اقلا از هزار و چهار سال پيش- در بالاترين و عالىترين سطوح دولتى سلسله هاى حاكم بر بخشهايى از ايران كنونى مانند سلسله ساسانى٬ حضور داشته استּزبان تركى٬ هميشه زبان تاريخى و طبيعى دولتمردان٬ دولتزنان و دولتهاى حاكم بر ايران بوده است و پس از اين نيز مىبايست همينطور باشدּ

دروغ های کریه و پلید مهران بهاری سرسام آور است: او بهرام گور را ترکی گوی می خواند بی آن که بگوید بر اساس چه مدرکی بر وی معلوم شده است که این پادشاه ساسانی ترکی گو بوده است. כנראה מ 'רנאל בילה קצת זמן בחצרו של הרם גור ולכן הוא מודע לחלק מהשפה!! زبان ترکی هرگز در بالاترین سطوح دولتی سلسله ساسانی حضور نداشته و هیچ گاه زبان تاریخی و طبیعی دولتمردان ایران نبوده است، چه اگر جز این بود، اینک انبوهی از اسناد و مدارک و متون دولتی و دیوانی و سیاسی و اقتصادی و دینی نوشته شده به زبان ترکی از عصر ساسانی در دست می داشتیم، که نداریم! מ 'האביב והסתמך על סמך מה הוא טוען שהשפה של המסמך היסטורי וטבעי (!) ממשלת טורקיה כבר הפסיקה איראן? .

שושלת Ghaznavid טורקית בפעם הראשונה עם חברים של המשטר השולט באיראן, אבל השפה הפרסית Samanyany העבר היו Ghaznavids, תרבות אנגלית והמדינה. از آن جا که غزنویان سازمان دولتی سامانیان را به میراث بردند لذا زبان دولتی آنان نیز فارسی بود و از این روست که هیچ اثری به زبان ترکی از زمان غزنویان در دست نمی باشد در حالی که آثار فراوانی از درباریان غزنوی به زبان فارسی وجود دارد. אבל יש נושאים אלה ולא כלום עם Sasanian. בעידן של הסאסאנית פהלווי או פרסית התיכון ובשפות וממשלה טורקיות אינו אלא עבד בין מלך Sasanian ששלח בית משפט תורכי, לא היה כל מקום אחר. هیچ نوشته ای از ساسانیان بر سنگ و گل و چوب و فلز و کاغذ و چرم وجود ندارد که به زبان ترکی نوشته شده باشد و آشکار است که وجود یک پادشاه زاده شده از مادری ترک نمی تواند سنت و ساختار دیرینه و ثابت سیاسی- دیوانی – فرهنگی یک دولت ایرانی را ترکی کند! דת Sassanian איראן, מדברים בגלוי על השאה האיראנית ואת זהותם. חלק מחברי השושלת הסאסאנית של בנות רומיות או טורקית או ארמנית נשואים אבל הייתה לי המשפחה שום תפקיד בארבע מאה השנים של Sasanian. אפילו בשושלת קאג'אר הטורקי היא גם לא יותר מדי חודרני, אז זה לא ישפיע באיראן.

גם נקודה טובה על השפה המדוברת והבינונית להביע גוך עזבה כדי להראות שגם מקום מיוחד בממשלה טורקית יש גוך עזב מראש האיסלמי, שלא לדבר על ממשלת איראן(הארי) ساسانی! زبان اول دولت گوک ترک پیش از اسلام نه ترکی بل که سغدی بود و این باز نشان دهنده فرومایه بودن ترکان دولت گوک ترک (اولین دولت ترکی تاریخ) است که برای متمدن کردن خود نیاز به تمدن ایرانی داشتند. در همین باره، نکاتی را از منبعی معتبر، به اختصار، ذکر می کنیم (در این منبع، فهرستی از واژگان سغدی، یک زبان ایرانی شرقی که آثار اندکی از آن در پامیر به جای مانده است، ارائه گردیده است):

«کوک – ترکان ایزد آسمان، ایزدبانوی زمین و روان های نیاکان خود را می پرستیدند. در پایان سده ششم میلادی، بوداییان جنوب چین یک کتاب دینی بودایی به نامنیروانه سوتره” Qaghan לפני וניסיתי לשלוח אותו לנושאים בודהיסטים לקח. منابع چینی که به ذکر این واقعه می پردازند نمی گویند که این کتاب از اصل سنسکریت به چه زبانی ترجمه شده بود، اما احتمالا این ترجمه به سغدی بوده که در آن ایام گروه های کثیری به آن تکلم می کردند. ב 568 M. Qaghan הטורקים המערביים לעמוד לפני קיסר יוסטיניאנוס השני נשלחו שגרירי משימת סחר, הוא לא הטורקים, אבל הם בחרו Sogdians. این فرستاده سغدی که مانیاک نام داشت نامه ای باالفبای سکوثیاییبه خدمت امپراتور برد و مترجم وی نامه را برای امپراتور ترجمه کرد. و نیز در 481 M. כריסטיאן Sogdian סמרקנד היה שם Nshfrn Qaghan Ayghvrha שלח אותו למלך של טיבט במהלך טיול Nshfrn Ldakh כתובת Sogdian על נסטור הצלב נוספת לשמאל. עם זאת, הכתובת הידועה העתיקה ביותר בטורקים העתיקים, Sogdians גם נכתבה Bvghvt הכתובת במונגוליה. למעשה, בשפת המאה השישית לספירה התורכיה היה מפותח מדי כדי להיות מסוגל להביע את המושגים מורכבים בודהיסטים לשלם " (אה. فون گاباین: مناسبات ایرانیان و ترکان در اواخر دوره ساسانی، تاریخ ایران کمبریج، 3/1، انتشارات امیرکبیر، 1380، ص 731).

במאמר זה, לאחר שהרשימה של מילים פרסיות בAyghvry הטורקי הגיעה,:

«از این شمار فراوان عناصر ایرانی میانه در بوداگرایی اویغوری بنیادی روشن است که نه هندیان یا چینیان، بل که سغدی ها بودند که برای نخستین بار ترکان را به دین خود درآوردند» (همان، ص 733).

پس ایرانیان سغدی، ترکان نا متمدن را از دینی بدوی به دینی که متعلق به تمدن هندوایرانی (بودایی و مانوی) بود درآوردند و تعداد بسیاری را متمدن کردند.

«سغدی ها آشکارا آموزگاران خط اویغورها بودند. עד כה רק ציורים מיניאטוריים טורפאן, מרכז התרבות האיראני העתיק באסיה, סין וטורקיה כבר נמצא. کهن ترین این نقاشی ها، که در سده هفتم و هشتم میلادی کشیده شده اند، برگرفته از کتب ایران میانه اند» (همان، ص 737).

پس ایرانیان سغدی به ترکان خط را آموختند.

باز در این مقاله می خوانیم:

«مانویت نیز از طریق سغدیان چانگ-آن به میان ایغورها رسید» (همان، ص 735).

و بدون شک بیش تر اسناد و نوشتارهای تورفان به زبان های ایرانی سغدی و پارسی میانه وتعلق دارد و تنها تعداد اندکی از آن ها به ترکی آمیخته با واژگان بسیار ایرانی نوشته شده است.

درباره مراسم مانوی در نزد ترکان می خوانیم:

«ترکان نیز برای اعمال دینی خود به ایرانی میانه روی می آورند، اما میزان آن محدود بوده است» (همان، ص 736).

باز در این مقاله می خوانیم:

"נוצרים לא צריכים להפוך את הנזיר נסטור סורי, Sogdian אבל המיסיונרים מפוזרים בין הטורקים, כי טקסטים כפר Bvlayq רבים סוריים נוצריים, עם כמה ניירות פזורים טורקיים לSogdians הושג" (همان، ص 736).

و باز هم در این مقاله می خوانیم و چون این بخش مهم است انگلیسی ان را هم می نویسیم:

“There are many borrowings from Middle Iranian in Turkish culture to be mentioned. Although the Turks learned writing soon after the foundation of their empire, their oldest inscription, as we have seen, was in Sogdian, the lingua franca of the time and in the Sogdian script, as is shown in the inscription near Bugut. Only with the beginning of the nationalism at the start of the 8th century did the Kok-Turks, and later the Uigur Qaghans in the 9th century, write their inscription in their own language alongside a version in Chinese or Chinese and Sogdian. The script used for these inscriptions, the so-called Kok-Turks “Runic” writing, was a lively adaptation, perhaps by a Sogdian, of cursive Aramaic, and indeed the Sogdian, “Uigur” and Manichaen scripts can all be attributed to the ephigraphical inventiveness of Sogdians.”

«وام واژه های بسیاری از زبان های ایرانی میانه در فرهنگ ترکی قابل ذکرند. עם זאת, זמן קצר לאחר הקמתה של האימפריה טורקית למדה מהספר שלך, אבל הם הכתובות העתיקות ביותר, כך שדמותו היא כתובת ליד Bvgvt, שפת Sogdian, שפה משותפת ומתווך של הגיל, והשורה היא Sogdi. تنها با آغاز ملی گرایی [در میان ترکان] בתחילת המאה השמיני לספירת קוק - טורקים, והאויגורים בהמאה התשיעית לספירה, כתובות בשפה שלהם, עם כתב סיני, או Nbshtnd הסיני וSogdian,. خط مورد استفاده در این کتیبه ها، خط اصطلاحارونیککوک – ترک ها، اقتباسی روشن، شاید به وسیله فردی سغدی، از خط شکسته آرامی بود، و در واقع می توان [ابداع] همه خطوط سغدی وایغوریو مانوی را به خلاقیت کتابتی سغدی ها نسبت داد»

و حالا مهران بهاری با کمال وقاحت و دروغگویی تنها به صرف این که خاقان ترک دختری را به خسرو انوشیروان داده (طبعا کسی دوست ندارد دختر خودش را به یک شاه بیگانه بدهد ولی در این زمان چاره ای نداشته است زیرا انوشیروان و ایران توانا تر بودند) در عنوان مقاله اش می نویسد: هزار پانصد سال حاکمیت دولتی زبان ترکی!!! که تنها پاسخ به آنزرشک” הוא!

محمود کاشغری می نویسد:

Tatsiz turk bolmash

Bassiz bork bolmash(עם

یعنی:
هیچ ترک بدون ایرانی نمی شود

هیچ کلاهی بدون سر نمی شود

و این نشان دهنده آن است که ایرانیان فرهنگ را به ترکان آموخته اند.

وزیری چینی به نام Pei Ku در قرن 7-8 میلادی در گفت و گو با امپراتور چین می گوید:
ترک ها مردم بسیار ساده ای هستند و حکومت کردن ما بر آنان آسان است. ولی افسوس که قوم (איראן) سغدی که در سرزمین آنان زندگی می کند بسیار زیرک و حیله گر است و سغدی ها معلم و رهبر فکری اینان می باشند.

برگرفته از:

ליו, Mau-tsai 1958 Die Chinesischen Nachrichten zur Geishichte der Ost-Turken. 2. Vols. Gottinger Asiast. Forschungen 10. Weisbaden.

پس این ایرانیان بودند که دین مانوی و بودایی و مسیحی را به ترکان منتقل کردند. גם מבחינה ציבורית ומתווכים טורקים Kvg הממשלה Sogdian וSassanian הם כתבו מכתבים לSogdian או טורקית ופאן טורקים אומרים עכשיו כי את גודל המלא של השושלת הסאסאנית של השפה טורקית, הנפוצה!! למד על המדע והתרבות של איראן בעת ​​הטורקים האיסלמי, מאמרים רבים נכתבו כבר דנים אותם הוא מעבר ליכולתו של הנאום. همین بس که امروز اغلب ترکان و ترکزبانان جهان پیروان امام اعظم ابو حنیفه هستند. אבו חניפה, העולם המוסלמי המרבי הם חסידיו, אבות פרסיים הזורואסטרית היו. بسیاری از پی روان غیر ایرانی او به جای واژگان عربی واژگان آیین زردشتی کهن مانند نماز و آبدست و روزه را به کار می برند. همچنین، همه گرد آوردندگان احادیث شیعه و سنی ایرانی بودند. اما ترکان غزنوی و سلجوقی چون خود فاقد فرهنگ بودند نیاز به زبان فارسی و ایرانیان در امر کشورداری داشتند. در مقاله ای دیگر می خوانیم:

"שבטי Foremilk שהיוו את הבסיס לכוחה של הסלג'וקים, הסלג'וקים והקבוצה שהם שייכים מבחינה תרבותית היו retrogressive ובניגוד לדעה שהביעה כמה מדענים (השאר)، فاقد زبانی نوشتاری بودند»

(Tourkhan Gandjei, BSOAS, University of London, טיסה. 49, No. 1)

טכניקות אחרות Mehran בהרי כבר אחד המאמרים בשפה הטורקית בשפה הטורקית קוק תורכי היום אחד לא רואה. אמנם נכון לומר כי אדם יחיד תורכי, אבל משפחה של שפות, משפחת השפות האיראנית היא. چنان ترک زبانان آناتولی حتا قادر نیستند که ادبیات دوره عثمانی را بفهمند و اصلا معلوم نیست که آنان چگونه می توانند ادبیات دوره کوگ ترک ساسانی (که وجود هم نداشته است) را بخوانند!

در حاليكه نام و زبان تركى از زمان بهرام گور و هرمزد چهارم عينا تا به امروز محافظه و منتقل شده است٬ و زبان و خلق ترك امروزى در ايران٬ با اندك دگرگونى باقيه زبان و گروههاى تركى دوران ساسانيان در ايران مىباشد٬ زبان و تبار ساسانيان با در آميختن با تركان و اعراب از صحنه تاريخ پاك و زدوده شده استּ

השקר שערורייתי של מ 'רנאל ממשיך. כפי שצוין לעיל, לא ידוע לSasanian איראן ואת השפות הטורקיות של ילידי ארץ, ועד עצם היום הזה ממשיך הסאסאנית פהלווי והשפה פרסית דארי המשיכה גם לתוך. לעומת זאת, טורקים אתניים, אחת מהשפות המסובכות ביותר בעולם אין דבר במשותף פרט לכך שלא. זה זמן שאיראן והכורדי באיראן ובאפגניסטן הן פחות או יותר גלויים ולעתים קרובות הם לבן הים התיכון.

زبان پهلوی دوران ساسانی٬ جاى خود را نخست به عربى و سپس به زبان بومى تركى داده استּ اينكه در دوران هزار و اندى 55ساله‌ی حكومت های ترك، زبان تركی توانست جايگزين زبانهاى ديگر مانند پهلوى گردد و به زبانى سراسرى و زبان اكثريت مردم ايران تبديل گردد، مسئله‌ای است فرهنگی و تاريخی كه ناشی از شرايط و ظرفيت و مقبوليت زبان تركى در پاسخگوئی به نيازهای فرهنگی اقوام ساكن در و دولتهاى حاكم بر ايران بوده استּ

שפה טורקית היא העם איראני לאומי לא אנגלית ולא, או ליתר דיוק האביב האבסורדי הנוכחית מ פרסית, בל כתב שתורכי! زبان فارسی امروز زبان اکثریت مردم ایران است و زبانهای وابسته به ان حدود 76-80% جمعیت مردم را می سازند. برای همین هم نام کشور ایران (سرزمین آریایی ها) از دیرباز بوده است و در آینده هم خواهد بود و مانند کشور یونانی انوتولی به ترکیه تبدیل نشد! همه اسناد موجود گویای آن هستند که 95% مردم ایران زبان فارسی را می فهمند. اما حتا آذربایجانی هایی هستند که زبان ترکی را نمی فهمند. هرگز زبان ترکی جایگزین زبان فارسی (פרסית תיכונה) نگشته است بل که فارسی امروزی ادامه همان فارسی میانه است. این زبان فارسی بود که توانست سلسله هایی مانند غزنویان را ایرانی کند و این نکته نمودار آن است که قوم ترک (یا خلق ترک!) سابقه اداره دولتی نداشت و دارای فرهنگ ناچیزی بود و برای همین هم اغلب یا همه آثار بازمانده از دوران پادشاهان ترکزبان این سرزمین مانند : غزنویان و سلجوقیان و صفویان و قاجار وبه فارسی است و نه به ترکی. حتا زبان شاهان مغول هند نیز فارسی بود زیرا دولتمردان ایرانی سابقه ای طولانی در اداره حکومت داشتند و فارسی نیز تنها زبان دولتی و فرهنگی آن روزگاز بود. زبان ترکی به عنوان یک زبان بیگانه هیچ جایگاهی در میان بیشینه مردم ایران ندارد. نام کشورما هزاران ها سال است که ایران است و نه ترکستان، زیرا همه مردم این کشور خود را ایرانی می دانند و نه ترک.

מאנגלית לפרסית ופרסים הפרסי אין קשר אחד לשני. زبان و خلق فارسى دو پديده جديد كاملا نوظهور در ايران اندּ در ايران امروز نه زبانى به اسم پارسى و نه قومى به اسم پارس وجود نداردּزبان فارسى درى امروزى زبانى است ژارگون- كرئول كه از آميزش زبانى وارد شده به داخل مرزهاى كنونى ايران از كشور همسايه افغانستان٬ با زبانهاى عربى و تركى و ديگر زبانهاى ايرانى غيرفارسى (سغدى و خوارزمى و راجى و ּּּ) و برخى زبانهاى بومى ايران حاصل شده است. اين كه زبان فارسى درى شكل تحول يافته زبان پهلوى است و يا پهلوى ساسانى٬ فارسى ميانه زرتشتى است همه ادعاهايى سخيف٬ بى اساس و باطل اند. زبان فارسى درى به هيچ وجه مادر تمام زبانهاى رايج در فلات ايران نمىباشد. همه زبانهاى باستانى و يا مدرن متعلق به خانواده زبانهاى ايرانى را لهجه و يا گويشى از فارسى-پارسى-پرشين شماردن٬ گفتمانى پان ايرانيستى و راسيستى است.

זו היא דוגמה נוספת לשקרים השערורייתי Mehran האביב: מה הוא האדם האחרון שיכול להיות כל מידע על השפה הפרסית העתיקה והשפה הפרסית התיכונה אינה מעזה לעשות זאת, שבו, למוחו, תאוריה מדעית?!

مهران بهاری به سبب عمق نادانی خود ادعا می کند که «فارسی با پارسی ربطی ندارد»، حال آن که واژه «فارس» فقط شکل عربی شده (معرب) «پارس» است و نه چیز دیگری!!!!! چنین است که حافظ می گوید: شکرشکن شوند همه طوطیان هند / زین قند پارسی که به بنگاله می رود. این بیت فردوسی نیز گواه پیوند مطلق پهلوی و فارسی است: اگر پهلوانی ندانی زبان / به تازی تو اروند را دجله خوان. بنابراین زبان فارسی چیزی جز ادامه زبان پارسی باستان و میانه نخواهد بود. مروری بر چند واژگان متعلق به هر سه زبان پارسی باستان و میانه و نو نیز گواه آشکار این پیوند است:

Aspa (پارسی باستان) > asp (פרסיים התיכון) > اسب (פרסיים)

Kāma (پارسی باستان) > Kām (פרסיים התיכון) > کام (פרסיים)

Daiva (پارسی باستان) > dēw (פרסיים התיכון) > دیو (פרסיים)

Drayah (پارسی باستان) > drayā (פרסיים התיכון) > دریا (פרסיים)

Dasta (پارسی باستان) > dast (פרסיים התיכון) > دست (פרסיים)

Bāji (پارسی باستان) > bāj (פרסיים התיכון) > باج (פרסיים)

Brātar (پارسی باستان) > brādar (פרסיים התיכון) > برادر (פרסיים)

Būmi (پارسی باستان) > būm (פרסיים התיכון) > بوم (פרסיים)

Martya (پارسی باستان) > mard (פרסיים התיכון) > مرد (פרסיים)

Māha (پارسی باستان) > māh (פרסיים התיכון) > ماه (פרסיים)

Vāhara (پارسی باستان) > wahār (פרסיים התיכון) > بهار (פרסיים)

Stūnā (پارسی باستان) > stūn (פרסיים התיכון) > ستون (פרסיים)

Šiyāta (پارسی باستان) > šād (פרסיים התיכון) > شاد (פרסיים)

Duruj / drauga (پارسی باستان) > drōgh (פרסיים התיכון) < دروغ (פרסיים)

پیوند ایران و فارس نیز در متون کهن بارها گواهی گردیده است، چنان که حمزه اصفهانی می نویسد (تاریخ پیامبران و شاهان، ترجمه جعفر شعار، انتشارات امیرکبیر، 1367، ص 2): "הלהקה שנשלחת בין מדינות אלו ומדינות אלה שש יש את האמצעים, כי האדמה בדרום מזרח סין, והטורקים בצפון, המרכז ודרום הודו, זה באמצע של הצפון .

برای آگاهی خوانندگان از پیوند و ارتباط کامل زبان فارسی کنونی با زبان پارسی میانه (שאה) نمونه هایی از نوشته های پهلوی را در زیر نقل می کنیم تا آشکار شود که حقیقتأ زبان فارسی کنونی ادامه زبان پهلوی عصر ساسانی است:

1) قطعه شعری به زبان پهلوی (متون پهلوی، جاماسپ آسانا):

Dārom andarz-ē az dānāgān

Az guft-ī pēšēnīgān

Ō šmāh bē wizārom

Pad rāstīh andar gēhān

Agar ēn az man padīrēd

Bavēd sūd-ī dō gēhān

برگردان فارسی:

«دارم اندرزی از دانایان

از گفته ی پیشینیان

به شما بگزارم (= گزارش دهم)

به راستی اندر جهان

اگر این از من پذیرید

بُوَد سود دو جهان».

2) بخشی از کارنامه ارشیر بابکان که یکی از متون معتبر و مهم پهلوی است:

pad kārnāmag ī ardaxšīr ī pābagān ēdōn nibišt ēstād kū pas az marg ī alaksandar ī hrōmāyīg ērānšahr 240 kadag-xwadāy būd. spahān ud pārs ud kustīhā ī awiš nazdīktar pad dast ī ardawān sālār būd.
pābag marzobān ud šahryār ī pārs būd ud az gumārdagān ī ardawān būd. ud pad staxr nišast. ud pābag rāy ēč frazand ī nām-burdār nē būd.
ud sāsān šubān ī pābag būd ud hamwār abāg gōspandān būd ud az tōhmag ī dārā ī dārāyān būd ud andar dušxwadāyīh ī alaksandar ō wirēg ud nihān-rawišnīh ēstād ud abāg kurdān šubānān raft.

برگردان فارسی:

«در كارنامه اردشير بابكان ايدون نوشته شده است كه پس از مرگ اسكندر رومي، ایرانشهر را ۲۴۰ کدخدای بود. اسپهان و پارس و سامانهاي نزديك به آن ها در دست سالار اردوان بود. بابك شهريار و مرزبان پارس و از گماردگان اردوان بود و در (شهر) استخر نشيمن داشت. بابك را هيچ فرزند نام برداری نبود. و ساسان، (كه) شبان بابك بود، همواره همراه با گوسفندان بود و از تخمه داراي دارايان بود. و اندر دژخدايي (= حكومت بد) اسكندر به گريز و نهان- روش شده بود و با كُردهاي شبان مي رفت».

بدون هیچ تردیدی هر فرد فارسی زبانی می تواند بیشینه این نوشته های پهلوی را دریابد و از این رو بدیهی است که میان زبان فارسی کنونی و زبان پهلوی پیوند و ارتباط کامل و مستقیمی وجود دارد و زبان فارسی ادامه همان زبان پهلوی ای است که در کتیبه های ساسانی و متون پهلوی (مانندکارنامه اردشیر بابکان) گواهی گردیده است. آشکار است که زبان های ایرانی دیگر، مانند سغدی و پارتی و خوارزمی نیز بر زبان فارسی کنونی تاثیراتی داشته اند اما پایه اصلی این زبان همان زبان پهلوی است (בריטניקה: שפות איראניות).

در همین زمینه، خوب است مقایسه ای نیز میان زبان انگلیسی کنونی و زبان انگلیسی کهن انجام دهیم. زبان انگلیسی امروزی ریشه در زبان انگلیسی کهن دارد. שפה נקראת אפוס ביאוולף יצירתו המפורסמת הישנה אנגלית היא לפני כתשע שנים.. אבל הסיפור אינו מציג כל אדם דובר אנגלית, ורק לקורסים ניתן ללמד באנגלית ובטקסטים העתיקים קוראים לזה. برای نمونه چند سطری از همان حماسه بئوولف را به زبان انگلیسی کهن می آوریم:

oretmecgas æfter æþelum frægn:

Hwanon ferigeað ge fætte scyldas

græge syrcan ond grimhelmas

heresceafta heap? Ic eom Hroðgares

و برگردان انگلیسی امروزی آن:

asked of the heroes their home and kin

Whence, now, bear ye burnished shields

harness grey and helmets grim

spears in multitude? Messenger, . אני, Hrothgar’s

با مراجعه به این صفحه خواهید دید که یک فرد انگلیسی زبان قادر به فهم متون انگلیسی کهن نخواهد بود:

http://www.georgetown.edu/labyrinth/library/oe/texts/a4.1.html

اما در مقابل، یک ایرانی کنونی نه تنها اشعار رودکی و فردوسی کهن تر از داستان بئوولف را در می یابد، بل که می تواند متن های پارسی میانه (שאה) را نیز کمابیش به خوبی بفهمد.

ادعای سراپا بی بنیان و باطل پان ترک ها درباره زبان فارسی، نه تنها گواه عمق دروغ پردازی و پریشان گویی آنان، بل که نمودار احساس حقارت آنان در برابر شکوه زبان فارسی و احساس نفرت آنان نسبت به زبان فرهنگ ساز و فرهنگ پرور و ملی ایرانیان است. אביב Tarngar המעניין Mehran לפני התביעה סיפר :« زبان فارسى امروزى با زبان پارسى باستان نه تنها يكى نيست بلكه ادامه هم نيز نيستند مگر در مخيله فرنيك برخى.» در همان تارنگار یک ایرانی فرهیخته پاسخ وی را چنین می دهد: «به عنوان کسی که پارسی باستان و پارسی ميانه را می داند، از صحبت شما در مورد اين که فارسی کنونی دنباله زبان آذرفرنبغ نيست تعجب زده شدم. ممکن است اولا بفرمایيد پارسی باستان و پارسی ميانه را در حضور چه کسی تحصيل کرديد، بعد هم بنده را از دريای دانش تان سيراب کنيد که چرا فارسی امروزی يا فارسی سعدی و فردوسی، دنباله پارسی ميانه ساسانی نيست؟ (وجود کلمات عربی و مغولی رو علم نکنيد، اصول زبان، بنياد دستوری، تغيير صداها، ريشه شناسی رو مطرح بفرمایيد. انگليسی هم ۴۵ درصدش فرانسه و لاتين است، ولی انگليسی امروز دنباله همان انگليسی قديم بئوولف و چاسره).»

و سپس مهران بهاری با کمال آشفتگی خود را در تنگنا می بیند و بدین سان از پاسخ گویی می گریزد: « اگر جاى شما بودم به ياد گرفتن تاريخ ايران و زبانشناسى كه ظاهرا چندان آينده در اين عرصه ها نخواهيد داشت.. مسائل ايران٬ جدا از مسائل اقليت فارس و زبان و تاريخش است.» اما باز پاسخی از سوی همان ایرانی فرهیخته دریافت می کند: « معلوم شد که شما اصلا چيزهايي را که من نوشتم نخوانديدو در ضمن بنده و خوانندگان بي چاره اين وبلاگ را از دانستن اين که علم پارسی باستان و پارسی میانه شما از کجا می آید و به چه دلیل فکر می کنید فارسی فردوسی و سعدی و نیما، دنباله پارسی میانه ساسانی نیست بی نصیب گذاشتید.» و سپس باز مهران بهاری که با وقاحت و بى دانشى سابق اش جایی برای گریز ندارد ناچار سکوت را اختیار می کند. קוראים רוצים לדעת עכשיו שהאביב ובלעזוב את הכף השנייה של האוניברסיטה שהעניקה את השפה הפרסית העתיקה והמזרח הפרסי בעלי מומחיות ב. גם מחבת זה האביב ולהשאיר Tbaransh שהם במיעוט וצריך שפה הלאומית של איראן לאיראנים הפרסי הייתי משתמשת מתקפת ליהוקם.

ואחד מהשידור המגוחך ביותר מ האביב:

فارس زبانهاى ايران امروز با پارسىهاى باستان يكى نيستند٬ ايندو٬ دو آنتيته تماما جداگانه اندּ پارسها قومى از ايرانىزبانهاى باستانندּحال آنكه فارس زبانهاى ايرانى امروزى گروهى نامتناجس متشكل از اختلاط بوميان ايران و ايرانىزبانها و تركها و اعراب و ּּּּ در سده هاى اخير استּ (شايد بتوان پارسىيان زرتشتى مهاجرت كرده به شبه جزيره هندوستان را باقيمانده پارسيان باستان به شمار آورد البته عده اى اين تئورى را نيز رد نموده اند)٬ اما خلق و زبان فارس امروزى به هيچ وجه با گروههاى موسوم به پارسى باستانى كوچكترين عينيتى نداردּخاندانهاى موسوم به پارسى اما به واقع آلتائى-ايرانى و نيمه زردپوست مانند ساسانيان نيز ٬ به لحاظ تاريخى و تبارى و زبانى با خلق فارس امروزى بى ارتباط اندּدر ايران امروز چيزى به اسمپرشينوجود ندارد٬ فارس وجود دارد. كاربرد پرشين-پارسى براى قوم و زبان فارسى٬ قائل شدن به خلوص تبارى و نژادى فارس زبانهاى امروزى و يا اعتقاد به پاكى و عدم اختلاط اقوام پارسى باستان در طول دو هزار سال گذشته؛ ناديده گرفتن تاريخ و فعل و انفعالات دو هزار ساله٬ تحريف آن و گفتمانى پان ايرانيستى- نژادپرستانه براى تصاحب هويت و ميراث تاريخى پارسها توسط فارس زبانان امروزى است و مىبايست اكيدا از آن اجتناب نمود.

این سخنان نیز گزافه ای بیش نیست. השפה של היום פרסית, כמו גם אזרביג'אן מרוץ גזעי צהוב תורכי, לא קיבל שום אפקטים מיוחדים ומחקרים גנטיים חשפו שום השפעה ותקשורת כגון. امروزه فارسی زبان ها و سایر ایرانیانی که هویت ایرانی دارند (و نه ترکی و عربی) هویت شان به آریایی ها، یعنی پارس ها و مادها باز می گردد. האיראנים ואת המיתוסים והפולחנים של דת הזורואסטרית ויש לי שפה משותפת. זהות איראנית כל כך ברורה ויציבה, אך למרות זאת, לצרף הפאן תורכי ולא הטורקי שלו למאות אנשים שלא יודעים את מוצאם! زبان هایی مانند فارسی، کردی، وهمگی ریشه در زبان های کهن تر ایرانی (پهلوی وپارسی باستان) دارند و پارسی زبانان امروزی همراه با سایر ایرانیان برخوردار از میراث اقوام آریایی پیشین هستند. اما از لحاظ نژادی پارسیان باستان هم با اقوام دیگر آمیخته اند و لذا ما اینک قوم ایرانی (הארי) داریم ولی نژاد خالص آریایی نداریم اما نژاد غالب داریم. زردشتیان ایران هم هیچ فرقی از لحاظ تبار با سایر ایرانیان ندارند. اما مساله ترک ها کاملا متفاوت است و نژاد اصلی آنان کاملا دچار دگرگونی شده است. کافی است فقط به یک آزمایش گسترده ژنتیکی و نتایج آن توجه کرد:

http://www.ncbi.nlm.nih.gov/entrez/query.fcgi?cmd=Retrieve&db=PubMed&list_uids=14586639&dopt=Abstract

پژوهش ژنتيكي گسترده اي كه در سطح تركيه انجام شده است، به وضوح نشان مي دهد كه بيشينه مردم تركيه داراي مخزن ژنتيكی ای هستند كه بزرگترين بخش آن، يعنی ۹۴.۱٪، با مردم مجاور آن در بالكان و خاورميانه مشترك است:
The major components (haplogroups E3b, G, J, . אני, L, N, K2, and R1; 94.1%) are shared with European and neighboring Near Eastern populations
و اين در حالي است كه تبار پدري تركي آناتوليايي ها به کم تر از ۹٪ مي رسد!:
high resolution SNP analysis provides evidence of a detectable yet weak signal (<9%) of recent paternal gene flow from Central Asia

گمان مي كنم پان ترکیسم ترکیه تنها مسلکی در جهان باشد كه به تباری که فقط ۹٪ مردم شان دارند افتخار مي كند!

במאמר אחר על ארני הטורקי הארמני, אנחנו קוראים ששני האנשים כל כך קרובים עד שאפילו Jnytyky ארני של הארמנים הוא הרבה יותר קרוב לארמנים, תורכים לטורקיה. نقل قول:

The presence, in the Caucasus, of groups who geographic neighbors are not their linguistic neighbors aloows us to address the question as to which better explains the genetic relationships of these groups: geography or language? In particular, Azerbaijananians speak a Turkic language but are surrounded by non-Turkic speakers, and Armenians speak an Indo-European language but are surrounded by non-Indo-European Speakers. Previous mtDNA analyses have shown that both Azerbaijanians and Armenians are more closely related genetically to other Caucasus groups than to their linguistic neighbors (Nasizde and Stoneking 2001), אשר מציין כי שפות Azerbaijanian והארמנים הוכנסו באמצעות תחליפים. .. Indo-European-speaking Armenians and Turkic-speaking Azerbaijanians are genetically more closely related to their geographic neighbors in the Caucasus than to their linguistic neighbors elsewhere… Thus, כל הראיות הגנטיות מסכים כי השפות ארמני וAzerbaijanian משקפות תחליפי שפה, אשר התרחש ללא כל תרומה גנטית לזיהוי של הקבוצות ההודו-האירופיות והטורקיות המקוריות, בהתאמה. זה עדיין עשוי לשקף תרחיש "דומיננטיות אליטה", ככל הנראה / קבוצות עבודה המקוריות ההודו-אירופאית טורקיות היו קטנות מאוד ו / או לא לערבב exensively עם קבוצות התושב. בכל מקרה, היו קבוצות מהגרי השפעה גנטית זניחה על קבוצות התושב.

Hum Genet. 2003 Mar;112(3):255-61. Epub 2002 Dec 14

Testing hypotheses of language replacement in the Caucasus: evidence from the Y-chromosome.
Nasidze I, Sarkisian T, Kerimov A, Stoneking M.

http://www.ncbi.nlm.nih.gov/entrez/query.fcgi?cmd=Retrieve&db=pubmed&dopt=Abstract&list_uids=12596050

نتیجه این مقاله اینست که ارمنی ها و آرانی ها از لحاظ د-ن-آ با سایر مردم قفقازی زبان نزدیکترند تا هندو اروپایی ها و ترکزبانان برون از قفقاز.

در کتاب دیگری می خوانیم:

“Another important replacement occurred in Turkey at the end of the eleventh century, when Turks began attacking the Byzantine Empire. They finally conqured Constantinopole (modern Istanbul) ב 1453. The replacement of Greek with Turkish was especially significant because this language belongs to a different family—Altaic. Again the genetic effects of invasion were modest in Turkey. Their armies had few soldiers and even if they sometimes traveled with their families, the invading populations would be small relative to the subject populations that had along civilization and history of economic development. After many generations of protection by the Roman Empire, עם זאת, the old settles had become complacent and lost their ability to resit the dangerous invaders”

(Luigi Luca Cavalli-Sforza , in “Genes, People and Languages”, 2000, עמ' 152).

و باز به طور مختصر این محقق والامقام جنتیک شناسی می گوید که نژاد مردم ترکیه با حمله های ترکان سلجوقی بسیار اندک تغییر کرد اما روند ترکی زبان شدن جمعیت بخاطر برتر شدن حاکمان ترک و مسلمان اتفاق افتاد.

اما چون نژاد اصلي ترکها زرد بوده است امروزه پان ترک ها بيشتر دچار بی هويتی هستند و کوشش می کنند که ديگران را ترک تبار نشان دهند وقوام غیر ترکی مانند ایلامی ها را تصاحب کنند. מבחינה היסטורית במירוץ אזרביג'אן והטורקי והתרבות, והאנשים נשארים עם התרבות קטנה, טורקים הפאן אתניים נאלצו לכתוב שקרים על הפטנטים שלהם. آشکار است که ايرانيان در طول زمان با اقوام دیگر آميخته اند (پارسها با ایلامی ها، و مادها با ماناها و…) اما عنصر نژاد ترک/ مغول زرد در میان ایرانیان بسيار کم است و اغلب مردم ایرانی کمتر اثری از ترکها/مغولها گرفته اند و کما اینکه ترکهایی هم که به ایران هجوم اوردند اغلب خالص نبودند بلکه از منطقه های ایرانی زبان آلانی/سکایی/سغدی.. گذر کرده اند. تركان براي نخستين بار در نيمه ي دوم سده ششم ميلادي به ماوراء النهر راه يافتند و در جوار مرزهاي ايران ساساني قرار گرفتند. تا پيش از آن، ايران ارتباطي با تركان نداشته است. رچارد فراي استاد دانشگاه هاروارد می نویسد: «مردم ايران را مي توان روي هم رفته جزو قفقازيان يا هندواروپاييان به شمار آورد كه در ميان شان از هر سه شعبه اين نژاد، يعني شمالي Nordic و آلپي و مديترانه اي يافت مي شود. آلپي ها يا جمجمه گردها اكثريت را دارند … ولي بي شك دست كم تا هزاره اول پيش از ميلاد اين مردم خلوط شده بودند و بنابراين ما بايد توجه خود را به جاي نژاد به زبان و گروه هاي شبان و كشاورز معطوف كنيم» (ميراث باستاني ايران، ترجمه مسعود رجب نيا، انتشارات علمي و فرهنگي، 1368، ص 17). הפאן ערבי באיראנים דוברי ערבים אומר האחדות הקפדנית של ערבים אתניים ומגוון אתני סבלה גם הבדלים משמעותיים הן. مصر و لبنان و سوریه و عراق تا آن جا که تحقیق شده است با عرب های ساکن عربستان تفاوت هایی دارند. همچنین عرب های سودان و الجزایر ودر هر جای جهان هم آنانی که خود را از نسل پیغمبر می دانند مانند مردم کشور خود هستند و نه مردم عربستان. یعنی در نژاد غالب حل شده اند.

عکس زیر هم بر اساس کتاب مشهور:

Cavalli-Sforza, Menozzi and Piazza, The History and Geography of Human Gene

http://www.angeltowns.com/members/racialreal/race_genes.jpg

نشان می دهد که نژاد غالب ایرانیان از ترک ها و مغول ها کم تر اثر پذیرفته است. در این کتاب نژاد غالب مردم ایران و افغانستان و مردم کردستان همانند است. به این نکته هم بایست توجه کرد که با وجود اینکه زبان ترکیه و آران و بخش هایی از ایران ترکزبان شدند، اما تغییر نژادی و جنتیکی این منطقه ها بسیار اندک بوده است و کمتر آثاری از نژاد اصلی ترک در این منطقه ها می شود یافت. בעוד שרוב האיראנים הפרסי דוברי שפות איראניות נאלצו לשמור עליה מגיעה למסקנה שיש מעט מאוד אנשים את ההשפעה המרבית על הטורקים אתניים.

در پایان نکته قابل ذکر دیگر این است که پان ترک ها به شاهان ساسانی و اشکانی و شاهان بزرگ هخامنشی و اقوامی با تاریخ و تمدن کهن تر و برتر از خویش با بهانه ای کودکانه می تازند. אם אנשים יודעים שהמדגם שלהם הזורואסטרית Sassanian השושלת ומאמין בולט ידעו, אכן, להתחתן עם קרובי משפחה ביניהם, הוא קטן מאוד. اگر به تاریخ این سه سلسله نگاه کنیم نمونه های اندکی از رسم خویدوده یافت می شود و همانطور که گفتیم این رسم در میان ایلامیان و کاسیان و مصریان و اعراب پیش از اسلام هم رواج داشته است و چیز غیر عادی در زمان خود نبوده است. התנ"ך הוא גם דוגמאות ברורות כמו אברהם ושרה, לוט ובנותיו, ואת בנותיו של יעקב ורחל ולאה… השאר את המחבת בשל חוסר גיבורים היסטורי שניסו לחטוף גיבורים איראניים לתפוס אחד מגיבורי Babak Khorramdin. כפי שכולם יודע, Babak Khorramdin היה הארי ואיראני בשפה, שאינם טורקית, זה היה גם באותו זמן, לא היה בעצם תורכי באיראן. "אבן Alndym" לקנות Dinani שבו חסידיו של Babak מדבר, הוא עושה זאת: הם מתקשרים עם בני משפחתו הקרובים ביותר שלהם ויחסי Mkhaltt והקרובים ביותר בקרב נשים טהורים ומולדות לא מתגעגעים ( ولهم مشارکه فی الحرام والاهل ولا یمتنع الواحد منهم من حرمه الاخر ولایمنعه لا با حتهم المحرمات و المحارم). در رابطه با رسم آیین خویدوده هنوز بحث هایی است که خود مقاله دیگر می طلبد. פאן עזב, אבל לא ברור איך הסיפור הזה על Babak Khorramdin סניף של דת הזורואסטרית הוא הדת כדי להצדיק אותם! טוען כי נישואים בין בני דודים, בני דודים, ובחלק ממדינות נישואי גילוי עריות מתועבים עם פסק הדין ואילו אומות המזרח התיכון Mzavjt עשויות להיחשב גם רצויות. נישואים הוא האנשים הקדושים ביותר במזרח או אחר עשו את זה, אבל היום שרבים מחשיבים את הפרספקטיבה היסטורי של המקום שלהם בזמן ולא הוא הוקיע.

اما افکندن نیم نگاهی به رفتار پادشاهان و قبایلهایی از اقوام ترک (نه آذربایجانی) نشان دهنده آن است که این اقوام از از تمدن و نزاکت با معیار امروزی و اسلامی دور بودند. برای نمونه پدیده لواط و همجنس بازی و امردبازی در بین اقوام ترک رایج و عادی بوده است در حالی است که دین زردشتی چنین رفتارهایی را شدیدأ محکوم می کند و قبیح می شمرد. پادشاهان عثمانی و شاهان ترک زبان دیگر به طور عادی فرزندان خود را کور می کردند یا می کشتند یا حتا مادرکشی می کردند. ما در این جا تنها به ذکر چند نمونه از رفتارهای وقیح ترکان بسنده می کنیم. رفتار زشت آنان به جایی رسید که علمای دين در عصر صفويان بر حلال بودن لواط و شراب بر پادشاه اسلام فتوا دادند!

در کتاب تاریخ بیهقی می خوانیم (به تصحیح علی اکبر فیاض، نشر علم، 1374، ص 30-329): «این (= طغرل عضدی) غلامی بود که از میان هزاران غلام چون او بیرون نیاید و قد و رنگ و ظرافت و لباقت. و او را از ترکستان خاتون ارسلان فرستاده بود به نام امیر محمود [غزنوی]. و این خاتون عادت داشت که هر سالی امیرمحمود را غلامی نادر و کنیزکی دوشیزه خیاره فرستادی بر سبیل هدیهامیر این طغرل را بپسندید و در جمله هفت و هشت غلامی که ساقیان او بودند پس از ایاز بداشتیک روز چنان افتاد که امیر به باغ فیروزی شراب می خورد بر گلو این ساقیان ماه رویان عالم به نوبت دوگان دوگان می آمدند. این طغرل درآمدو به ساقی گری مشغول شدند هر دو ماه روی. طغرل شرابی رنگین به دست بایستاد، و امیریوسف (= برادر محمود غزنوی) را شراب دریافته بود. چشم اش بر وی بماند و عاشق شد، و هر چند کوشید و خویشتن را فراهم کرد، چشم از وی برنتوانست داشت. و امیر محمود دزدیده می نگریست و شیفتگی و بیهشی برادرش می دید و تغافلی می زد …».

سفرنامه ابن فضلان (ترجمه سيد ابوالفضل طباطبائي، انتشارات شرق، 1345): «چون راه مزبور طي شد به قبيله اي از ترك ها به نام غزها (الغزيه) رسيديم. آنان مردمي صحرانشين هستند و خانه موئي يا سياه چادر دارند و هميشه در حركت انداين مردم زندگي صحرایی دارند و در رنج و مشقت به سر مي برند.در عين حال مانند الاغ گمراه اند، به خدا ايمان ندارند و فاقد عقل و شعورند و هيچ چيز را نمي پرستند. فقط بزرگان خود را ارباب مي خوانند. وقتي يكي از ايشان بخواهد با ریيس خود در كاري مشورت كند مي گويد:«اي خدا، در فلان كار چه كنم؟» ايشان در كار خويش با يكديگر مشورت مي كنند اما وقتي در امري اتفاق نمودند و روي آن تصميم گرفتند، يكي از پست ترين و فرومايه ترين آنان از ميان شان برخاسته، قرارشان را بر هم مي زند!

موضوع لواط نزد ايشان بسيار مهم است. مردي از اهل خوارزم به منطقه «گوذركين» كه جانشين پادشاه ترك است، وارد شد و چندي براي خريد گوسفند نزد دوست خود اقامت نمود. ميزبان ترك پسر بي ريشي داشت. مرد خوارزمي همچنان به او اظهار علاقه مي نمود تا او را به ميل خود حاضر و تسليم ساخت.

فرداي آن روز با مردي از ترك ها كه بسيار زشت و بدقيافه و رذل و پليد بود و لباس ژنده اي را در بر داشت برخورديم. آن روز باران سختي ما را گرفته بود.آن مرد گفت:«بايستيد.» تمام قافله كه شامل قريب سه هزار چهارپا و پنج هزار مرد بود از حركت ايستاد.آن گاه گفت:«هيچ يك از شما حركت نكند». همگي دستور او را اطاعت نموده ايستاديم و به او گفتيم: «ما دوستان گوذركين هستيم.» او پيش آمده خنده اي كرد و گفت: «گوذركين كيست! ريدم به ريش گوذركين.» سپس گفت: «پكند». به زبان خوارزمي يعني نان. من چند گرده نان به او دادم و آن ها را گرفت وگفت: «برويد به شما رحم كردم»

نزد قبيله باشقرد: اين جماعت شرورترين و كثيف‌ترين ترك‌ها و سخت‌ترين ايشان در آدم‌كشي مي‌باشند. [ناگهان مي‌بينيد] مردي مرد ديگر را به زمين انداخته سر او را مي‌بُرد و آن را برمي‌دارد و بدن‌اش را رها مي‌كند. آن‌ها ريش خود را مي‌تراشند و شپش مي‌خورند. بدين شكل كه درزهاي نيم‌تنه‌ي خود را جست‌وجو كرده، شپش‌ها را با دندان جويده، مي‌خورند … هر يك از ايشان تكه چوبي به شكل آلت مردي تراشيده و به گردن خويش مي‌آويزند و چون قصد سفر يا برخورد با دشمن كند، آن را مي‌بوسد و بر آن سجده مي‌گذارد و مي‌گويد: «خدايا با من چنين و چنين بكن!» من به ترجمان گفتم از يكي از ايشان بپرس دليل آن‌ها براي اين كار چيست و چرا اين آلت را خداي خود ساخته‌اند؟ گفت: «زيرا من از مانند آن بيرون آمده‌ام و براي خود آفريينده‌اي جز آن نمي‌شناسم».

جمع بندی:

מה שהופך את הטענות שקריות ואבסורדיות וזיוף מסמך במחבת ולהשאיר רק הגרעינים לסיפוקם לייצג את התרבות האיראנית והשפה הפרסית והמזרח הפרסי הסאסאנית וממשלה גדולה. יש שלוש הממשלות שושלת האחמנית גדולה ופרתי ומעצמות הסאסאנית פרסים של הזמן שלהם ויש להם תמיד את התהילה של שלוש המדינות.

همانطور که قطران تبریزی در مدح یکی از فرمانروایان ایرانی به نام لشکری می گوید:

این جهان بودست دایم ملک ساسانیان خواست سالارش خدا در ملک ساسان کند
نیست کست در گوهر ساسانیان چون لشکری تا پس آن چون نیاکان شاهی ایران کند
همچو افريدون بگيرد ملك عالم سر بسر و آنگهي تدبير ملك خيل فرزندان كند
روم و گرجستان به فرمان منوچهر آورد هند و تركستان بزير حكم نوشروان آورد
او بتخت ملک ايران بر نشيند در سطخر کهترين فرزند خود را مهتر آران کند
تا همی فرمان داور خاک را ساکن کند تا همی تقدير يزدان چرخ را گردان کند
ملک او را از زوال ايمن همی گردون کند جان او را از فنا ایمن همی یزدان کند
شاد بنشيند بکام دل بر ايوان شهی وز فروغ روی خويش آراسته فرمان کند

و خاقانی نیز درباره یکی از شروانشاهان (که تبار خود را به ساسانیان می رساندند) می سراید:

شاه عجم اخستان که دین را//پیرایه ز عدل پروری ساخت
فرمان ده اسلامیان ، دارای دوران اخستان//عادلتر از بهرامیان ، پرویز ایران اخستان

و نظامی گنجوی دو تا از پنج گنجش را درباره ساسانیان سراییده است. محبوبیت و ارجمندی ساسانیان تا به حدی بود که غزنویان با جعل شجره نامه جعلی نسب خود را به ساسانیان می رساندند. «بعدها تبارنامه نویسان چاپلوس تبارنامه ای برساخته اند که نسب سبکتگین را به یزدگرد سوم، آخرین پادشاه ساسانی می رساند» (تاریخ ایران کمبریج، جلد چهارم، انتشارات امیرکبیر، 1379، ص 145.) و سلطان محمود چنان در فرهنگ برتر ایرانی ذوب شده بود که چامه سرایی به نام فرخی در وصف محمود می گوید:

زهی اندر جهانداری و بیداری چو افریدون//

زهی اندر نکوکاری و هشیاری چو نوشروان//

و در دوران صفویان نسب سیادت را از سوی مادر به پادشاهان ساسانیان باز می بردند و حتا کار به جایی رسید که واپسین پادشاه ایلخانی (نوادگان چنگیز مغول) انوشیروان عادل نام داشت. جالب آن که او را ملک اشرف برادر شیخ حسن چوپانی به ایل خانی برگزید و گویا در آن دوران شایع بوده است که او از نژاد کاویانی است (البته برخی نیز او را قبچاقی و برخی از نوادگان هولاکو دانسته اند). با توجه به نام او که انوشیروان است و شایعه نژاد کاویانی اش می توان حدس زد که مردم ایران حتی در دوره سلطه مغولان نیز پادشاهانی را که به نوعی (به راستی ویا به دروغ) העבר המפואר של איראן היו קשור לאהי התקבל. وگرنه چه ضرورتی داشت که ملک اشرف پس از به قتل رساندن هر دو عمویش و از میان بردن همه رقیبان داخلی و خارجی خود بر تخت ننشیند و کسی را به مقام ایلخانی برساند که نه نام اش مغولی است و نه نسب اش؟ در دوران اسلامی بسياری از فرمانروايان تلاش داشتند با ساختن نسب نامه تبار خود را به شاهان باستانی ايران برسانند. اين نشان دهنده آن است که گذشته شکوهمند ايران برای عامه مردم مهم بوده و به فرمانروايان محلی اعتبار و مشروعیت می بخشيده است. تاريخ ساختگي و جعلي پانترك‌ها، بر مشتي اوهام و تخيلات روان‌پريشانه و جاهلانه استوار است.

یک پاسخ به Sasanian ,Hftalyan ופאן Trkyst חדשות

  • […] مطلبی هم درباره ی ترک بودن ساسانیان نوشته بود که پاسخش در اینجا موجود […]