Azeri

بخش مربوط به Azeri در آذرگشنسپ

Հասցե այս հոդվածը

Ադրբեջաներենը Iranica-ում

زبان آذری در دانشنامه ی بزرگ اسلامی

Հեղինակ: Դարիուշ Ահմադի

«Ազերի» իրանական լեզվի անունն է, որը Ադրբեջանում խոսում էին մինչ ներկայիս թուրքերենի տարածումը։. Իսլամական առաջին դարերում Ադրբեջանում «ադրբեջաներեն» խոսելը, ինչպես նաև նրա «իրանական» լեզուն հաստատվել և հաստատվել է նույն ժամանակաշրջանի բազմաթիվ աղբյուրներում։ (Յարշաթեր, 1989, էջ. 238). Հիմա բոլորը համախոհներ են, և իրականում լուրջ կասկած չկա, որ մինչև թուրքերի գալը Ադրբեջանի և Զանջանի ժողովուրդը, ինչպես և Իրանի մյուս շրջանների բնակիչները, խոսում էին իրանական լեզուներից մեկով. . (Հենինգ, էջ 6-315).
Թեև այսօր Ադրբեջանում խոսում են ոչ թե հին և իրանական «ադրբեջաներենը», այլ ալթայական ճյուղի լեզու, որը պարսկերեն, թուրքերեն և արաբական տարրերի համադրություն է, բայց բազմաթիվ պատմական և լեզվաբանական փաստաթղթեր, աշխատություններ և այլն։ Ապացույցներ, Ակնհայտ է իրանական «ադրբեջաներենի» գոյությունն ու ինքնատիպությունը այս տարածաշրջանում մինչև ներկայիս «թուրքերենի» տարածվածությունն ու գերակայությունը։:
Ամենահին աղբյուրը, որը նշում է «ադրբեջաներենը» որպես «իրանական» լեզուներից մեկը, «Իբն Մուկաֆան» է։ (սպանվել է: 142Ք) Նրա կողմից ասված է Իբն Նադիմի «Ֆահրեստ» գրքում (ص 22) մեջբերվել է. Ըստ Իբն Մուկաֆայի՝ Ադրբեջանի լեզուն «փահլավի» է. (պահլավի) որը վերագրվում է Պելեին (ուրեմն թող նրան)Այսինքն՝ հող, որն իր մեջ ներառում է Ռայը, Սպահանը, Համադանը, Մահնահավանդը և Ադրբեջանը. «Համզե Էսֆահանին» նույն բանն է ասել. (շարժական մեջ: Sapphire Hamoui, Մաս 3, էջ 925) և Խարազմի (ص 112) մեջբերել են նաև. Նրանից հետո «Մասուդին» թվագրել է մ.թ.ա 4-րդ դարի սկիզբը. Իր գրքում (ص 8-67) Բալադ Իրանի անունը նշելուց հետո (Ինչպես: Ադրբեջան, Ռայ, Թաբարիստան, Գորգան, Հերաթ, Մերվ, Սիստան, Քերման, Ֆարս, Ահվազ և...) ասում է, որ: «Այս ամբողջ երկիրը մեկ երկիր էր և ուներ մեկ թագավոր ու լեզու, միայն թե տարբերություններ ունեին որոշ բառերի մեջ... ինչպես, օրինակ, փահլավերեն, դարի, ազարերեն և այլ պարսկերեն լեզուներով»:.

«ابواسحاق ابراهيم اصطخري» جغرافي‌نگار سده‌ي چهارم ق. در نوشتار خود (ص 2-191)، به صراحت زبان مردم آذربايجان را «فارسي» (الفارسية) مي‌خواند. «ابن حوقل» (اواخر سده‌ي چهارم ق.) نيز همين سخن را بازگفته، به روشني مي‌نويسد كه: «زبان مردم آذربايجان و بيش‌تر ارمينيه فارسي است» (ص 97). «ابوعبدالله مقدسي» نويسنده‌ي اواخر سده‌ي چهارم ق.، سرزمين ايران را به هشت اقليم تقسيم نموده مي‌نويسد: «زبان مردم اين هشت اقليم، ايراني (العجمية) است؛ جز اين كه برخي دري و بعضي پيچيده (منغلق) است و همه‌ي آن‌ها فارسي ناميده مي‌شود» (ص 259). وي مي‌افزايد كه «فارسي آذربايجان در حروف، به فارسي خراسان شبيه است» (ص 378).
در اوايل سده‌ي هفتم ق. «ياقوت حموي» مي‌نويسد: «مردم آذربايجان زباني دارند كه آن را “ադրբեջանական” (الآذرية) مي‌نامند و براي ديگران مفهوم نيست» (ج1/ ص128). «حمدالله مستوفي» مورخ اوايل سده‌ي هشتم ق. درباره‌ي زبان مردم «مراغه» مي‌نويسد: «زبان‌شان پهلوي مغير است» (ص 100)؛ و درباره‌ي زبان مردم «زنجان» مي‌گويد: «زبان‌شان پهلوي راست (= كامل) است» (ص 67)؛ و درباره‌ي زبان مردم «گشتاسفي» (ولايتي ميان اردبيل و باكو) اظهار مي‌دارد كه: «زبان‌شان پهلوي به جيلاني بازبسته است» (ص 107).
در سده‌ي دوازدهم ق. «اولياي چلبي» جهانگرد عثمانيايي درباره‌ي مردم تبريز مي‌نويسد: «ارباب معارف آن به فارسي تكلم مي‌كنند» و درباره‌ي مراغه مي‌گويد: «اكثر زنان مراغه به زبان پهلوي گفت‌وگو مي‌كنند» (رياحي خويي، ص 4-33).
از مجموعه‌ي اين اسناد و شواهد تاريخي به روشني برمي‌آيد كه مردم آذربايجان تا پيش از گسترش و چيرگي كامل زبان كنوني تركي در عصر صفوي، به يكي از زبان‌هاي ايراني كه گاه «پهلوي» و گاهي «آذري» خوانده شده و با زبان مردم ري و همدان و اصفهان پيوسته و خويشاوند بوده، سخن مي‌گفته‌اند. چنان كه مي‌بينيد، در هيچ يك از اسناد و منابع تاريخي اين دوره، زبان مردم آذربايجان، «تركي» دانسته نشده است.
فرايند تدريجي ترك‌زبان شدن «آذربايجان»و در كنار آن، اران و آناتولياز عصر سلجوقي (سده‌ي پنجم)، با اسكان هدف‌مند ايلات بيابان‌گرد تركمان در اين نواحي، به منظور نبرد و غزا با بلاد به اصطلاح كفر (ارمنستان، گرجستان، بيزانس) آغاز گرديد (زرياب، ص 205؛ باسورث، 1366، ص 9-48، 97، 105، 196؛ Bosworth, 1989, էջ. 228) و در اين زمان، براي نخستين بار زبان تركي به گوش بوميان پهلوي‌زبان آذربايجان رسيد. در دوره‌ي مغولان، كه بيش‌تر لشكريان‌شان ترك‌تبار بوده و آذربايجان را تختگاه خود ساخته بودند، ايلات و لشكريان تركمانمغول متعددي در آذربايجان متوطن گرديدند و صاحب اقتاعات بسياري در اين سرزمين شدند (پتروشفسكي، ص 462، 491؛ باسورث، 1366، ص 194؛ Bosworth, 1989, էջ. 229؛ Yarshater, 1989, էջ. 239). با حاكميت و نفوذ مستقيم تركمانان «آق قويونلو» (874-780 ق.) و «قرا قويونلو» (908-874 ق.) به آذربايجان، پشتوانه‌ي حكومتي زبان تركي و نياز مردم به تماس با عمّال حكومتي ترك‌زبان ، موجب گسترش زبان تركي و عقب نشيني تدريجي زبان ايراني آذري شد (رياحي خويي، ص 33؛ دائرة المعارف بزرگ اسلامي، ج1، ص261؛ Yarshater, 1989, էջ. 239-240). در عصر صفويه، به سبب چيرگي و انبوهي تيره‌هاي ترك‌زبان و شيعه‌ي هواخواه خاندان صفويهكه شاهان صفوي آنان را براي پشتيباني خود از شرق آناتولي و شمال سوريه به آذربايجان جذب كرده بودندبيش‌تر كارهاي سياسي و دولتي و لشكري به زبان تركي انجام مي‌گرفت و مردم ناگزير بودند زبان تركي را فرا بگيرند و از اين رو، زبان آذري رفته رفته جاي خود را به زبان فرمان‌روايان داد تا جايي كه در اواخر سده‌ي يازدهم ق.، تركي در تمام شهرهاي بزرگ آذربايجان رايج و غالب گرديد (كارنگ، ص 26؛ فقيه، ص 190-187؛ دائرةالمعارف بزرگ اسلامي، ج1، ص 261؛ يارشاطر، 1354، ص 63). اما با اشغال چند ده ساله‌ي بخش عمده‌اي از آذربايجان به دست مهاجمان ترك عثماني در زمان شاه اسماعيل (930-907 Ք) و شاه تهماسب (984-930 Ք) صفوي بود كه دگرگشت قطعي زبان آذري به تركي، حاصل گشت (رياحي خويي، ص 35-33؛ كارنگ، ص 26). با اين حال، زبان ايراني آذري به كلي از آذربايجان رخت برنبست و تا امروز نيز در پاره‌اي مناطق، هنوز بدين زبان تكلم مي‌شود (به اين موضوع در ادامه خواهيم پرداخت).
در كنار اسناد و شواهد تاريخي كه به وجود و اصالت زبان ايراني «آذري» دلالت و تصريح دارند، آثار زبان‌شناختي فراواني نيز از زبان آذري برجاي مانده و در دسترس است. اين آثار، شامل نمونه‌هاي مكتوب (نظم و نثر) و نمونه‌هاي شفاهي (گويش‌هاي بازمانده‌ي از زبان آذري) است. شماري از نمونه‌هاي مكتوب شناسايي شده و بازمانده از زبان آذري، بدين قرار است (براي آگاهي از فهرست كامل اين آثار نگاه كنيد به: دائرةالمعارف بزرگ اسلامي، ج1، ص 1-260):
1- ملمعي از «همام تبريزي» (714-636 ق.) به فارسي و آذري:
بديذم چشم مستت رفتم اژ دست // كوام و آذر دلي كويا بتي مست // دل‌ام خود رفت و مي‌دانم كه روژي // به مهرت هم بشي خوش كيانم اژ دست // به آب زندگي اي خوش عبارت // لوانت لاود جمن ديل و كيان بست // دمي بر عاشق خود مهربان شو // كزي سر مهرورزي كست و ني كست // به عشق‌ات گر همام از جان برآيذ // مواژش كان بوان بمرت وارست // كرم خا و ابري بشم بويني // به بويت خته بام ژاهنام سرمست (فقيه، ص 196؛ انصاف‌پور، ص 2-71).
2- غزلي از «همام تبريزي» با اين مطلع: «خيالي بود و خوابي وصل ياران // شب مهتاب و فصل نوبهاران» كه بيت آخر آن به زبان آذري است: «وهار و ول و ديم يار خوش بي // اوي ياران مه ول بامه وهاران» (كارنگ، ص 13).
3- دوبيتي‌اي از «يعقوب اردبيلي» كه در تذكره‌ي هفت اقليم (تأليف در 1002-996 ق.) մեջբերվել է:
«رشته دستت بلا كلكون كريته // تو بدستان هزاران خون كريته // در آيينه نظر كن تا بويني // كه وينم زندگاني چون كريته» (كارنگ، ص 13)؛ يعني: دست‌ات را اي بلا! گل‌گون مي‌كني تا با دستان (بلبل) هزاران خون كني. در آيينه نظر كن تا خود را ببيني، تا ببينم چگونه زندگي خواهي كرد؟ (فقيه، ص 195).
4- يازده دو بيتي از «شيخ صفي اردبيلي» (نياي شاهان صفوي) كه در كتاب «صفوة الصفا»ي ابن بزاز (تأليف در 760 ق.) و «سلسلة النسب صفويه»ي شيخ حسين از نوادگان شيخ زاهد گيلاني و معاصر شاه سليمان صفوي نقل شده است؛ از جمله:
«صفيم صافيم گنجان نمايم // به دل درده ژرم تن بي‌دوايم // كس به هستي نبرده ره باويان // از به نيستي چو ياران خاك پايم»؛ «دلر كوهي سر او ديد نه بور // عشقر جويي كه وريان بسته نه بور // حلمر باغ شريعت مانده زيران // روحر بازي به پرواز ديده نه بور» (كسروي، ص 43 Իսկ 46).
5- اشعاري از «مهان كشفي» از بزرگ‌زادگان اردبيلي معاصر شيخ صدرالدين فرزند شيخ صفي؛ از جمله:
«اشته چشمان چمن دل برده ما // لو از خون ديليم خورده ما // مگر خون به هر شيري كه ته خورد // كه بان خون خوردنر خو كرده ما» (كسروي، ص 57).
6- اشعاري از «معالي» كه احتملاً معاصر كشفي بوده است؛ مانند:
«انوي ناله غم اندوته زاني // كه قدر زر خالص بو ته زاني // بوران پروانيا با هم بسوزم // حال سوته دلان دل سوته زاني» (كسروي، ص 59).
7- يك جمله از زبان تبريزيان در «نزهةالقلوب» حمدالله مستوفي (740 ق.): «تبارزه (= تبريزيان) اگر صاحب حُسني را با لباس ناسزا يابند، گويندانگور خلوقي بي چه در، درّ سوه اندرين؛ يعني انگور خلوقي (= انگوري مرغوب) است در سبد دريده» (ص 98).
8- سه جمله از «شيخ صفي» در صفوةالصفاي ابن بزاز: «كار بمانده، كار تمام بري» (= اي خانه آبادان، كار تمام بود)؛ «گو حريفر ژاته» (= سخن به صرف بگو، حريفت رسيده)؛ «شروه مرزدان به مرز خود بي» (كسروي، ص 7-36؛ رضازاده ملك، ص ده- يازده).
9- يك جمله از زني عارف به نام «ماما عصمت اسبستي» كه در حدود 760 – 820 Ք. در تبريز مي‌زيسته، خطاب به برزگري كه به وي بي‌احترامي كرده بود: «چكستاني مپسنديم» (= اي به ناگاه مرده، نمي‌پسندي مرا؟) (فقيه، ص 194؛ كارنگ، ص 14؛ رضازاده ملك، ص يازده).
10- يك جمله از پير حسن زهتاب تبريزي خطاب به اسكندر قراقويونلو: «اسكندر! رودم كشتي، رودت كشاد» (= اسكندر! فرزندم را كشتي [خدا] فرزندت را بكشد) (رياحي خويي، ص 31).
افزون بر اين نمونه‌هاي نظم و نثر بازمانده از زبان آذري، واژگان بسياري نيز از اين زبان در واژه‌نامه‌هاي كهن بر جاي مانده است. در اين متون، واژگان متعلق به زبان آذري با عباراتي مانند: «در ولايت آذربيجان گويند» يا «در زبان آذربايجان/ آذربايجاني گويند» نقل شده است. اين واژگان، جملگي و به آشكارا «ايراني»اند و هيچ فرهنگ‌نويسي اين لغات آذربايجاني را متعلق به زبان تركي ندانسته و نخوانده است. جالب آن كه در واژه‌نامه‌اي به نام «فرهنگ جهانگيري» (سده‌ي يازدهم ق.) به صراحت ميان زبان مردم آذربايجان و زبان تركي جدايي نهاده، نوشته شده است: «آژخ (= زگيل): به تركيلوينكو به زبان تبريزسكيلگويند» (كيا، ص 15). در ادامه، به نمونه‌هايي از اين واژگان آذري اشاره مي‌شود:
چراغله = كرم شب‌تاب (كيا، ص 11)؛ زوال = انگشت (همان، ص 14)؛ زيوال = شبنم (همان جا)؛ سودان = سار (همان، ص 16)؛ سور = لوچ (همان جا)؛ شفت = ناهموار (همان، ص 17)؛ شم = كفش (همان، ص 18)؛ نگ/ تگ = كام دهان (همان، 18 Իսկ 30)؛ كلاه‌ديوان = قارچ (همان، ص 21)؛ كنگر = جغد (همان، ص 3-22)؛ مشكين‌پر = خفاش (همان، ص 24)؛ مله = ساس (همان جا)؛ انين = نيزه (همان، ص29)؛ تيته = مردمك (همان، ص 31)؛ برز = بلندي (همان، ص 39)؛ كريوه = عقبه (همان جا)؛ سهراب = سرخاب (همان، ص 40).
گروه ديگري از نمونه‌هاي بازمانده از زبان آذري، آثار شفاهي يا گويشي اين زبان است. با وجود تضعيف روزافزون زبان ايراني آذربايجان از زمان چيرگي مغول و نفوذ و فرمان‌روايي تيره‌هاي ترك‌زبان بر آذربايجان در عصر تركمانانصفوي، گويش‌هاي اين زبان به كلي از ميان نرفت، بل كه هنوز در نقاط مختلف آذربايجان و نواحي پيرامون آن، به طور پراكنده، به آن سخن گفته مي‌شود. اين گويش‌ها از شمال به جنوب عبارت‌اند از:
1- كرينگان از روستاهاي ديزمار خاوري از بخش ورزقان شهرستان اهر؛ 2- كلاسور و خوينه‌رود از روستاهاي بخش كليبر شهرستان اهر؛ 3- گلين قيه از روستاهاي هرزند از بخش زنوز شهرستان مرند؛ 4- عنبران از بخش نمين شهرستان اردبيل؛ 5- بيش‌تر روستاهاي بخش شاهرود خلخال؛ 6- شماري از روستاهاي طارم عليا؛ 7- روستاهاي اطراف رامند و جنوب غربي قزوين؛ 8- تالش از الله‌بخش محله و شاندرمين در جنوب، تا تالش شوروي سابق در شمال كه اصولاً به زبان‌هاي تاتي آذربايجان بازبسته‌اند (دائرةالمعارف بزرگ اسلامي، ج1، ص 2-261؛ يارشاطر، 1354، ص 64؛ Yarshater, 1989, էջ. 241).
اينك، از ميان گويش‌هاي بازمانده از زبان آذري، به بررسي گويش «هرزني» (Harzani) مي‌پردازيم. «هرزن» يا «هرزند» روستايي است واقع در شمال شهرستان مرند كه مردمان آن به گويشي از گويش‌هاي زبان آذري سخن مي‌گويند (نگاه كنيد به: كارنگ):
1- چند نمونه از واژگان گويش هرزني:
Ov = آب؛ Otash = آتش؛ Arzi = آرزو؛ Vor = باد؛ Huya = بازي؛ Raz = باغ؛ Parbe = بالا؛ Vohor = برف؛ Proz = پاييز؛ Parari = پايين (به اوستايي: Pairi)؛ Zora = پسر؛ Chohor = پيشاني؛ Toye = تازه؛ Zami = جا، زمين (به اوستايي: Zam)؛ Joro = جدا؛ Yet = جفت؛ Chol = چاه؛ Kosh = چشم؛ Kar = خانه؛ Khuyo = خدا؛ Hov = خواهر؛ Vun = خون؛ Kina = دختر (به اوستايي: Knya)؛ Daya = درد؛ Rost = درست؛ Sor = سال؛ Vede = كوتاه؛ Aharu = گرسنه؛ Mert = مرد؛ Yan = زن؛ Boror = برادر؛ Yeng = پا.
2- چند نمونه از مصادر در گويش هرزني:
Ote = گفتن؛ Vinde = ديدن؛ Zunusta = دانستن (به اوستايي: -Zan)؛ Horde = خوردن؛ Shere = رفتن؛ Amare = آمدن؛ Oshire = شنيدن؛ Sisde = شكستن.
3- ضماير فاعلي منفصل در گويش هرزني:
Man = من؛ Te= تو؛ A = او؛ Ama = ما؛ Shema = شما؛ Avoy = ايشان.
4- ضماير شخصي متصل در گويش هرزني:
em =م؛ er =ت؛ e =ش؛ mun =مان؛ lun =تان؛ I =شان.
5- اعداد:
I = يك؛ De = دو؛ Here = سه؛ Cho = چهار؛ Pinj = پنج؛ Shosh = شش؛ Hoft = هفت؛ Hasht = هشت؛ Nov = نه؛ Doh = ده؛ Sa\ Soyr = صد؛ Hazo = هزار
6- صرف افعال (ماضي مطلق):
Man-vin-ma = من ديدم؛ Te-vin-la = تو ديدي؛ A-vin-ja = او ديد؛ Ama-vin-muna = ما ديديم؛ Shema-vin-luna = شما ديديد؛ Avoy-vin-juna = ايشان ديدند
7- چند جمله به گويش هرزني:
Ashte Numirch Chiya = نام تو چيست؟
Kante Izi = اهل كجايي؟
Haler Naniya = حالت چه طور است؟

جمع‌بندي:
تصريح و تأكيد بسيار روشن و دقيق متون مختلف تاريخي و جغرافيايي عصر اسلامي به «ايراني» بودن زبان مردم آذربايجان و وجود چنين نمونه‌ها و آثار متعددي از اين زبان چه به صورت مكتوب و چه به گونه‌ي شفاهي، به خوبي آشكار مي‌سازد كه زبان بومي و اصيل سرزمين آذربايجان تا پيش از رواج و چيرگي زبان كنوني تركي در دوران تركمانصفوي، يكي از زبان‌هاي «ايراني» بوده كه با نام‌هايي چون «آذري» و «پهلوي» شناخته مي‌شده است. در مقابل، هيچ سند و منبعي وجود ندارد كه به تركي بودن زبان مردم آذربايجان در اعصار پيش از دوران تركمانصفوي اشاره كند. در ميان نويسندگان و سرايندگان آذربايجاني پيش از اين دوره نيز هيچ اثري به زبان تركي خلق نشده و هيچ نشانه و نمونه و ردپايي از اين زبان بر سنگ و گل و چوب و كاغذ و فلز، تا بدان عصر و از اين ناحيه به دست نيامده است.

ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
كتاب‌نامه:
كارنگ، عبدالعلي: «تاتي و هرزني، دو لهجه از زبان باستان آذربايجان»، تبريز، 1333
انصاف‌پور، غلام‌رضا: «تاريخ تبار و زبان آذربايجان»، انتشارات فكر روز، 1377
مسعودي، علي بن حسين: «التنبيه و الاشراف»، به تصحيح عبدالله اسماعيل الصاوي، قاهره، 1357 Ք.
مستوفي، حمدالله: «نزهةالقلوب»، به كوشش محمد دبيرسياقي، انتشارات طهوري، 1336
فقيه، جمال‌الدين: «آتورپاتكان و نهضت ادبي»، شركت سهامي چاپ و انتشارات كتب ايران
باسورث، ك. ا.، 1366: «تاريخ سياسي و دودماني ايران»، تاريخ ايران كمبريج، جلد پنجم، گردآورنده: ج. ا. بويل، ترجمه‌ي حسن انوشه، انتشارات اميركبير
– Bosworth, C. E., 1989 “Azerbaijan IV. Islamic History to 1941”: Encyclopaedia Iranica, vol. 3, London & NewYork
«دائرةالمعارف بزرگ اسلامي»، زير نظر كاظم موسوي بجنوردي، جلد يكم، 1369
كسروي، احمد: «آذري يا زبان باستان آذربايجان»، انتشارات جار، 2535
ابن نديم، محمد بن اسحاق: «فهرست»، ترجمه‌ي رضا تجدد، انتشارات ابن سينا، 1346
اصطخري، ابواسحاق ابراهيم: «المسالك و الممالك»، ليدن، 1927
خوارزمي، محمد بن احمد: «مفاتيح العلوم»، ترجمه‌ي حسين خديوجم، انتشارات علمي و فرهنگي، 1362
مقدسي، محمد بن احمد: «احسن التقاسيم»، ليدن، 1906
ياقوت حموي، ابوعبدالله: «معجم البلدان»، بيروت، دارصادر، 1374 Ք.
رياحي خويي، محمدامين، «ملاحظاتي درباره‌ي زبان كهن آذربايجان»: اطلاعات سياسياقتصادي، شماره‌ي 182-181
رضازاده ملك، رحيم: «گويش آذري»، انتشارات انجمن فرهنگ ايران باستان، 1352
هنينگ، و. ب.، «زبان كهن آذربايجان»: سايه‌هاي شكار شده، بهمن سركاراتي، نشر قطره، 1378
پتروشفسكي، ي. پ.، «اوضاع اجتماعياقتصادي ايران در دوره‌ي ايلخانان»: تاريخ ايران كمبريج، جلد پنجم، گردآورنده: ج. ا. بويل، ترجمه‌ي حسن انوشه، انتشارات اميركبير، 1366
يارشاطر، احسان، 1354، «آذري»: دانشنامه‌ي ايران و اسلام، جلد يكم، بنگاه ترجمه و نشر كتاب
– Յարշաթեր, E., 1989 “Azerbaijan VII. The Iranian Language of Azerbaijan”: Encyclopaedia Iranica, vol. 3, London & NewYork
ابن حوقل، ابوالقاسم: «صورةالارض يا سفرنامه‌ي ابن حوقل»، ترجمه و توضيح دكتر جعفر شعار، انتشارات اميركبير، 1366
كيا، صادق: «آذريگان؛ آگاهي‌هايي درباره‌ي گويش آذري»، تهران، 1354

4 Պատասխանել Azeri

  • Մեհդի says:

    سلام
    من خود یک آذری هستم
    در مورد اینکه چرا با توجه به متن مقاله همه ایران ترک نشدند فکر کنم خودتان جواب سوالتان را دادید آنهم با گفتن و مطرح کردن دهات ترک زبان در سراسر ایران
    که در مرد آن با اسناد و مدارک بسیاری در جاهای مختلف ذکر شده که از همان دلیل مطرح شده در مقاله نشات میگیرد
    ولی سوال من از شما که در پاسخ نوشته اید این است :
    مگر نه اینکه نام شهر ها از تاریخی ترین وقدیمی ترین الفاظ منسوب می باشد ؟ این نامها را که من و شما روی آنها نگذاشته ایم صدها بلکه هزاران سال است که این شهرها با همین نامها بلکه با تغییری اندک خوانده می شوند و این نامها را اقوام اولیه ساکن در آن شهر با وجه تسمیه های مورد نظر خودشان گذاشته اند ؟ حالا سوال من این است آن دسته از دوستانی که اعتقاد دارند آذربایجان از ابتدای تاریخ ترک زبان بوده بگویید چرا در آذر بایجان حتی یک شهر بزرگ و محل تاریخی را نمیابیم که نام ترکی داشته باشد همانجور که مثلا در ترکمنستان و قزاقستان میبینیم؟
    چرا شهر های ما تبریز میانه سراب ماکو اسکو میاندوآب باکو شوشا (شیشه)شیروان مغان پارس آباد گنجه واینها هستند که هنه یه فارسی است؟
    چرا حتی در خود ترکیه نام بسیاری از شهرها (البته نه آنهایی که مانند قسطنطنیه به استانبول تغییر کرده اند) ترکی نیس؟
    چون برادر من تا همین هزار سال پیش ترکی در آنجا نبود و همسایه غربی ایران روم شرقی بود که در تارخ خوانده ایم شما را به خدا نگویید رومی ها هم ترک بوده اند
    آیا میتوان جمعیت بیست میلیون نفری کردهای ترکیه که ساکنین اصلی آن مناطق هستند را نادیده بگیریم؟
    سوال دیگر که خیلی دوست دارم جواب آن را بدانم اینست که چرا مثلا نظامی گنجوی که اهل گنجه آذربایجان است دیوان شعر ترکی ندارد ؟
    خیلی از ترک ها دفاع نکنید ما بعنوان آذری آنقدر پیشینه فرهنگی و تاریخی داریم که ترکها باید خودشان را به ما بچسبانند نه ما
    در آخر یک نکته دیگر که کاملا قابل حضم و درک باشد :
    مگر نه اینکه موسیقی از قدیمی ترین آثار فرهنگی هر قومی است و مخصوصا موسیقی آذری که کمتر کسی را میتوان یافت که به غنا و زیبایی آن معترف نباشد
    ترکه توانستند زبان ما را عوض کنند ولی نام ساز های ما را نه! چون تا به حال ترک بیابانگرد چنین چیزی ندیده بود. به همان خاطر است که ما هنوز میگوییم تا کمان ساز موسیقیدان آذری با لهجه ترکی میگوید سه گاه چارگاه شور دشتی
    پس بیایید به آذری بودن خود افتخار کنیم ترک بودن افتخاری برای ما ندارد
    در پایان این را هم بگویم زبان ترکی زبان بسیار زیبا و قوی است و به نظر من در بیان حالات و افعال بقدری قوی است که آن را یکی از شیرین ترین زبان دنیا کرده من از اینکه می توانم به این زبان زیبا صحبت کنم به خود میبالم ولی هیچگاه اصل و ریشه خود را به ترک ها نمی فروشم

  • Ասադ աղա says:

    چرا به این حرکت های پان ترکها که مرکز جنبش آنها در ترکیه است با این فرهنگ مخلوطش اینسان حساسیت نشان میدهید. در اروپا به این حرکات میخندند و دراز مدتی است که با نیشخندی به آن مینگرند. حقایق تاریخی امروزه بر اساس آرای بیشترین دانشمندان مورخ و متخصص بررسی میشوند که خوشبختانه از کشورها و ملت های مختلف هستند. خو شبختانه این فقط ترکهای دست راستی ترکیه نیستند. ما هم بیشترین دانشها را در باره تاریخ باستان ایران از همین مورخین داریم. تا حالا یک سند راجع به ترکان ار مورخین یونان باستان دیده اید؟

  • دوست گرامی متاسفانه در هیچ کجای این صفحه تصریح نشده است که نویسنده مقاله داریوش احمدی است.

    • ադմին says:

      حق با شما است
      ما این صفحات را برای خواننده آماده نکردیم این صفحات برای گوگل و سرچ انجینهای دیگر فراهم شده ؛صفحات اصلی روی همان دامنه ی نت موجود است و بنابر این من برخی جزییات را چون پیوند به صفحه اصلی مقاله در ابتدای هر پست می آید ،وارد نمی کنم.
      در این مورد گویا هر جا که لینک مقاله را در آوردند؛ نام شما را نوشتند اما وارد صفحه نکردند. من نمی دانم نخستین بار چه کسی مقاله را منتشر کرده اما نام شما در تمام سایت آمده و ابتدای همین صفحه هم اضافه می کنم.

      به هر جهت از این بابت پوزش می خواهم