Fars dili ,Poetik dil və ya elm dili

Məqaləyə keçid

Burada digər məqalələrdən birinin bölməsindən istifadə edirik:

Lakin cənab Qabusinin məqaləsinin əsas məqamı fars dilinin poetik olması və fəlsəfi, elmi və elmi əsərlərinin olmaması və bu baxımdan ərəb dilinin ən yaxşı olması arqumentinə əsaslanır.. Amma yenə də pantürklərdən soruşmalıyıq ki, müasir əsrlərdən əvvəl türk dilində nə qədər fəlsəfi, elmi, elmi əsərlər mövcuddur? Fars dilindən fərqli olaraq, Osmanlı ölkəsində heç kim yüz il əvvəl öz mədəniyyətinin mətnlərini oxuya bilməz..

Eyni zamanda ərəb dilinin İslam dünyasında Abbasi və Əməvi hökumətləri sayəsində elm, fəlsəfə və riyaziyyat dilinə çevrildiyi şübhəsizdir.. Amma fars dilində fəlsəfə, elm və tibb əsərləri az deyil. جالب است که بدانیم که کتاب کشف شده سفینه تبریزی رساله‌های فراوانی در باب علوم مختلف به زبان فارسی دارد. Tibblə bağlı “Əlai ensiklopediyası” və “Damarşünaslıq risaləsi” və “Xvarəzmşahinin anbarı” kimi əsərləri qeyd edə bilərik.. کتاب ذخیره خوارزمشاهی بسیار پرحجم میباشد و برای همین چاپ عمومی آن در ایران همواره با مشکل روبرو بوده است. در عین حال در دانشگاه های بزرگ جهان میتوان دوازده جلد از این کتاب را دید. Bu kitab İsmayıl əl-Cərcani tərəfindən ildə yazılmışdır 531 H.Q. yazılır.

Maraqlıdır ki, Hindistanın müsəlman hissəsində istifadə olunan dil fars dili idi:

http://www.azargoshnasp.net/languages/Persian/farsihendi/slides/farsitebhend1m.htm

Göz və göz təbabəti haqqında, Mənsur Qorqaninin kitabı (1080 reklam) به نام «نور العین» را میتوان نام برد.

Cənab Qaboosi məntiqindən istifadə etsək, bu, türk dilinin fars dili qarşısında itkisi və yetərsizliyi deyilmi ki, padşahlar öz dillərini tərk edərək fars dilini Hindistanda yaydılar və hətta bu dili təkcə xalqların mədəni dili deyil Hindistan?. O qədər ki, hindu brahmanları Hafiz və Maulvinin misralarını oxuyurlar! Daha doğrusu, müsəlman Hindistanın tibb dili səviyyəsinə çatdırdılar? Təbii ki, bu, bir dili aşağılamaq və tərifləmək üçün düzgün arqument deyil. İstənilən dil elmi və bilik dili ola bilər və bu dildən yaxşı istifadə etmək üçün yalnız ziyalılar və sivilizasiyalar lazımdır.. خود زبان عربی امروز از زبانهای اروپایی بسیار عقب‌تر و انگلیسی بیش از هر دو زبان فارسی و عربی واژه دارد. شمار واژگان ارتباط مستقیمی با پویایی یک تمدن دارد. Bu onu göstərir ki, dilin zənginliyi həmin dilin istifadəsindən asılıdır və dili zənginləşdirən də mütəfəkkirlərdir və onun dilin təbiəti ilə heç bir əlaqəsi yoxdur.. تمدن ایرانی که بر اساس کشاورزی و شهرنشینی بود، با آمدن دین اسلام، زمینه مناسبی را برای پرورش دادن اندیشمندان بزرگ بوجود آورد. دوران علم‌پرور سامانیان و دیلمیان گواه این سخن است. سخن معروف ابن خلدون نیز گواه این امر است زیرا ابن خلدون هم عرب تبار است و هم یکی از ستارگان درخشان تمدن اسلام و نیازی ندارد که مبالغه کند.

«از شگفتی های که واقعیت دارد این است که بیشتر دانشوران ملت اسلام، خواه در علم شرعی و چه در دانش های عقلی بجز در مواردی نادر غیر عرب اند و اگر کسانی از آنان م یافت شوند ه از حیث نژاد عرب اند از لحاظ زبان و مهد تربیت و مشایخ استادان عجمی هستندچنانکه صاحب صناعت نحو، سیبوبیه، و پس از او فارسی و دنبال آنان زجاج بود و همه ی آنها از لحاظ نژاد ایرانی به شمار میرفتندآنان زبان را در مهد تربیت آمیزش با عرب آموختند و آن را به صورت قوانین و فنی در آوردند که آیندگان از آن بهره مند شوند..و همه ی عالمان اصول فقه چنانکه می دانی و هم کلیه علمای علم کلام همچنین بیشتر مفسران ایرانی بودند و بجز ایرانیان کسی به حفظ تدوین علم قیام نکرد و از این رو مصداق گفتار پیامبر (səh) پدید آمد که فرمود: «اگر دانش به گردن آسمان در آویزد قومی از مردم فارس بدان نایل می آیند و آن را به دست می آورند». اما علوم عقلی نیز در اسلام پدید نیامد مگر پس از عصری که دانشمندان و مولفان آنها متمیز دند و کلیه این دانشها به منزله ی صناعتی مستقر گردید و بالنتیجه به ایرانیان اختصاص یافت و تازیان آنها را فرو گذاشتند و از ممارست در آنها منصرف شدند.. مانند همه ی صنایع.. در این دانشها همچنان در شهر متدوال بود تا روزگاری که تمدن و عمران در ایران و بلاد آن کشور مانند عراق و خراسان و ماوراء النهر مستقر بود.

خلاصه در علوم طبی، کارنامه​ی پیش از عصر معاصر زبان فارسی پربار است و نمونه خوب آن همان کتاب ذخیره ی خوارزمشاهی میباشد.

در رابطه با فلسفه و منطق، یکی از قومگرایان میگوید که چرا ایرانیان به شعر و حماسه توجه میکنند و نه به فلسفه منطقی. ایشان فلسفه سهروردی را با لحنی تمسخرآمیزی معرفی میکند که در واقع شایسه یک محقق نیست! سپس عیب را بر زبان فارسی میگذارند که باز اشتباه بزرگی است. مشکل ذاتی فلسفه اینست که عوام به آن علاقه ندارند و به قول یکی از فیلسوفان بزرگ ایران، تنها دویست نفر در هر نسلی شاید آثار ملاصدرا را بخوانند. بنابراین چه نیازی است که این آثار چهل جلدی به فارسی ترجمه شود؟(البته برخلاف نظر جناب فرهادی هم کتاب شفا ابن سینا و هم کتاب اسفار ملاصدرا به فارسی ترجمه شده است). در عین حال، آثار فلسفی به زبان فارسی از قرون اسلامی کم نیست. دکتر سید حسین نصر که بزرگترین محقق آثار فلسفه اسلامی در جهان شناخته شده است ،درمورد فلسفه و زبان پارسی و هویت ملی مقاله​ی خوبی به عنوان «هویت ملی و زبان فارسی» در مجله ی گلستان نوشته اند. دکتر سید حسین نصر در علم فلسفه اسلامی نیاز به معرفی ندارد. در حالیکه یک مقاله علمی در باب فلسفه و زبانشناسی از دکتر فرهاد قابوسی در یک مجله ی معتبر جهانی نیست، دکتر سید حسین نصر برای هر ایرانی شناخته شده است. ما تنها نقل قولی از دکتر سید حسین نصر میکنیم که نظرهای وی مسلما بر نظرهای فردی قومگرا و ایرانستیز ارجحیت دارد.

در این باب، پروفسور سید حسین نصر میفرمایند:

«نکته ی دیگری که به بحث ما مربوط می شود این است که آنچه که هر ملتی را به هم پیوند میدهد، جهان بینی، منش ها، کردارها، رفتارها، نحوه ی بیان، و برخورد با افراد است که به طور کلی نحوه ی برخوردهای اجتماعی را تعیین میکند. در مورد ایران هیچ عاملی مانند زبان فارسی بیان کننده ی این رفتارها و منش ها نیست. اگر انسان سیصد کتاب در این ارتباط مطالعه کند، هیچ یک خلاء کتاب گلستان سعدی را پر نخواهد کرد. همین کلمه ی ادب، یک کلمه پهلوی است که وارد زبان عربی شده است. این کلمه هم معنای داشتن ادب را میدهد و هم معنای ادبیات. به همین جهت در ایران تداوم اجتماعی و هویت ملی بدون زبان و ادبیات فارسی قابل تصور نیست. هر چقدر بخواهند برنامه های تلویزیونی و مسائلی از این قبیل درست کنند. این قبیل مسائل تا سیصد سال دیگر جای خزینه ی عریض و طویل زبان و ادبیات فارسی را نخواهد گرفت. از طرف دیگر، زبان فارسی برخلاف نظر کسانی که در این چهل الی پنجاه سال اخیر گفته اند و نوشته اند، زبان بسیار آماده ایست برای بیان خرد، منطق و فلسفه. اینجانب به لحاظ رشته ی درسی و مطالعاتی، بارها به اساتید فلسفه بحث داشتم ام. اینان میگفتند چون زبان فارسی اختلاف میان معرفه و نکره وجود ندارد، پس در این زبان نمی شود بحث دقیق فلسفی کرد. اینها اگر بیایند و یک بار «اساس الاقتباس» خواجه نصیر الدین طوسی را بخوانند، دیگر از این حرفها نمیزنند. یکی از مشکلات اساسی ما در این پنجاه الی شصت سال اخیر این بوده است که در حین احیای زبان فارسی ما به شعرای درجه ی پانزدهم نیز رسیده ایم ولی هنوز خیلی از آثار درجه ی اول زبان فارسی در زمینه های فکری، فلسفی و علوم هنوز چاپ نشده است. یا اصولاً اگر هم چاپ شده است، چاپ سنگی است که بجز علمای طراز اول کسی نمی تواند آنها را بخواند. درست است که زبان فارسی از لحاظ بیان زبان اندیشه در طی قرون و اعصار با زبان عربی سهیم بوده است، ولی بلاخره گوی سبقت را به ویژه در این صدسال اخیر ربوده است. در این صدسال گذشته، عمده ی آثار فکری، فلسفی ما به زبان فارسی نگاشته شده است. بنابراین داشتن هویت ملی، بدون زبان فارسی برای ما غیر ممکن است.».

آثارهای علمی و فلسفی به زبان فارسی کم نیستند و خوب بود جناب قابوسی، به جای تاختن به زبان فارسی (که نه ارزش این زبان را کم میکند و نه هیچ ایرانی را به افراد مغرض قومگرا سوق خواهد داد)، چند تا از آثار فلسفی و علمی را به زبان ترکی از دوران سامانیان و غزنویان و غیره معرفی مینمودند(البته وجود هم ندارد وگرنه ایشان صدبرابر آنها را بزرگ میکردند). برای نمونه بنده اخیراً ضمن مراجعه به کتاب گشایش و رهایش ناصر خسرو دریافتم که یک اثر مهم و مسلم فلسفه به زبان فارسی است و چندان هم جنبه‌ی عرفانی متصوفانه ندارد (آنچه جناب قابوسی مورد انتقاد قرار میدهند).

آثار تاریخ و جغرافیا نیز به زبان فارسی زیاد است. در ریاضی(برای نمونه ترجمه کل اقلیدس به قلم قطب الدین شیرازی یا رساله در حساب و جبر و مقابله (خواجه نصیر) ، منطق(اساس الاقتباس)، کحالی/ چشم پزشکی ، طب، شعر، فلسفه(ابن سینا، ناصر خسرو،خواجه نصیر..)، تاریخ و جغرافیا (بلعمی ، حدود العالم..)،تقویم و ستاره شناسی (کتاب التفهیم بیرونی)، سیاست (اخلاق ناصری خواجه نصیر) آثار فراوانی به زبان فارسی از تمدن دیرین ایرانی-اسلامی وجود دارد.

حتی ایرانیان از توجه به تمدنهای دیگر نیز غافل نبودند و آثار مهم فلسفی و دینی سانسکریت را به زبان فارسی ترجمه نمودند (مثل میر فندرسکی). اگر آثار زیادی نیز به زبان عربی وجود دارند، اینها خود به خود مکمل یک فرهنگ مشترک ایرانی-اسلامی هستند و نبایست این دو را رقیب هم دانست. در دوران مختلف تمدن ایرانی-اسلامی (آنهم در دوران حکومت ترکان غزنوی و سلجوقی..)، دشمنی با فلسفه و منطق و متعزله فراوان میبود در حالیکه شعر آزادتر بود. برای همین است که آثار شعر نسبت به آثار فلسفه بسیار بیشتر می باشد و اندیشمندان هم آن را در قالب شعر بیشتر آوردند. این رویداد تاریخی به زبان فارسی هیچ نوع وابستگی ندارد بلکه بیشتر ناشی از تعصبات دینی است. همچنین علت دیگر را میتوان در کشورهایی مانند آمریکا و روسیه دید. در روسیه، شعرهای خیام از هر نوع آثار دیگر زبان فارسی و عربی بیشتر رواج دارند. در کشورهای انگلیسی زبان، کتابهایی مانند هزار و یک شب و یا دیوانهای مولانا و حافظ و سعدی بیشتر از هر اثر عربی و فارسی رونق دارند. برای هر نفری که شاید آثار عربی یا فارسی ابن سینا را در غرب بخواند، میتوان هزاران نفر را پیدا کرد که دیوان حافظ یا مولانا یا کتاب هزار و یک شب را بخوانند. بنابراین از این لحاظ نیز تقصیر زبان فارسی نیست زیرا چنانکه دیده میشود، در غرب هم تا حدود بسیاری همین رفتار را دارند.

تنها کافی است بدانیم که ناصرخسرو حدود پنج اثر علمی و فلسفی به فارسی دارد. نصیر الدین طوسی حدود بیست و پنج اثر علمی و فلسفی به فارسی دارد. ابن سینا رساله رگ​شناسی را به فارسی نوشته است. دانشنامه علائی او نیز به فارسی است. در علم ریاضی نیز باز میتوان به قطب الدین شیرازی اشاره کرد.

البته زبان فارسی تا زمان ابن سینا و ابوریحان بیرونی(برای همین بیرونی در آن زمان عربی را بر فارسی ترجیح میدهد) آثار علمی نداشته است ولی هزار سال است که آثار علمی دارد و ابن سینا و بیرونی خود این نهضت علمی را آغازیدند. برخی از ایران‌ستیزان ولی به سخن بیرونی اشاره میکنند ولی به این نکته اشاره میکنند که در زبان بیرونی هنوز فارسی‌دری زبان علمی نبوده است.

برای نمونه، فضولی شاعر معروف، در مقدمهء حدیقه‌ السعداء فضولی مینویسد:
“…اگر چه عبارت ترکیده بیان واقع دشوار در، زیرا اکثرا الفاظی رکیک و عباراتی ناهموار در. امید در که همت اولیا اتمامنه مساعدت و انجامنه معاونت قیله.

همچنین به یقین آثار علمی به زبان پهلوی کم نبوده است و در این راستا میتوان به همان کتاب بن​دهش اشاره کرد. به هر رو همان 25 اثر خواجه نصیرالدین طوسی و 5 اثر ناصر خسرو و دانشنامه علائی ابن سینا و ذخیره خوارزمشاهی و آثارهای فراوان دیگر برای رد نظر بدخواهان و ایران​ستیزان کافی است.

-a cavab Fars dili ,Poetik dil və ya elm dili

  • مهدي deyir:

    ياد استاد متون اسلامي افتادم كه ميگفت : براي ترجمه عربي به فارسي كار سختي ندارين ، فقط الف و لام رو بر دارين!
    آخه چرا گير دادين فارسي رو يه زبان نشون بدين ؟ استادان متعصب زبان فارسي هم اعتراف ميكنن حداقل 50% فارسي عربيه