تبليغاتX
اسپهبد ساروی - پشتیبان ایرانیان جهان

اسپهبد ساروی - پشتیبان ایرانیان جهان

این وبلاگ از حقوق ایرانی تباران حمایت میکند

کزین برتر اندیشه برنگذرد

به نام خداوند جان و خرد کزین برتر اندیشه برنگذرد
خداوند نام و خداوند جای خداوند روزی ده رهنمای
خداوند کیوان و گردان سپهر فروزنده ماه و ناهید و مهر
ز نام و نشان و گمان برترست نگارنده‌ی بر شده پیکرست
به بینندگان آفریننده را نبینی مرنجان دو بیننده را
نیابد بدو نیز اندیشه راه که او برتر از نام و از جایگاه
سخن هر چه زین گوهران بگذرد نیابد بدو راه جان و خرد
خرد گر سخن برگزیند همی همان را گزیند که بیند همی
ستودن نداند کس او را چو هست میان بندگی را ببایدت بست
خرد را و جان را همی سنجد اوی در اندیشه‌ی سخته کی گنجد اوی
بدین آلت رای و جان و زبان ستود آفریننده را کی توان
به هستیش باید که خستو شوی ز گفتار بی‌کار یکسو شوی
پرستنده باشی و جوینده راه به ژرفی به فرمانش کردن نگاه
توانا بود هر که دانا بود ز دانش دل پیر برنا بود
از این پرده برتر سخن‌گاه نیست ز هستی مر اندیشه را راه نیست
+ نوشته شده در  چهارشنبه هجدهم آبان 1390ساعت 12:47  توسط اسپهبد ساروی  | 

زبان پارسی/فهلوی قطران تبریزی و فهلوی تبریز

زبان پارسی/فهلوی قطران تبریزی و فهلوی تبریز

در بحثی از بالاترین در رابطه با ریشه زبان فارسی و قطران تبریزی بحث شد:

http://balatarin.com/permlink/2011/11/6/2789855

چون منابع موثق فراوانی در مورد ریشه زبان پارسی و بدفهمی پانترکیستها وجود دارد (منابع مستقیم از زبانشناسان واقعی در اینجا آمده است:

http://azargoshnasp.net/Pasokhbehanirani/ZabanParsipanTurkistha.htm

 

پس در این مقاله به بحث قطران تبریزی میپردازیم زیرا کمتر در مورد او نوشته شده است.

نخست این اشعار قطران تبریزی برای خوانندگان در میان اورده شود تا هویت ایرانی او مشخص شود:

یک)

قطران تبريزی نيزدر بسياری از چکامه هايش ترکان را شايسته سرزنش دانسته و انان را سخت نکوهش کرده است .

نمونه هايی از ان ابيات در ذيل می ايد :

اگر بگذشت از جيحــون گروه ترکمانـــان را // ملک محمـــــــود کــاو را بود زابل کان در سنجر

....

زمانی تازش ايشان به شروان اندرون بودی // زمانـــی حملـــه ايشان بــــه اذربايگــــان انــدر

نبود از تازش ايشان کسی بر چيز خود ايمن // نبود از حمله ايشان کسی بر مال خود سرور (شهرياران گمنام، 1377، ص۱۶۰)

شده چون خانه زنبور با غم از ترکان // همی خلند به فرمان ما چو زنبورم (همان، ص۱۹۷)

قطران در يکی از سروده هايش به هنگام ستايش يکی از فرمانروايان بومی اذربايجان عامل عدم پيشرفت کار او را حضور ترکان برشمرده است :

گر نبودی آفت ترکان به گيتی در پديد // بستدی گيتی همه چون خسروان باستان ( همان، ص۱۹۷)

قطران در بدگويی و مذمت ترک تباران چنان سخن گفته که حتی انان را موجب ويرانی ايران زمين برشمرده و اين مفهوم به روشنی از بيت زير که در ستايش اميری از اميران اذربايجان سرايش يافته برمی ايد :

اگر چه داد ايران را بلای ترک ويرانی // شود از عدلش ابادان چون يزدانش کند ياری ( همان، ص۱۹۷)

اين شاعر اذربايجانی در يکی ديگر از چکامه هايش که در قالب قصيده سروده است ترکان را خونخوار و جرار و غدار و مکار خوانده است :

کمــــر بستند بهــــر کيــن شه ترکان پيکاری // همـــه يکـرو به خونخواری همه يکدل به جراری

يکی ترکان مسعودی به قصد خيل مسعودان // نهاده تن به کين کاری و دل داده به خونخواری

....

چــه ارزد غـدر با دولت، چه ارزد مکـر با دانش // اگـرچـه کــــار ترکان هست غــداری و مکــاری( همان، ص۱۷۲)

در مدح ساسانیان:

این جهان بودست دایم ملک ساسانیان                  خواست سالارش خدا در ملک ساسان کند
نیست کست در گوهر ساسانیان چون لشکری     تا پس آن چون نیاکان شاهی
ایران کند
همچو افريدون بگيرد ملك عالم سر بسر               و آنگهي تدبير ملك خيل
فرزندان كند
روم و گرجستان به فرمان منوچهر آورد                  هند و تركستان بزير حكم
نوشروان آورد
او بتخت
ملک ايران بر نشيند در سطخر              کهترين فرزند خود را مهتر آران کند
تا همی فرمان داور خاک را ساکن کند                 تا همی تقدير يزدان
چرخ را گردان کند
ملک او را از زوال ايمن همی گردون کند                جان او را از فنا
ایمن همی یزدان کند
شاد بنشيند بکام دل بر ايوان شهی                     وز فروغ روی خويش آراسته
فرمان کند

همچنین بنگرید به این مقاله:

نخستیبن سند ادبی ارتباط آذربایجان و شاهنامه

http://www.iranboom.ir/hakime-tos/shahnameh/2444-nokhostin-sanad-adabi-ertebat-shahnameh-azarbaijan.html

 دو)

قطران تبریزی از طبقه دهقانان (یعنی ایرانیان اشرف) بوده است چنانکه خود میگوید:

یکی دهقان بدم شاها شدم شاعر ز نادانی 
مرا از شاعری کردن تو گرداندی به دهقانی

در مورد طبقه دهقانان:

http://www.iranicaonline.org/articles/dehqan

سه)

یکی از بدخواهان (شاید با غرض قومگرایانه) ایرانبه استناد سفرنامه ناصرخسرو میگوید که "قطران فارسی نمیدانسته"!

درحالیکه عبارت سفرنامه ناصرخسرو چیز دیگر گفته است.  در این عبارت آمده است:

 «در تبریز، قطران نام شاعری را دیدم. شعری نیک می‌گفت، اما زبان فارسی نیکو نمی‌دانست. پیش من آمد دیوان  منجیک و دیوان دقیقی بیاورد و پیش من بخواند و هر معنی که مشکل بود از من پرسید، با او بگفتم و شرح آن بنوشت و اشعار خود بر من خواند».

علت عدم عادت قطران به زبان پارسی دری آن بود که خود به لهجه ایرانی(پارسی) فهلوی خو گرفته و زبانش بود و  پاره‌ای لغات و اصطلاحات اهل مشرق را که از زبان محلی آنان بوده است نمی‌شناخته است.  یعنی زبان فارسی خراسانی واژگانی از زبانهای ایرانی شرقی داشته است (مانند سغدی و اطلاحات دیگر خراسان) که درست مانند زبان فارسی قطران تبریز نبوده است.  محققان غربی نیز این نکته را قبول دارند که قطران یک پارسی بوده است و واژگان سغدی (و سایر زبانهای ایرانی شرقی مانند خوارزمی) در فارسی خراسانی در آن دوران برای قطران نافهموم بوده است.

در واقع تفاوت زبان ناصرخسرو و قطران تبریزی چیزی بوده است در حد تفاوت زبان فارسی و زبان لارستانی/لری/بختیاری/تالشی.   برای همینست که قطران هم شعر میتوانسته بسراید و هم با ناصرخسرو ملاقات کند و واژگانی که برایش مشکل بودند را از او دریابد.  البته نکته دیگر نیز سبک و محتوای کلمات هست که شاعران خراسان که سبک خراسانی را نهادند -- شاید قطران معنی و مفهوم اشعار را خوب نمیفهمید.  همانطور که برخی از شاعران فارسیگوی هندی سبکشان بقدری لطیف هست که در فهم معانی آنها افرادی مشکل دارند.

این نکته را نیز باید افزود که برخلاف ادعاهای بدخواهان ایران , تا بحال دیده نشده است که کسی زبانی را نداند و به آن شعرهای بلندپایه بنویسند!  بویژه تابحال دیده نشده است که کسی زبانی را نیکو ندارد و سپس به آن شعرهای شیرین و زیبایی همچون قطران بنویسند و تمام قاقیه و وزن را نیز رعایت کند.   بنابراین, ناصرخسرو در اینجا با استفاده از واژه "نیکو نمیدانست" , دانش قطران تبریزی در ادبیات را نسبت به شاعر بسیار بزرگتری همچون خود ناصرخسرو مقایسه کرده است.  یک نگاهی به دیوان هر دو شاعر نشان میدهد که کلمات مورد استفاده ناصرخسرو بسیار بیشتر هست.  همچنین هرگز دیده نشده است که دو نفر با هم مکامله کنند ولی یکی از آنها زبان دیگری را نفهمد.  بنابراین قطران تبریزی فارسی خراسانی را میدانست زیرا واژگان مشترک فارسی خراسانی و فارسی تبریز اجازه میداد که با ناصرخسرو مکامله کند.  تنها   واژگان خاص زبان پارسی خراسان را که در پارسی تبریز (فهلوی) هنوز جا نیافتاده بود را از ناصر خسرو جویا میشود. 

خود قطران تبریزی نیز زبان خود را پارسی گفته است و آن را مقایسه کرده است با فارسی دری.

خود قطران تبریزی در این مورد میگوید:

بلبل به سان مطرب بیدل فراز گل

گه پارسی نوازد، گاهی زند دری

نکته جالب اینجاست که برای ناصر خسرو, فارسی به معنی فارسی خراسانی هست ولی برای قطران تبریزی, پارسی به معنی همان زبان تبریزی هست.

دانشمندان ادبیات شناس و استاد ادبیات فارسی, فرانکویس دابلوا نیز به طور واضح این دیدار ناصرخسرو و قطران را شرح داده است:

Francois De Blois, Persian Literature - A Biobibliographical Survey: Volume V Poetry of the Pre-Mongol Period Volume 5 of Persian Literature, Routledge, 2004. 2nd edition. pg 187: "The point of the anectode is clear that the diwans of these poets contained Eastern Iranian (i.e. Sogdian etc.) words that were incomprehensible to a Western Persian like Qatran, who consquently took "advantage of an educated visitor from the East, Nasir, to ascertain their meaning

دکتر جلال متینی به طور دقیق این موضوع را بررسی کرده است:

http://azargoshnasp.net/languages/Azari/daghighizabandariazari.pdf

"از این عبارت چنین برمیاید که قطران تبریزی - که در آن روزگان بیقنا به زبان فهلوی-آذری سخن میفگته, قادر بوده است شعرهای دقیقی و منیجک و بقیاس آن, و باحتمال بسیار قوی آثار دیگر شاعران و نویسندگان خراسان و ماورا النهری معاصر این دو تن را بخواند و بفهمد.  منتی در فهم کامل این شعار مشکلاتی داشته, و برخی از این واژه هایی که در اشعار دقیقی و منیجک بکار رفته بوده است, نمیفهمیده, و معنی همین کلمات را از ناصرخسرو میپرسیده است.

...
فقط 145 کلمه از 514 کلمه فارسی مذکور در 106 بیت دقیقی برای شاعران آران و آذربایجان , که به لهجه آذری-فهلوی سخن میگفتند اند, بیگانه و نامستعمل بوده است و بهمین سبب معلوم میگردد معنی ۳۶۹ کلهء دیگر که در کتاب لغت فرق ذکر نگردیده است برای اهالی آران و آذربایجان نه فقط مفهوم بوده بلکه متحملا در زبان آنان نیز رایج و متداول بوده است."

 

 ۴) 

زبان قطران تبریزی چنانکه گفته شد همان زبان فهلوی بوده است.  منظور از فهلوی اینجا پارسی میانه نیست.  بلکه فهلوی یعنی همان گویشهای ایرانی که ریشه در زبانهای شمال غربی ایرانی دارند.  در واقع فهلوی/پهلوی به چهار چیز گفته میشده است:

نخست: زبان پهلوی اشکانی (در واقع اولین زبانی که پهلوی خوانده شده است همین زبان هست که با پارسی میانه بسیار نزدیک هست و کم و بیش میتوان گفت دو گویش از یک زبان هستند.  متون پهلوی اشکانی بویژه متون مانوی پهلوی اشکانی امروز وجود دارد)

دوم: زبان پهلوی ساسانی یا همان پارسی میانه  - این زبان همان نیای فارسی امروزی هست.  یعنی فارسی دری ادامه گویش خراسانی پهلوی ساسانی هست.

سوم: گویشهای ایرانی غرب ایران و گویشهایی که غیرفارسی دری بودند.  یعنی برای نمونه زبانهای تالشی و گیلکی و کرمانجی و غیره.  این زبانها در واقع بیشتر تمایل دارند به زبان پهلوی اشکانی ولی نفوذ فراوانی از پهلوی ساسانی نیز گرفتند.   هرکس به کرمانجی و تالشی بنگرند شباهتهای زیادی میبینید.  رش (سیاه) - از (من) .. و غیره. 

شادروان دکتر تفظلی مقاله خوبی در رابطه با فهلویات نوشته است:

http://www.tafazzoli.ilssw.com/pages.php?id=7&cat=biblo

در واقع در ایران ما یک پیوستار زبانی داریم و برای همین باید از قوم ایرانی سخن گفت و اینکه هر گویش و زبانی را قوم بدانیم - یک کار ابلهانه و غیر تاریخی هست.  زیرا همانطور که چینیها با چندین گویش یک قوم هستند (کانتونیس - هان .. غیره) مردمان ایرانی هم یک قوم هستند.  امروز هم برای نمونه عربی مراکش و عراق و غیره یکی نیست و تفاوتشان برای نمونه از سورانی و کرمانشاهی و لری و فارسی و غیره بیشتر هست - اما همه اینها عربی خوانده میشود.  در مورد زبانهای ایرانی نیز در دوران میانه - در کل پارسی خوانده میشوند.  به هر رو, این مسئله دیگریست که در اینجا به آن پرداخته شده است:

http://azargoshnasp.net/Pasokhbehanirani/qowmehirani.htm

 

چهارم: همچنین واژه پارسی نیز تنها محدود به فارسی-دری نبوده است.  برگیرنده گویشهای فهلوی و ایرانی بوده است و پارسی در این دوران, به معنی واقعی آن یعنی همان گویشهای مختلف ایرانی. 

برای نمونه جامی میگوید:
مثنوی معنوی مولوی

هست قرآن بزبان فهلوی/پهلوی

 

پس  چنانکه عبارت ابو الحسن مسعودی در التنبیه و الاشراف میینویسد:«پارسیان قومی بودند که قلم‌روشان دیار جبال بود از ماهات و غیره و آذربایجان تا مجاور ارمنیه و اران و بیلقان تا دربند که باب و ابواب است و ری و طبرستان و مسقط و شابران و گرگان و ابرشهر که نیشابور است و هرات و مرو و دیگر ولایت‌های خراسان و سیستان و کرمان و فارس و اهواز با دیگر سرزمین عجمان که در وقت حاضر به این ولایت‌ها پیوسته‌است، همهٔ این ولایت‌ها یک مملکت بود، پادشاه‌اش یکی بود و زبان‌اش یکی بود، فقط در بعضی کلمات تفاوت داشتند، زیرا وقتی حروفی که زبان را بدان می‌نویسند یکی باشد، زبان یکی است وگر چه در چیزهای دیگر تفاوت داشته باشد، چون پهلوی و دری و آذری و دیگر زبان‌های پارسی

پارسی دری در واقع ادامه پهلوی ساسانی (پارسی میانه) هست و گروهی از پانترکیستها که تفاوت این چهار را نمیدانند, فکر میکنند که فهلوی دوران اسلامی همان پهلوی ساسانی هست.  در حالیکه اینطور نیست و پهلوی ساسانی پس از  فروپاشی ساسانیان از بین میرود.

و مانند زبان لاتین, به یک زبان مرده تبدیل میشود (و همانطور که دانشمندان غرب پس از چندین سده از مرده شدن زبان لاتین به آن هنوز مینویسند زبان پارسی میانه نیز دو قرن پس از فروپاشی ساسانیان مکتوباتی بدست مغان زردشتی دارد)

حال با روشن شدن مفوم پارسی و فهلوی درست برای همینست که قطران تبریزی زبان فهلوی خود را پارسی میداند و در ناصرخسرو هم زبان خود را فارسی میداند.  در واقع هر دو درست هستند زیرا هر دو گویشی از زبانهای ایرانی را سخن میگویند.

 ۵)

خوشبختانه اشعار و عبارتهایی از شاعران و نوینسندگان تبریزی داریم که دیگر شکی در مورد ماهیت زبان فهلوی/پارسی تبریز نمیگذارد.

در شعرهای ایرانی آمیختگی از زبان‏های دیگر نیز هست.این یک شعر از همام تبریزی است که با لهجه تبریزی و لهجه دری آمیخته شده‌است:
بدیذم چشم مستت رفتم اژ دست // کوام و آذر دلی کویا بتی مست // دل‌ام خود رفت و می‌دانم که روژی // به مهرت هم بشی خوش کیانم اژ دست // به آب زندگی ای خوش عبارت // لوانت لاود جمن دیل و کیان بست // دمی بر عاشق خود مهربان شو // کزی سر مهرورزی کست و نی کست // به عشق‌ات گر همام از جان برآیذ // مواژش کان بوان بمرت وارست // کرم خا و ابری بشم بوینی // به بویت خته بام ژاهنام

بیت دیگری از همام تبریزی:

وهار و ول و دیم یار خوش بی اوی یاران مه ول بی مه وهاران

معنی:بهار و گل و روی یار خوش هستند.اما بدون دوست هیچ گل و بهاری نیست.

کشف جدید دیگری به نام سفینه تبریزی شامل جملات خاص زبان تبریزی می‏باشد.اینها در دوران ایلخانی جمع گشته‌است.  در خوب این کتاب به طور مستقیم گویش فهلوی تبریز را "زبان تبریزی" مینامند.  بیقین اگر زبان دیگری زبان تبریز بود, دیگر نیازی نبود که زبان فهلوی را زبان تبریزی بخوانند.

.یک جمله از بابا فرج تبریزی در سفینه تبریزی به این صورت است:

انانک قدهٔ فرجشون فعالم آندره اووارادا چاشمش نه پیف قدم کینستا نه پیف حدوث.
معنی:چندانک فرج را در عالم آورده‌اند چشم او نه بر قدم افتاده‌است نه بر حدوث.

سفینه تبریزی شامل جملات و شعرهای از زبان آذری می‏باشد.در یک قسمت از این کتاب نویسنده خود مستقیما این زبان را زبان تبریزی می‏خواند:

دَچَان چوچرخ نکویت مو ایر رهشه مهر دورش
چَو ِش دَ کارده شکویت ولَول ودَارد سَر ِ یَوه
پَری بقهر اره میر دون جو پور زون هنرمند
پروکری اَنزوتون منی که آن هزیوه
اکیژ بحتَ ورامرو کی چرخ هانزمَویتی
ژژور منشی چو بخت اهون قدریوه
نه چرخ استه نبوتی نه روزو ورو فوتی
زو ِم چو واش خللیوه زمم حو بورضی ربوه

(جمله یک بیت به آخر: نه چرخ آهسته بودی نه روبرو بودی)

یک جمله از زبان تبریزی موجود است که به وسیله بزاز اردبیلی در صفوت الصفا ترجمه شده‌است:
«علیشاه چو در آمد گستاخ وار شیخ را در کنار گرفت و گفت حاضر باش بزبان تبریزی گو حریفر ژاته یعنی سخن بصرف بگو حریفت رسیده‌است. در این گفتن دست بر کتف مبارک شیخ زد شیخ را غیرت سر بر کرد»

در یک جمله پیر ذهتاب تبریزی حاکم قراقویونلو اسکندر خطاب کرده و گفته:

اسکندر، رودم کشتی، رودت کشاد!
ترجمه:اسکندر، پسرم کُشتی، پسرت کشته باد!

کلمه رود به معنی پسر هنوز در بسیاری از لهجه‏های خانواده زبان‏های ایرانی استفاده می‏شود مانند لهجه لارستانی و اطراف فارس

چهار رباعی با عنوان فهلویات از خواجه محمود خوجانی، متولد شده در خوجان یا خورجان در نزدیکی تبریز توسط عبدالقادر مراغی ثبت گردیده‌است.یکی از آن چهار رباعی این است:

همه کیژی نَهَند خُشتی بَخُشتی بَنا اج چو کَه دستِ گیژی وَنیژه
همه پیغمبران خُو بی و چو کِی محمدمصطفی کیژی وَنیژه

یک غزل و چهارده رباعی تحت عنوان فهلویات از مغربی تبریزی باقی مانده‌است.

یک نوشته از مادر عصمت تبریزی که یک زن شاعر و صوفی بوده‌است که این نوشته اکنون در ترکیه نگاه داشته می‏شود.درباره زیارتگاه مقدسی در تبریز گفته‌است.که عبارت بوری بوری که در فارسی معنی بیا بیا را می‏دهد که مولانا از زبان شمس تبریزی نقل می‏کند:

ولی ترجیع پنجم در نیایم جز به دستوری که شمس الدین تبریزی بفرماید مرا بوری
مرا گوید بیا، بوری که من باغم تو زنبوری که تا خونت عسل گردد که تا مومت شود نوری

همچنبن اشعاری از مغربی تبریزی و ماماعصمت تبریزی نیز به زبان فهلوی تبریز وجود دارد:

http://azargoshnasp.net/languages/Azari/azarimain.htm

چند شعر به زبان کرجی، تبریزی و غیره

دکتر علی اشرف صادقی

زبان فهلوی آذری

برگرفته از کتاب: نظری به تاریخ آذربایجان

دکتر محمد جواد مشکور

 

اشعار محلی جامع الالحان عبدالقادر مراغی

بررسی: دکتر علی اشرف صادقی، مجله زبانشناسی، سال نهم، شمارهء اول، بهار و تابستان


فهلویات ماما عصمت و کشفی به زبان پهلوی آذری

دکتر محمد امین طوسی


فهلویات زبان آذری در قرن هشتم و نهم

محمد امین ادیب طوسی


فهلویات مغربی تبریزی

دکتر محمد امین طوسی

شش)

 در نهایت بد نیست گقته شود که قطران تبریزی حدود ۳۵۰-۴۵۰ سال پیش از اولین افراد ترکی-گوی در

آذربایجان میزیسته است (یعنی دوران ترکمنان گوسفندان سیاه/سفید / آق قویونلو/قراقوینلو)

  

 

 

 

+ نوشته شده در  چهارشنبه هجدهم آبان 1390ساعت 9:7  توسط اسپهبد ساروی  | 

گوهری با تباری از فرهنگ

به نام خداوند جان و خرد

خداوند ایرانیان جهان را یار باشد و فرهنگشان را دوباره درخشان کند.  خداوند همه ما را رهنمایی کند.   آمین.

(این شعر که به توسط شاعر معاصر ؛ محمد پیمان ؛ سروده شده پیوست مقاله ای بوده است . نگاه کنید به : البرز ؛ پرویز ؛ « سیری در شعر اجتماعی وانتقادی عصر مغول » ؛ مجموعه مقالات اولین سمینار تاریخی هجوم مغول ؛ ج۱ ؛ ص۸۲-۸۱)

آزمند امدند و سیل اسا

در کفی تیغ و در کفی یاسا

تنگ چشمان گول نابخرد

چاروازادگان صـحرا گرد

بدسگالان کژ نهاد پلشـت

دوزخی چهرگان سفله زشت

غولهای پلید ناهنجار

اژدها وش ددان خونخوار

خیل دیوان دل سپرده به ریو

تا به گردونشان رسیده غریو

بدگهر تیره ای انیرانی

خواستاران جنگ و ویرانی

کرده اغشته تیغ ها با زهر

ارزومند فتح ایرانشهر

به گمانی که تهمتن خوابست

نقش ایران فتاده بر ابست

یا یل تیزچنگ سرکش ؛ گیو

رفت و پردخته شد جهان از نیو

یا که بیژن ؛ هژبر رزم اگاه

سرنگون اوفتاده اندر چاه

یا که ارش به تیر پرتابی

نیست شد زیر گنبد ابی

یا که شد بیدرفشت جادو چیر

بر نبرده سوار یکه ؛ زریر

یا که اسفندیار پهلو مرد

و ان نهال دلاوری پژمرد

با خیالات خام و سودایی

کرده پا در رکاب خودرایی

اتش افروز و جانشکار و جسور

مست خودکامگی ز جام غرور

مردمانی نبرده بهره ز هوش

زندگی کرده در کنار وحوش

همچو اهریمنان خوف انگیز

تاختند اسب فتنه با چنگیز

کینه ها توختند و خون راندند

خشک و تر هرچه بود سوزاندند

بی خبر زانکه ارش و بیژن

گیو و اسفندیار رویین تن

یا زریر سوار و رستم زال

و انهمه شیر سرکشیده ز یال

از کیومرث نامدار سترگ

تا به بهمن ؛ یلان خرد و بزرگ

سربسر نام گوهری فردست

که ستیهنده تر زهر مردست

گوهری ابدیده در کوره

خون تاریخ و روح اسطوره

گوهری با تباری از فرهنگ

بسته بر خصم شرزه چون پالاهنگ

گوهری شبچراغ گمراهی

مطلع افتاب اگاهی

گوهری پرورنده ی پاکی

فره ای ایزدی و افلاکی

گوهری نخلبند اندیشه

کرده در خاک معرفت ریشه

جنگ ان بدرگان خشم اور

جنگ خرمهره بود با گوهر

چالشی دیگر از گذشته ی دور

بین پروردگان ظلمت و نور

کهنه پیکار اهریمن رایی

با سبک روحی اهورایی

کارزاری که جز سیه روزی

بدگمان را نبود از ان روزی

گیر و داری که گوهر فرهنگ

زد بر ان مهر نام و داغ ننگ

مهر نامی که تا به جاویدان

می درخشد به تارک ایران

داغ ننگی که تا به رستاخیز

می کشد تار شرم ان چنگیز

 می کشد تار شرم ان چنگیز

(این شعر که به توسط شاعر معاصر ؛ محمد پیمان ؛ سروده شده پیوست مقاله ای بوده است . نگاه کنید به : البرز ؛ پرویز ؛ « سیری در شعر اجتماعی وانتقادی عصر مغول » ؛ مجموعه مقالات اولین سمینار تاریخی هجوم مغول ؛ ج۱ ؛ ص۸۲-۸۱)

+ نوشته شده در  شنبه چهاردهم آبان 1390ساعت 8:22  توسط اسپهبد ساروی  | 

بررسی یک دروغ دیگر پانترکیستها در مورد آرتساخ (قره باغ کوهستانی) و اسناد روشن و برهان قاطع بر ارمنی

بررسی یک دروغ دیگر پانترکیستها در مورد آرتساخ (قره باغ کوهستانی) و اسناد روشن  و برهان قاطع بر ارمنی بودن این ناحیه در سال 1823

(چنانکه در نوشتار پیشین گفتم - بین ایرانیان آذری وطندوست و پانترکیستها تفاوت قائل هستیم.  مقاله زیر نیز ماهیت انکار تاریخ  بدست اندیشه پانترکیسم را بررسی میکند)

چندگاه پیش بحثی مفصل در مورد آرتساخ (بخش تاریخی ارمنستان) در بالاترین انجام گرفت:

http://balatarin.com/permlink/2011/9/27/2736427

و به بسیاری از دروغهای پان‌ترکیستها پاسخ داده شد از عکسهای دروغین ساختن تا برای نمونه کم‌رنگ کردن این موضوع مهم که اول قومکشی و نژادکشی را پانترکیستها  در سومقیت آغاز کردند.   دوم با محکوم کردن هر جنایتی، نشان داده شد که نیروهای پانترکیست بدون هیچ ملاحظه برای غیرنظامیان، روزانه پایتخت ارمنی‌نشین آرتساخ را بمب‌باران میکردند که صدها تلفات غیرنظامی داشت.  از لحاظ تاریخی همه میدانند که پیش از وجود سلجوقیان در این مناطق، کلیساهای فراوان ارمنی نشانگر ارمنی‌نشین بودن آرتساخ بوده است.  ولی مهمتر از این، کشور نژادپرست علیف با ستمهای فراوان بر تالش/لزگی/کرد/تات نشان داده است که بر اقلیتهایش چه بلایی میاورد.  بنابراین کشوری که پایه‌اش پانترکیسم باشد هیچ حق تاریخی بر این مناطق ندارد. 

در هر حال در اینجا میخواهم به یک دروغ گنده دیگر پاسخ بدهم.  زیرا انکار وجود دیگران و تمدنهای کهنی که قابل مصادره نیستند بخشی از اندیشه پانترکیسم میباشد.

یکی از پانترکیستها در همان بحث اظهار نظر میکند:

" تا اواخر سال 1823 ترکیب اتنیکی جمعیت در قاراباغ 78,3% آذربایجانی (15,729 نفر) و 21,7% (4336 نفر) ارامنه بود. این تناسب نیز در اثر مهاجرتهای ارامنه بطور چشمگیری برهم زده شد. "

 

خوشبختانه کتاب نوینی چاپ شده است که اسناد سال 1823 در مورد آرتساخ را بررسی میکند.

http://massispost.com/?p=4544

The 1823 Russian Survey of Karabagh, conducted by neutral officials, lists the number of families and their ethnicity in some 300 villages and 300 nomad pastures. It also lists the various taxes paid to the khan’s treasury by each group. It proves conclusively that, in 1822, six years prior to 1828, the Armenians formed the overwhelming majority (some 97%) in the five districts, which later formed Nagorno- Karabagh. Furthermore, the Armenian villages were larger, more productive and the Armenians paid more taxes per capita than the Muslims

این کتاب تنها کتابیست که این اسناد دست اول را به طور کامل به زبان اصلی چاپ کرده است و سپس آن را به زبان انگلیسی ترجمه کرده است.  از این آمارگیری روسها در سال 1823 میلادی از تمامی مناطق قره‌باغ و همچنین قره‌باغ کوهستانی است.  در این آمار روسها از پنج محله (که همان منطقه کنونی قره‌باغ کوهستانی یا Nagorno Karabagh) هست، به طور روشن در این سال 1823، 97% جمعیت ارمنی بوده است.  البته پانترکیستها نیز نیک میدانند که ساکنین مناطقی چون نخجوان و غیره نیز ارمنی بودند. 

در هر حال، کتاب محققانه فوق با نشانی زیر:

http://mazdapublisher.com/BookDetails.aspx?BookID=300

برای اولین بار این آمار روسها را چاپ کرده است و سپس آن را ترجمه کرده است.

بدبختانه، طبق رفتار عادی پانترکیستها، چاپهای باکو بخشهایی از این کتاب را که به نفعشان نبود حذف کردند.  این درست مانند قضیه زیر است:

http://www.umd.umich.edu/dept/armenian/sas/bour.html

اما خوشبختانه، هیچکسی نمیتواند با اسناد دست اول و همزمان 1823 عناد ورزد. 

 پس روشن شد که قره‌باغ کوهستانی  نه تنها از لحاظ تاریخی ارمنی نشین بوده است، بلکه با ورود سلجوقیان و حاکمیت سلسله های مختلف، باز این ناحیه همواره ارمنی‌‌نشین بوده است.

 

+ نوشته شده در  جمعه سیزدهم آبان 1390ساعت 23:0  توسط اسپهبد ساروی  | 

آمار اطلاعات سی-آی-فاکتبوک و ایرانی-تباران ترکیه و پانترکهاو نظراتی در مورد پ-ک-ک و کردستان

(پیشگفتار: چنانکه بارها گفتم بین ایراندوست آذربایجانی و پانترکیست ترک-گرا و ضدایرانی فرق قائل هستیم).

 

چنانکه میدانیم سازمان سی-آی اطلاعات دقیق برای سیاستمداران آمریکا ارائه میکند و نفوذ قوی در جهان (و کشورهای گوناگون) نیز دارد.

در این مقاله اول باید چند نکته را تذکر کنم:
۱) من از این نوع توضیح در مورد آمار خوشی ندارم ولی چنانکه میدانیم پانترکیستها به دروغ ادعا میکنند که حدود ۳۵ یا ۴۵ ملیون نفر جمعیت ایران هستند (در واقع حدود ترکزبانان ایران همان ۱۲ ملیون نفر هست و اکثریت نیز ایراندوست هستند).  بنابراین ناچار هستیم که پاسخی به دشمنان ایران دهیم.  اما دوباره تکرار میکنم من دوست نداشتم چنین نوشتاری را بنویسم و تنها بخاطر تحریکات دشمنان ایران، چندی از حقایق باید روشن گردد.

۲) هرچند اشاره میشود که ایرانی-تباران (کردان/زازاهای) ترکیه بیشتر از ترکزبانان ایران هستند، اما ما به ترکزبانان ایرانی وطندوست که به جبر زمان زبانشان ترکی شده است احترام قائل هستیم و بین آنها و پانترکیستهای شرور تفاوت میگذاریم.

۳) چنانکه بارها توضیح داده ام، واژگان فارسی/کردی/بلوچی/تات/تالش/لر/بختیاری/نطنزی/خراسانی و غیره مجازی هستند و در واقع همه اینها جزو قومیت و نژاد ایرانی هستند.  ایرانی-زبانان دوران ساسانی نیز خود را ایرانی میخواندند و چون واژگان نامبرده توضیح داده شدند:

 نیازی نیست دوباره به آن بپردازم:

http://azargoshnasp.net/Pasokhbehanirani/qowmehirani.htm

در رابطه با دروغهای پانترکیستها و آماربازیها دوستان فروانی توضیحات کامل را داده اند (چه تحریفهایی که پانترکیستهایی مانند ژنرال پناهیان از آمار ارتش ایران کردند و چه تحریفات اخیر پانترکیستها( و حتی آمارهای انجام شده را نیز گوشرد کردند:

به فارسی:

http://azargoshnasp.net/Pasokhbehanirani/Manabepantorkshekan.htm

http://azargoshnasp.net/Pasokhbehanirani/dorooghbaazibaamaarberaheni.htm

http://azargoshnasp.net/Pasokhbehanirani/pasokhbehberahani.htm

 

به انگلیسی:
http://azargoshnasp.net/Pasokhbehanirani/main.htm

تنها من در اینجا به آمار تازه سی-آی فاکتبوک مینگرم:

https://www.cia.gov/library/publications/the-world-factbook/geos/ir.html

Field info displayed for all countries in alpha order.
Persian 61%, Azeri 16%, Kurd 10%, Lur 6%, Baloch 2%, Arab 2%, Turkmen and Turkic tribes 2%, other 1% (2008 est.)
Field info displayed for all countries in alpha order.
Persian (official) 53%, Azeri Turkic and Turkic dialects 18%, Kurdish 10%, Gilaki and Mazandarani 7%, Luri 6%, Balochi 2%, Arabic 2%, other 2% (2008 est.)

 

 

 در حالیکه آمار تازه سی-آی فاکتبوک که همخوانی روشن با آمارهای جمعیت استانی دارد، تعداد ترکزبانان ایران را ۱۸٪ جمعیت ایران میداند و تعداد آذری-زبانان را ۱۶٪. 

https://www.cia.gov/library/publications/the-world-factbook/geos/ir.html

نخست در این آمار باید بگویم که گیلکی/مازندرانی از لحاظ زبان جدا از فارسی شناخته شدند ولی از لحاظ قومیت نه.  با وجود اینکه من خود نیز مازندرانی هستم، باید بگویم که فارسی نام دیگر قوم ایرانی هست و بنابراین کرد/خراسانی/اصفهانی/طبری/گیلکی/تالشی/بوشهری/همدانی/فارسیزبانان .. هورامی و سورانی و کرمانجی و فیلی و لر و زازا و غیره همه یک قوم ایرانی هستند با زبانی از یک ریشه و اسطوره مشترک و تاریخ مشترک و غیره.

بنابراین به هر حال میتوان با آمار سی-آی فاکتبوک گفت که ۸۰٪ جمعیت کشور ایران را ایرانی-زبانان تشکیل میدهد.  همچنین در این آمار، جمعیت آذری-زبانان (و هرگز وطندوستان آذری را با پانترکیستها یکی نمیگیریم) را۱۵.۵٪ تا  ۱۶٪ ذکر کرده است. این آمار با آمارهای استانی ایران تطبیق کامل دارد و آمار سی-آی فاکتبوک درست ویرایش شده است.

زیرا آمار دقیق از سال ۲۰۰۶ از استانهای ایران وجود دارد.  کل جمعیت آذربایجان شرقی و اردبیل و زنجان میشود: ۵.۸ ملیون.  اگر نیمی از آذربایجان غربی را به آن اضافه کنیم، میشود ۷.۲ ملیون نفر.

کل جمعیت ترکزبانان قزوین و همدان و گیلان و اراک..(بجز تهران) را میتوان حدا اکثر یک  ملیون برآمد کرد.

استانهای همدان با آمار دقیق و انجام شده حدود ۲۷٪ آذری زبان هست:

http://web.archive.org/web/20080512233242/http://www.hamedanpolitic.ir/Group.aspx

و در استان قزوین زبان فارسی اکثریت دارد و زبانهای تاتی و ترکی و کردی و لری.. نیز دیده میشود:

http://qazvin.irib.ir/index.php?option=com_content&task=view&id=87&Itemid=83

 بنابراین کل جمعیت ترکزبانان آذربایجانی خارج از تهران را میتوان ۸.۲ ملیون بر آمد کرد.

آمارهای انجام شده و تازه در تهران نشان میدهد که حدود دو سوم مردم خود را "فارس" میدانند (البته توضیح دادم که ما قوم فارس نداریم بلکه قوم ایرانی داریم).

http://www.tabnak.ir/fa/news/133668

http://www.farsnews.com/newstext.php?nn=8909091131l

http://www.aftabnews.ir/vdchimnzw23nzid.tft2.html

http://www.jahannews.com/vdcgw39qzak9tn4.rpra.html

http://www.asriran.com/fa/news/147352/%DA%86%D9%86%D8%AF%D8%AF%D8%B1%D8%B5%D8%AF-%D8%AA%D9%87%D8%B1%D8%A7%D9%86%DB%8C%E2%80%8C%D9%87%D8%A7-%D8%AF%D8%B1-%D8%AA%D9%87%D8%B1%D8%A7%D9%86-%D8%A8%D9%87-%D8%AF%D9%86%DB%8C%D8%A7-%D8%A2%D9%85%D8%AF%D9%87%E2%80%8C%D8%A7%D9%86%D8%AF%D8%9F

 بنابراین اگر زبان کردی و بلوچی و عربی و(حتی زبانهای نزدیکر مانند لری/گیلکی/طبری..) و همچنین  مهاجران دیگر و گوناگون را کنار بگذاریم، میتوان گفت که حدا اکثر بیست و پنج در آذری-زبان هست.   و بنابراین به آن ۸.۲ ملیون میفزاییم ۳- ۳.۸ ملیون و حدود کل جمعیت ترکزبانان آذربایجانی میشود بین ۱۱ تا ۱۲ ملیون از هفتاد ملیون سال ۲۰۰۶ یا همان حدود ۱۶٪.

نقشه اخیر تحقیقات دانشگاه کلومبیا-دولت آمریکا نیز این نکته را نشان میدهد:

http://gulf2000.columbia.edu/images/maps/Iran_Languages_lg.jpg

و همچنین آمار کنگره آمریکا:

http://lcweb2.loc.gov/frd/cs/profiles/Iran.pdf

 

بنابراین به پانترکیستها باید گفت که حتی اگر برفرض ادعای باطلب شما را قبول کنیم که همه ترکزبانان ایران همنظر شماها هستند، باز تعداد شماها از ایرانیان ترکیه (کرمانجها/زازاها)  کمتر است:

https://www.cia.gov/library/publications/the-world-factbook/geos/tu.html

تازه بخاطر مرفه بودن ترکزبانان ایران و بدبخت بودن کردهای ترکیه، رشد جمعیت کردهای ترکیه بیشتر هست، چنانکه پیشبینی میشود که در پنجاه تا هفتاد سال دیگر، با روند کنونی، جمعیت ایرانیان آن کشور از ترکزبانشدگان یونانی/ارمنی/ایرانی/عرب/اروپایی ("ترکهای انوتولی")  آن کشور بیشتر شود.  بنابراین شما نمیتوانید برای اکثریت جمعیت کشور ایران پررویی کنید و آینده کشور ایران را ایرانی-تباران و ایرانی-زبانان (۸۰٪ جمعیت ایران) و ایرانیان وطندوست آذری (نه پانترکیستها) تعیین میکنند.  و چنانکه گفتم، اگر روزی خداینکرده، پانترکیستها تعدادشان زیاد شود باز حدا اکثر میتوان ۱۶-۱۸٪ جمعیت ایران را برگیرند(یعنی برفرض محال همه ترکزبانان آذربایجانی و ترکمن و قشقایی..همنظر آنها شوند).  اگر چنین حادثه-ای پیش بیایدُ  باید آنها را کردها/زازاهای بدبخت ترکیه، تعویض سرزمینی یا در نواحی جمعیتی کرد. 

به هر حال، نجات ایرانی-تباران ترکیه (کرمانجها/زازاها) از دست فاشیستهای آن کشور وظیفه همه ایرانی-تباران هست.  همه کردها (ایرانی-تباران) و سایر ایرانی-تباران باید دست از چنددستگی و گسستگی بردارند و با احترام متقابل، برای آینده مردمان ایرانی-تبار و پیشرفت همه مردم جهان بکوشند.  پویایی فرهنگ غنی غرب زاگروس و کردستان یعنی پویایی فرهنگ و تمدن ایران.  برخلاف پانترکیستها که فرهنگ ایرانستیزی دارند، فرهنگ مردم کردستان همان فرهنگ ایران هست.  به نظر منُ ...وظیفه هر ایرانی ایراندوست (و هر ایرانی-تباری که آینده ایرانی-تباران برایش مهم میباشد) هست که برای اتحاد ایرانی-تباران کوشش کند ، و سازمانهای سراسری ایران و سازمان پ-ک-ک و سازمانهای چپ سابق کردستان (دموکرات و کومله..) باید این نکته را درک کنند زیرا آینده ایرانی-تباران مشترک هست.   مه نه طرفدار دولت ایران هستم و نه پ-ک-ک، ولی همه گروه-های ایرانی-تبار باید با هم وحدت داشته باشند تا جلوی خطر پانترکیستم و سایر خطرها محفوظ بمانند 

 

البته این نکته بد نیستم بگویم که پانترکیستها با این آمارهای انجمهای بیطرف مشکل دارند ولی آمار استانی دقیق است.  بنابراین هر آماری که  انجام شود(مانند آنچه که چندین بار انجام شده است) همان آمار سی-آی فاکتبوک خواهد بود و آنها ناچارند که واقعیت را بپذیرند. 

(به مقالات دیگر این وبلاگ در این موضوع بنگرید)

 

 

+ نوشته شده در  جمعه سیزدهم آبان 1390ساعت 11:48  توسط اسپهبد ساروی  | 

ترکیه و جمهوری جعلی "آذربایجان" - دو کشوری که باید تجزیه شوند

این دو کشور برضد منافع ایرانیان حرکت میکنند. ما نباید همش تدافعی عمل کنیم. کم و بیش - هر شهروند جمهوری قلابی آذربایجان را ببینید, آنها دنبال تجزیه ایران هستند. یا شهروندان ترکیه دنبال نابودی کردها/زازاهای ایرانی-تبار. من تعارفی با اینها ندارم. چه یک نظر باشم چه منهای صد یا چه صد مثبت. پانترکیسم خطر جدی آینده برای تمدن ایران است و این دو کشور نیز مرکز آن هستند. باید با همکاری ایران و یونان و روسیه و ارمنستان و قبرس و اقوام تحت ستم (تالش/کرد/زازا/ارمنی/لزگی) برای همیشه این دشمنان بشریت را ریشه کن کرد.

اطلاعاتی در مورد این کشورها:

-----------

جمهوری به اصطلاح آذربایجان:

اما آمارهای رسمی این کشور در مورد اقلیت‌های قومی مورد چالش پژوهشگران قرار گرفته‌است و در محافل خصوصی نیز خود آذربایجانی‌ها قبول دارند که تعداد لزگی‌ها، تالش‌ها و کردها بسیار بیشتر است

-------

فرهنگ‌های قومی کم دانسته‌است.[۵۲]

لزگی‌ها

لزگی‌ها جزو اقوام بومی قفقازی هستند که به یکی از زبان‌های خانواده قفقازی تکلم می‌کنند. برای نمونه پروفسور سوانته کرنل می‌گوید:" این آمارها نشانگر نظرات رسمی دولت هست، ولی در واقعیت شمار لزگی‌ها روشن نیست. هرچند مقامات رسمی آن را صد و هشتاد هزار نفر ذکر می‌کنند اما منابع دیگری تعداد لزگی‌ها را بسیار بیشتر دانسته و آن را در حدود هفتصدهزار نفر می‌دانند.[۵۳] همچنین در آمار اتنولوگ، حدود لزگی‌ها در جمهوری آذربایجان ۳۶۴٫۰۰۰ نفر ذکر شده است[۵۴].

برپایه آمار رسمی جمهوری آذربایجان جمعیت لزگی‌ها ۱۷۸۰۲۱ هزار نفر است.[۵۵]

به قول پروفسور کرنول، نریمان رمظانوف یکی از رهبران سیاسی لزگی می‌گوید که هرچند بسیاری از تالش‌ها، تات‌ها و کردها زبانشان را به خاطر سیاست‌های آسیمیله باخته‌اند ولی لزگی‌ها به خاطر روابط با داغستان (که سیاست آسیمیله شدن دولت جمهوری آذربایجان در آن وجود ندارد) توانسته‌اند زبان و فرهنگ خود را بهتر حفظ کنند.[۵۶].

کردها

کردها یکی از اقوام ایرانی هستند که زیرفشار سخت آسیمیله، شمار آن‌ها در دوران شوروی و پس از آن کاهش یافته‌است؛ به گونه‌ای که اگر یک فرد کرد به جای این‌که خود را یک آذربایجانی معرفی کند، بر هویت قومی خویش پافشاری می‌کرد، قادر به پیداکردن شغل نبود.[۵۷]

پروفسور کرنل در رابطه با جمعیت کردها می‌گوید: «آمار کردها بسیار است، برخی آن را حدود ده درصد از جمعیت کشور برشمرده‌اند».[۵۸] برخی از منابع کرد به وجود ۲۰۰٬۰۰۰ نفر کرد در جمهوری آذربایجان اشاره می‌کنند؛ اما در آمار رسمی گفته شده که تنها ۱۲٬۰۰۰ نفر کرد در این کشور زندگی می‌کنند؛ دلیل این امر آن است که پس از سال ۱۹۳۰ به تدریج منابع دولتی قومیت اکثر کردها را از روی عمد آذربایجانی عنوان کرده‌اند.[۵۹].

تالش‌ها

طبق دانشنامهٔ ایران، بیشترین تراکم جمعیت روستاییان در این کشور در نواحی واقع در جنوب شرقی آن است که اکثریت این جمعیت را هم تالش‌ها (که ایرانی‌تبارند) تشکیل می‌دهند و بسیاری از آداب رسوم کهن خود را هم حفظ کرده‌اند.[۴۰]

آمار سال ۱۹۲۶ شوروی(در رابطه با کم شمردن این آمار به بخش تات‌ها در همین مقاله بنگرید)، تعداد تالشها را ۷۷٫۰۳۹ نفر ذکر کرده‌است. [۶۰] آمار سال ۱۹۵۹ تالش‌ها را ذکر نکرده و آنها را جزو آذربایجانی‌ها شمرده‌است. سپس در سال ۱۹۹۹ (آمار رسمی جمهوری آذربایجان) تعداد تالشها ۷۶٫۸۰۰ نفر شمرده شده است(یعنی کمتر از سال ۱۹۲۶). امروزه نیز مقامات جمهوری آذربایجان تعداد تالش‌ها را همان ۷۶٫۸۰۰ نفر برمی‌شمرند. اما از دیدگاه بسیاری از پژوهشگران تعداد تالش‌ها بسیار بیشتر از این می‌باشد و این ارقام تنها ناشی از کم‌شماری اقلیت‌های قومی توسط دولت است.[۶۱] پروفسور وارتان گریگوریان این آمارسازی مقامات جمهوری آذربایجان را یک تحریف می‌داند[۶۲].

همچنین پروفسور کرنول می‌گوید که حداقل ۲۰۰٫۰۰۰ تا ۴۰۰٫۰۰۰ تالشی در جمهوری آذربایجان وجود دارد [۶۳]. بر اساس آمار اتنولوگ در سال ۱۹۹۶ تعداد تالش‌ها در این کشور حدود ۸۰۰ هزار نفر، لزگی‌ها ۳۶۴ هزار نفر و کردها ۲۰ هزار نفر بوده‌است.[۶۴]. پروفسور وارتان گریگوریان(استاد دانشگاه و رئیس چند دانشگاه آمریکا) مقاله مفصلی در رابطه با آسیمیله کردن تالش‌ها به دست شوروی و مقامات جمهوری آذربایجان نوشته است[۶۵].

در کل دو علت برای کم شمردن تالش‌ها ذکر شده‌است: اول از همه فشار بر هویت تالش در دوران شوروی و دوم حساسیت برانگیختن از اینکه کسی خود را غیر آذربایجانی معرفی کند[۶۶].

تات‌ها

زبان تات‌های قفقاز فارسی است[۶۷] و آن که در ایران، تاتی نامیده می‌شود نیست.

دولت جمهوری آذربایجان در سال ۱۹۹۹ میلادی، جمعیت تات‌های آذربایجان را تنها ۱۰٬۹۲۲ نفر اعلام کرده‌است.[۶۸]

این در حالی‌است که تا قرن بیستم تعداد تات‌زبان‌ها بسیار بیشتر بوده‌است. برای نمونه در آمار سال ۱۸۸۶، شمار تات‌ها ۱۲۰٫۰۰۰ نفر ذکر شده‌است. [۶۹]. اما پس از حکومت شوروی، در سال ۱۹۲۶، تعداد تات‌ها به ۲۸٫۵۰۰ تقلیل یافت.[۷۰] بنابر نظر این منبع، تعداد تات‌ها به خاطر سیاست آسیمیله کاهش یافته‌است.

عباس قلیخان باکیخانوف(قرن نوزدهم) نیز زبان "مملکت باکو" به علاوه چند نقطه دیگر را نیز تاتی ذکر کرده است[۷۱]. درصفحه ۱۸ کتاب مذکور آمده‌است: هشت قریه در طبرسران که جلقان و روکال و مقاطیر و کماخ و زیدیان و حمیدی و مطاعی و بیلحدی باشد، در حوالی شهری که انوشیروان در محل متصل به دربند تعمیر کرده بود و آثار آن هنوز معلوم است، زبان تات دارند. ایضاً در صفحه ۱۹ کتاب یاد شده آمده‌است: محالات واقع در میان بلوکین‌شماخی و قدیال که حالا شهر قبه‌است، مثل حوض و لاهج و قشونلو در شیروان و برمک و شش پاره و پایین بدوق در قبه و تمام مملکت باکو سوای شش قریهٔ تراکمه، همین‌زبان تات را دارند... قسم قربی مملکت قبه سوای قریهٔ خنالق که ربانی علی‌حده دارد و ناحیهٔ سموریه و کوره دو محال طبرسران که دره و احمدلو می‌باشند به اصطلاحات‌منطقه، زبان مخصوص دارند و اهالی ترک زبان را مغول می‌نامند. [۷۲]

 

----------

 

نسلکشیهای ترکیه:

نسل‌کشی [ویرایش]

ضیاءگوک آلپ رهبر جنبش پان‌ترکیسم شیوۀ تحقق ایدئولوژی پان‌ترکیسم را در کتاب خود، اصول ترک‌گرایی (به ترکی : تورک چولوقون اساس لری) بیان داشته است. وی می‌نویسد: "استحاله و حتیٰ بیرون راندن اقوام غیرترک از ترکیه و کشورهایی که عناصر غیرترک در آنها سکنا دارند، شرایط عمده برای ایجاد فرهنگ ترکی است. البته در این زمینه اقدامهای بسیاری صورت گرفته است، اکنون نیز ادامه دارد و آنچه صورت می‌پذیرد، اندک هم نیست"[۲]

نظر ضیاءگوک آلپ پیرامون استحاله و بیرون راندن اقوم غیرترک از محدوده امپراتوری عثمانی به نسل‌کشی و قتل‌عام ارامنه و یونانیان در سالهای 1333-1334ق/1915-1916م و بیرون راندن اقوام غیرترک از آسیای صغیر انجامید که ترکان جوان در این ماجرا نقشی عمده داشتند[۲]

نسل‌کشی ارامنه [ویرایش]

نوشتار اصلی: نسل‌کشی ارامنه

پان ترکیسم به عنوان عامل مستقیم در نسل کشی ارامنه در اواخر سال ۱۹۱۵ که انور پاشا در آن درگیر بود مطرح می‌شود که به عنوان تلاش برای حذف اقلیت‌های غیرترک و غیرمسلمان از اواخر دوره عثمانی به منظور پرورش دولت جدید پان ترکی مطرح است.[۱۳][۱۴].

نسل‌کشی یونانی‌ها [ویرایش]

نسل‌کشی یونانی‌ها [۱۵] واژه‌ای است که از سوی برخی از پژوهشگران جهت اتفاقی که برای مردم یونانی تبار امپراطوری عثمانی در طول و پس از جنگ جهانی اول رخ داد اطلاق می‌شود.که در طی آن یونانی‌ها همچون ارامنه و آشوری‌ها مورد آزار و اذیت و کشتار و اخراج از کشور و پیاده روی‌های مرگ آور توسط ترک‌های جوان و کمالیست‌ها قرار گرفتند.جورج دابلیو رندل از وزارت خارجه انگلستان در میان سایر دیپلمات‌ها از تبعید و قتل و عام یونانی‌ها پس از آتش بس سخن به میان آورد.[۱۶] تخمین‌ها از کشته شدن صدها هزار یونانی تبار در خلال این آزار و اذیت‌ها سخن می‌گویند.[۱۷]

نسل‌کشی آشوری‌ها [ویرایش]

نوشتار اصلی: نسل‌کشی آشوری‌ها

در کنار نسل کشی یونانیان و ارامنه، کشتار آشوری‌ها در محل به دست پان ترک‌های ترکان جوان در رژِیم عثمانی صورت پذیرفت.[۱۸] در طی سال ۱۹۲۲ طی یادداشتی از شورای ملی آَوری-کلدانی تخمین زده شد ۲۷۵٬۰۰۰ نفر آشوری بدست ترکان کشته شدند.[۱۸]

کردها [ویرایش]

بر اساس مجله تحقیقات نسل‌کشی، با رهبری گروه ترکان جوان برنامه از بین بردن هویت کردها، اخراج آنها از سرزمین اجدادیشان و جابجایی آنها در گروهای کوچکتر انجام شده‌ است.[۱۹] در این دوره کردها مجبور به جابجایی و پیاده روی‌های مرگ آور و اجبار به ترک شدن گردیدند.[۱۹]ترکان جوان این برنامه را در طول جنگ جهانی اول اجرا کردند که در طی آن ۷۰۰ هزار کرد مجبور به جابجایی اجباری شدند که در میان این جابجایی‌های اجباری ۳۵۰ هزار نفر از آنان از بین رفتند.[۱۹]این کردها توسط گروه ترکان جوان مجبور به راهپیمایی‌های مرگ‌آور شبیه به آنچه برای ارامنه اتفاق افتاد شدند.[۱۹]که بخشی از برنامه‌ای بود که برای از بین بردن هویت کردها در ترکیه انجام شد.[۱۹]همچنین این جنبش دلیلی است بر نگاهی که دولت ترکیه تا سال ۱۹۹۱ بر کردها داشته‌است.در تلاشی برای انکار هویت کردها دولت ترکیه تا سال ۱۹۹۱ کردها را جزو ترک‌های کوهستانی رده بندی می‌کرد.[۲۰][۲۱]

-----------

اول همه میدانند که نام آذربایجان یک نام ایرانی هست و در هیچ نقشه پیش از قرن بیستم، در شمال ارس دیده نمیشود.  نامهای آذربایجان و تبریز و اردبیل و زنگان و دربند و باکو و بیلکان و گنجه هیچ کدام ترکی نیستند و این نشان میدهد که زبان ترکی در این مناطق نووارد هست.  بدبختانه با حکومت فعلی ایران، ترکیه و علیف دارند سعی میکنند که بخش تاریخی ایران را از ایران جدا کنند.

در مقاله زیر بارها نشان داده شده است که این ترکان بودند که بر ایرانیان ستم کردند و نه ایرانیان بر ترکان:

http://azargoshnasp.net/Pasokhbehanirani/Manabepantorkshekan.htm

http://azargoshnasp.net/Pasokhbehanirani/pasokhbehdorooghhaayehrayejbakhshyek.htm

در مقابل  ترفندهای دشمنان پلید ایران، تمامی ایرانیان باید از حقوق ایرانی-تباران چه در ایران (مانند بلوچها/کردها) و چه در برون ایران حمایت کنند.  بویژه بیست پنج ملیون برادر ایرانی کرد ما امروز زیر ستم ترکان پان ترکیست ترکیه هستند... پان ترکیستان جمهوری علیفستان سعی میکند که اقوام ایرانی(کرد و تالش و تات که همه همریشه ایرانی هستند( و غیرترک (مانند لزگینها) را از بین ببرد.

 

+ نوشته شده در  شنبه دوم مهر 1390ساعت 22:32  توسط اسپهبد ساروی  | 

فراخوانی برای تحریم نشریه‌ی ضدایرانی و تجزیه‌طلب شهروند در تورونتو

فراخوانی برای تحریم نشریه‌ی ضدایرانی و تجزیه‌طلب شهروند در تورونتو

پیشگامی برای تحریم مجله‌ی تجزیه‌طلب و ضدایرانی شهروند

 

چندسالی هست  که مجله‌ی شهروند تورونتو، عقاید تجزیه‌طلبان و ایران‌ستیزان را در صفحه‌ی اول خود چاپ میکند.  این را " حق آزادی بیان" میدانند در حالیکه برای نمونه تا بحال دیده نشده است که رسانه‌ی نیویورک تایمز یا واشینگتون پست آمریکا، دائماً به تجزیه‌طلبان مکزیکی، یا نژادپرستان بلَک پانثر(black panther) یا کوکلاس کلان (KKK) تریبون آزاد در هر شماره بدهند که برای تجزیه‌ی آمریکا و یا درگیری نژادی تبلیغ کنند.  همانطور که بخاطر بهانهء آزادی بیان  تا بحال دیده نشده است که در رسانه‌های غربی، هر روز، یک تریبون آزاد به بهانه "آزادی بیان" به بچه‌بازان و حیوان‌آزاران بدهند که از عقاید سخیف خود دفاع کنند و آن را انتشار دهند.

تنها رسانه‌هایی که این به تجزیه طلبی و ایرانستیزی در خارج ایران بهانه میدهند، رسانه‌های ضدایرانی (حمایت شده از خارج مانند بی-بی-سی و صدای آمریکا و شهروند) و یا رسانه‌های ایده‌آلیست (که در جهان غیرواقعی زندگی میکنند) هستند.   یا رسانه‌هایی وابسته به چپ که از دیرباز بازیچه‌ی شوروی بودند و امروز نیز تنها آرزویشان همان نابودی کشور تاریخی ایران است (با طرحهایی مانند فدرالیسم قومی).  وگرنه ما ایرانیان هیچ شوخی با تجزیه‌طلبان (و فدرالیسم قومی یک نوع طرح تجزیه است) نداریم، و راهمان را از آنها جدا میدانیم و در یک آمار دموکراتیک، شکی نیست که آنها در ایران یک اقلیت بسیار محدود میباشند. 

با وجود آنکه ایرانیان خارج از کشور چندان از هیچ کاری حمایت ، پول مجله‌ای مانند صد در صد بخشی از کسانی تامین میشود که با آران قفقاز وابستگی تنگاتنگی دارند.  می‌توان گفت که این مجله در کل بدست الهام علیوف گرداننده میشود و تا بحال هیچ نوشتاری در مورد جنایت ترکیه/علیف در مورد اقوام تالش و کرد و تات و لزگی و آسوری و ارمنی و زازا در مجله‌ی شهروند دیده نشده است (یا به ندرت).

 

 (برگرفته از وبلاگ زیر:  http://www.xaen.azargoshnasp.com/ )

یک نمونه بنگرید به عکس بالا : یکی از سردبیران رده‌بالای شهروند به نام لیلا مجتهدی با تجزیه طلبان نژادپرست ترک و شونیست ترک امثال احمد اوبالی و رضا براهنی و علیرضا اصغرزاده (عکسی که در در چندین وبسایت آشکار شده است) روابط تنگاتنگی دارد و در این نشریه بارها مطالب ضدایرانی چاپ کرده است.  شکی نیست که این مجله ورشکسته که بدست یک توده‌ای ضدایرانی سابق گردانده میشود، پولش را کشورهای پان‌ترکیست مانند آران قفقاز تامین میکنند و اخیراً با حضور یوسف بنی‌طرف، میتوان گفت که افرادی وابسته به کشورهای ضدایرانی عربی (مانند سعودی و امارات)، که از دیرباز با تجزیه‌طلبان نسل‌کش ترک مانند رضابراهنی و اصغرزاده روابط تناتنگی دارند، از این مجله حمایت بیشتری میکنند.

برای نقد تفکرات نژادپرستانه‌‌ی رضا براهنی(که اغلب آنها در شهروند درج شده است) بنگرید به:

http://www.azargoshnasp.net/Pasokhbehanirani/darpasokhbehberaheni.htm

http://azargoshnasp.net/Pasokhbehanirani/pasokhbehberahani.htm

http://azargoshnasp.net/Pasokhbehanirani/dorooghbaazibaamaarberaheni.htm

 

دوستان باید بدانند که لقب افرادی مانند رضابراهنی همان "نژادپرستان ترک" هست و نه نژادپرستان آذربایجانی.  زیرا آذربایجان و آذربایجانی دو واژه‌ی ایرانی هستند و این نام برمیگردد به سردرار پارسی منطقه آتروپات، و در کل این ناحیه که بزرگانی مانند شمس تبریز و سهروردی و شبستری را پرورده است، تنها از دوران صفویان زبان ترکی در آن غالب میشود و بنابراین لقب آذربایجان و آذربایجانی باید برای کسانی استفاده شود که فرهنگ ایرانی در این منطقه دارند و نه ترکان اغوز.  در واقع نام "آذربایجانی" اولین بار برای تاتارهای قفقاز تنها از قرن بیستم اطلاق میشود و هیچ ربطی به فرهنگ و تاریخ ترکان اغوز ندارد.  ایرانیان آذربایجانی که هویت ایرانی دارد (چه ترکزبان چه تالش/تات/کررد/ارمنی..) بخشی از ملت ایران هستند ولی نژادپرستان ترک مانند براهنی و اصغرزاده را باید جزو کشورهای ترک دانست که تنها شاید تابعیت کشور ایران را دارا باشند. 

برای نقد تفکرات نژادپرستانه‌ی علیرضا اصغرزاده بنگرید به:

http://www.azargoshnasp.net/recent_history/atoor/responseasgharzadeh/asghrazadehresponse.htm

یکی دیگر از افرادی که د رمجله‌ی شهروند ازش حمایت میشود، همان رضا مریدی است.  به گمان من، رضا مریدی پان‌ترکیست نیست اما ایشان مانند 99% سیاست‌مداران، دنبال منافع مقامی خود هست.

ایشان در یک نطقی در مجلس تورونتو ادعا کرده است که کشور علیفستان زیر نظر حیدر علیف/الهام علیف یک کشور دموکراتیک هست!:

http://balatarin.com/users/sepahbod7/links/submitted?page=3

http://www.youtube.com/watch?v=UNVXp9kadyw

در مصابحه‌ی با نشریه‌ی کشور علیفستان، راهبردی برای جلوگیری از شناختن نسل‌کشی ارمنیان نیز ارائه میکند:

http://www.news.az/articles/18085

 

تلویزیون گوناز-تی-وی نژادپرستی‌اش برای همه عیان است و نیازی شه شکافتن آنها نیست.

 

این افراد وقیح که خود نژادپرستان هستند، ایرانیان که از تمامیت ارضی ایران دفاع میکنند و حقایق تاریخی را میگویند را "نژادپرست" میخوانند.

در واقع در کشور ترکیه در قرن پیش پنج نسل‌کشی انجام شده است:

http://balatarin.com/permlink/2011/4/3/2439401

 

نسلکشی یونانیان

نسلکشی ارمنیان

نسلکشی آسوریان

نسلکشی درسیمیان زازا

http://balatarin.com/permlink/2010/10/16/2223493

 

نسلکشی کردها

http://balatarin.com/permlink/2010/10/16/2223492

پس این اندیشه‌ی آنها(اصغرزاده و براهنی و غیره) هست که نژادپرست هست، و نه ایرانیان.  تا بحال دیده نشده است که این اشخاص نسل‌کشی ارمنیان و آسوریان و یونانیان و کردها و زازاهای ترکیه را محکوم کنند یا کشور جمهوری آذربایجان را بخاطر نقض حقوق بشر تالش/تات/کرد/لزگی/ارمنی و نسل‌کشی خاموش این گروه‌ها را :

http://azargoshnasp.com/persianblog/files/sepahbod/www.sepahbod7.azargoshnasp.com/post-1.aspx

محکوم کنند.

همچنین نسل‌کشی خاموش ایرانی‌تباران تالش و تات و کرد در علیفستان و همچنین نابودی ارمنیان/لزگینیان در آن کشور نوین جعلی (که از طریق غیرمستقیم پشتیبان اصلی مجله‌ی شهروند هست) برای همه ایرانیان آشکار است:

http://www.azargoshnasp.com/persianblog/files/sepahbod/www.sepahbod7.azargoshnasp.com/post-2.aspx

پس این اندیشه‌ی ترک‌گرایی هست که افرادی مانند تیمور و آتیلا و چنگیز را در تاریخ بوجود آورده است و در قرن پیش نیز نسل‌کشی‌‌های فراوانی انجام داده است.

برای نمونه یکی از این نژادپرستان کسی هست به نام یوسف بنی‌طرف در مقاله‌ی زیر:

http://www.shahrvand.com/?p=15776

وی میگوید: " این همان سیاستی است که در عراق علیه خلق کرد به کار رفت و هشتاد سال است علیه خلق های غیر فارس در ایران به کار می رود."

یعنی ایشان عرب‌زبانان ایران را مقایسه می‌کند با سیاه‌پوستان غیرعرب سودان که در همین دهه‌ی پیش (و شاید هنوز) به دست اعراب سودان به برده‌گیری وادار میشدند.

ایشان عرب‌زبانان ایران که زبانشان را جمهوری اسلامی به همه ایرانیان می‌آموزد را مقایسه میکند با سیاه‌پوستان سودان که سه ملیون از آنها بدست اعراب سودان نسل‌کشی شدند.

با کمال پر‌رویی میگوید:
" خلق های غیر فارس را از کمترین حقوق انسانی، مذهبی، فرهنگی و زبانی شان محروم کرده اند"

اول ما خلق فارس نداریم بلکه فارسی‌زبانان ایران بخشی از قوم ایرانی (ایرانیک) هستند  و نمی‌توان قوم ایرانی را براساس گویش‌های ایرانی‌اش، به چند ملت یا خلق تقسیم نمود.  وگرنه عربی زبان عراق و سودان و مصر و مراکش یکی نیست، ولی همه‌ی آنها نیز "عرب" هستند.  بنابراین ما هم از لحاظ تاریخی، یک قوم ایرانی داریم:

http://azargoshnasp.net/Pasokhbehanirani/qowmehirani.htm

که نباید الزاماً آن را با کشور ایران یکی دانست زیرا در ایران حدود هشتاد درصد مردم ایران ایرانی‌زبان (از قوم ایرانی) هستند و البته آذربایجانیان ایرانی نیز سابقه‌ی ایرانی دارند و آینده نشان خواهد داد که این بخش خود را از پیشینه‌ی ایرانی خواهد دانست یا پیشینه‌ی غیرایرانی ترک اغوز.

دوم اگر در ایران بر مذهبی ستم شده است، همان زردشتی (که همگی ایرانی‌نژاد هستند) و بهایی هست (که اغلب فارسی‌زبان و اقلیتی ترک‌زبان).  اما اگر منظور اهل سنت هست، باز اغلب از قوم ایرانی هست ( کرد و بلوچ و همچنین فارسی‌زبانان در لارستان و خراسان و سنی مذهبان تالش و خلخال و غیره). 

سوم در مورد زبان فارسی و تجزیه‌طلبان:

http://azargoshnasp.net/Pasokhbehanirani/Manabepantorkshekan.htm

بنگرید به بخش هژده: چگونگی رسمی شدن زبان فارسی و بستن مدارس فارسی‌زبان و زبان رسمی سلجوقیان و غزنویان و صفویان...

ما همه امروز شاهدیم که برای نمونه پرسپولیس یا طاق بستان و دیگر آثار ایرانی تباران، مورد پشتیبانی دولت نیست.  یا مجسمه‌ی آرش کمانگیر در مازندران و طرح شاهنامه‌ی فردوسی از دیوارهای خراسان زده میشود.

البته چیزی که تجزیه‌طلبان پان‌عرب و پان‌ترک فراموش کردند اینست که ایران یک کشوریست که اکثریت آن به زبان‌های ایرانی سخن میگویند (که زبان فارسی اکثریت از این میان را دارد)، و صد البته ایران را جهان به عنوان یک کشور ایرانی میشمرد.  همانطور که بحرین (با حدود 15% ایرانی)  یا ترکیه  (با حدود 30% ایرانی‌تبار کرد و زازا) جزو کشورهای ایرانی نیستند.

http://gulf2000.columbia.edu/images/maps/Iran_Languages_lg.jpg

اگر بر زبانی در ایران ستم شده است (که بر هیچ زبانی ستم نشده است و این دروغ است که پان‌ترکیستها و توده‌ای ها هست)، به یقین آن زبان عربی نبوده است که از دبستان و دبیرستان تدریس میشود و در هر دانشگاهی در ایران، در مورد آن فعالیت میشود.

بنی طرف استان خوزستان که نامش از دوران اشکانیان رایج بوده است و در منابع ساسانی آمده است را عربستان میخواند در حالیکه نام خوزستان، نام کهن و تاریخی این منطقه است.

D.T. Potts

The Archeology of Elam: Formation and Transformation of an Ancient Iranian State

Cambridge University Press, 1999.

صفحه 415:

".while the Parthian text uses the term Hwzstan obviously the forerunner of modern Khuzistan, like the Greek ethnic Uxioi, would seem to be derived from the Old Persian Huziya, a term used by the inhabitants of Huza.  The identity of all these terms with the ‘kingdom of Ahwaz’ mentioned by Tabari and other late writers is also assured, since Arabic Ahwaz is nothing but the plural of New Persian Khuz, a cognate of Old Persian Huziya which denotes the inhabitants of Khuzistan"

 

ایرانیان باید بدانند که "اهواز" نیز تنها جمع واژه‌ی خوز/هوز هست و خوز ربطی به عرب ندارد.  خوز یا همان ایلامیان ساکنان اصلی خوزستان بودند و در زمان ساسانیان، جمعیت خوزستان ترکیبی بود از ایرانیان و خوزها و آسوری‌ها.  قوم خوز یا همان ایلامی، در دوران میتانی‌ها و مادها و هخامنشیان و اشکانیان و ساسانیان یک قوم پویا بودند (چنانکه ابن ندیم نیز میگوید که یکی از پنج زبان اصلی ایران همان زبان خوزی هست)، و تنها پس از حمله‌ی اعراب و حکومت عباسیان و سلجوقیان برای همیشه قوم ایلامی نابود میشود:

http://azargoshnasp.net/Pasokhbehanirani/poormozdoorzanjan.htm

بنی‌طرف در جای دیگر نیز ادعا کرده بود که اقوام ایلامی از تبار عرب/سامی هستند (که یک حرف دروغ است):

http://www.azargoshnasp.net/history/ELAM/pasokh.htm

 

باید این نکته را نیز تذکر کرد که بیشتر مردم خوزستان عرب‌زبان نیستند بلکه از تبار ایرانی میباشند.  سرزمین خوزستان مال همه ی مردم ایران است و نه تنها هموطنان عربزبانان.  در خود خوزستان اما شهرها و شهرستان های دزفول و اندیشمک و شوشتر و ایذه و مسجید سلیمان و رامهرمز و بهبهان و ماهشهر و آغاجری و هفتگل و دهدز و لالی و باغمک و هندیجان و هفت تپه و بندر امام همه فارس/بختیار زبان هستند و همه محروم هستند. اما آقای براهنی گویا نمی دانند که جمعیت خوزستان تنها عربزبانان نیستند.  در شهر اهواز و آبادان از همه جای ایران اقوام مختلف سکونت دارند.  تنها در شادگان  و سوسنگرد و خرمشهر و چند منطقه جنوب غربی است که هموطنان عربزبان ایرانی اکثریت هستند.  بیشینه مردم خوزستان عربزبان نیستند و آنها هم همانند همه ی مردم ایران محرومند.  در ایران امروز زبان عربی برای همه ایرانیان نیز تدریس می شود و علاوه بر این مقام های بلند پایه ای مانند شمخانی و شاهرودی در دولت جا گرفته اند.  ولی بنی‌طرف با آمارهای خودساخته و جعلی ادعا میکند که هشت ملیون عرب‌زبان در ایران وجود دارد.

حتی تجزیه‌طللبان عرب دیگر بهانه‌ی تجزیه‌طلبان پان‌ترکیست (امثال براهنی و اصغرزاده) را برای "تدریس زبان مادری بجای زبان ملی" (که در هیچ کشوری دیده نشده است که زبان رسمی و مشترک آن تدریس نشود و بجایش زبان هر محلی تدریس شود)، دارا نیست.  بنی‌طرف در مقاله‌ی فوق، ً با پررویی کامل، ادعا میکند که در ایران، فارسی‌زبانان ستمگر هستند و عرب‌زبانان و سایر گویشوران زبان‌های دیگر.. چیزی که هیچ واقعیت در ایران ندارد، زیرا برخلاف دولت سودان، اغلب کسانی که بدست جمهوری اسلامی اعدام شدند فارسی‌زبان میباشند. 

اینها هیچ چیزی در مورد اخراج فارسی‌زبانان از عراق به دست صدام حسین (حدود چند صدهزار) نمیگویند.

http://www.bbc.co.uk/persian/arts/2011/05/110511_l23_persian_lan_iraq_hamdi_malek_gel.shtml

اگر جمهوری اسلامی ضدعرب بود، پس چرا این همه منافع ایرانیان را برای فلسطین و لبنان برباد میدهد؟  اسرائیل هیچ مشکلی با ایرانیان ندارد و مشکل اصلی آنها اعراب هستند.  همچنین، بدنه اصلی جمهوری اسلامی مانند سید روح‌الله خمینی، سید علی خامنه‌ای یک‌جوری "سید" هستند(که روشن نیست واقعی باشد) یعنی به هر حال، با وجود فارسی‌زبان یا ترک‌زبان بودن، این اشخاص نیز رگه‌ی عربی دارند.  دیدگاه آنها نسبت به فلسطین در مقایسه با ایران باستان برای نمونه نشان میدهد که حرف پانعربیستها پوچ است.  البته ما با تبار کسی کار نداریم و افراد بزرگی مانند سید آیت الله طباطبایی و سید احمد کسروی و سید محمدحسین شهریار و سیدعماد خراسانی و ... بوده که از هر ایرانی- ایرانیترند. 

دوستان این نکته را باید بدانند که اعراب در قرن پیش چند نسلکشی در سودان و عراق انجام دادند.  صدام حسین که از حزب عرب (که بنی‌طرف بخشی از آن بوده است) حمایت میکرد، خود دو نسل‌‌کشی برضد کردهای ایرانی‌تبار و اعراب شیعه انجام داد.  به علاوه این، چندصدهزار از  فارسی‌زبانان عراق به دست صدام حسین از کشور عراق اخراج شدند:

 

همچنین ترک‌های ترکیه پنج نسلکشی ارمنیان و یونانیان و کردها و درسیمیان زازا و آسوریان را انجام داده است.

دوستان باید مواظب باشند که در پی کوشش برآوردن حاکم ملی و ایران‌دوست در ایران (که هدف اصلی جنبش مردمی ایران هست)، رسانه‌هایی همانند صدای آمریکا و شهروند و غیره از تجزیه‌طلبان کمک میکنند و این رسانه‌ها همه به بیگانگان وصل هستند.  شهروند یک نمونه بارز از رسانه‌هایی هست که بخشی از مخارجش را افرادی وابسته به آران/شروان علیفستان تاًمین میکنند.    

بنابراین از همه‌ی ایرانیان و ایرانی‌تباران و ایران‌دوستان در تورونتو خواسته میشود که یک نشریه مستقل بسازند.   و نشریه‌ی شهروند را تحریم کینند.  نشریه‌ی شهروند  ، مخارجش را کشورهای بیگانه می‌پردازند و از تجزیه‌طلبی زیر عنوان دروغین "آزادی سخن مطلق" (که آزادی سخن را نه روزنامه‌های آمریکا به تجزیه طلبان آن کشور میدهند و نه به حیوان‌آزاران و بچه‌بازان)  حمایت میکند.  بنابراین از همه‌ی ایرانیان خواسته میشود که مجله‌ی ضدایرانی شهروند را تحریم کنند.آسورآببب

+ نوشته شده در  سه شنبه بیست و هشتم تیر 1390ساعت 7:55  توسط اسپهبد ساروی  | 

برای حفظ تمدن قوم ایرانی ، ایرانیان زیر ستم پانترکیسم را نجات دهیم

در مطلب پیشینم(در زیر بخوانید)، در رابطه با جلب کردن قوم ایرانی خارج از مرز ایران سخن گفتم.  یعنی زمانیکه یک حکومت ملی در ایران برپا شد، حتی میتوان به این افراد شناسنامه ملی ایرانی دارد.   همچنین  در رابطه با جابجایی/تعویض ایرانستیزان با ایرانیان زیر ستم پانترکیسم در ترکیه/آران/اوزبکستان بحث کردم.  حال میخواهم در مورد آمار این ایرانیان در کشورهای گوناگون صحبت کنم و میزان آنها و گرایش آنها به سایر تمدن ایران و قوم ایرانی را بررسی کنم.

 

 

 

۱)

تیره زازاها از قوم ایرانی (در نقشه قهوه-ای آمده است)

بنابر نظر گارنیک آساطریان در مقاله ایرانیکا، حدود دو تا سه ملیون نفر امروز به زبان زازاکی (زبانی وابسته به پهلوی اشکانی) صحبت میکنند:

http://www.iranica.com/articles/dimli

(DIMLĪ در دانشنامه ایرانیکا)

The total population of Dimlīs at present is unknown, but it can be estimated at 3-4 million.

این قوم به احتمال قوی بازمانده دیلمیان هست.  برای اطلاعات بیشتر در مورد این قوم، ویکیپیدا آلمانی مقاله برگزیده دارد.

http://de.wikipedia.org/wiki/Zaza-Sprache

 میزان گرایش زازاها به سایر ایرانیان بسیار قوی است و این را میتوان از فرومهای زازا بررسی کرد.

۲)

کردهای کرمانج در ترکیه بزرگترین اقلیت قومی حساب میشوند.  هرچند تعداد آنها روشن نیست، ولی یک تحقیق پارلمان آلمانی بنابر آمار استانی ترکیه، حدود آنها را هجده ملیون در سال ۱۹۹۱ شمرده است:

http://azargoshnasp.net/archive/almankurds.pdff

(پانترکیستها باید این نکته را بدانند که حدود آمار آذربایجانیهای ایران که اکثریت مطلق وطندوست هستند ، کمتر از آمار کردهای ترکیه هست و کردهای ترکیه نیز حدود یک سوم سرزمین ترکیه را دارند در حالیکه در ایران، منطقه آذربایجان شرقی و اردبیل و زنجان و اندکی از قزوین/همدان و اندکی از آذربایجان غربی (بیشتر در ارومیه) شاید یک هشتم مساحت ایران باشد).

 میزان گرایش کردهای کرمانج به سایر ایرانیان در حد متوسط هست زیرا تبلیغات زهرآگینی در میان آنها شده است و همچنین چناکه در مطلب زیر گفتم، حکومت پهلوی دو اشتباه بزرگ انجام داد.  البته این عزیزان نمیتوانند این دو عمل محکوم شده حکومت پهلوی را تقصیر مردمان مازندران یا اصفهان یا شیراز و سایر تیره های قوم ایرانی بگذارند.  بنابراین در این راستا، باید بیشتر کار انجام داد.

۳)

کردهای زیرستم پانترکیسم در آران

برگرفته از دانشنامه ویکیپیدا:

http://fa.wikipedia.org/w/index.php?title=%D8%AC%D9%85%D9%87%D9%88%D8%B1%DB%8C_%D8%A2%D8%B0%D8%B1%D8%A8%D8%A7%DB%8C%D8%AC%D8%A7%D9%86&oldid=5036582#.DA.A9.D8.B1.D8.AF.D9.87.D8.A7

کردها یکی از اقوام ایرانی هستند که زیرفشار سخت آسیمیله، شمار آن‌ها در دوران شوروی و پس از آن کاهش یافته‌است؛ به گونه‌ای که اگر یک فرد کرد به جای این‌که خود را یک آذربایجانی معرفی کند، بر هویت قومی خویش پافشاری می‌کرد، قادر به پیداکردن شغل نبود.[۵۴]

پروفسور کرنل در رابطه با جمعیت کردها می‌گوید: «آمار کردها بسیار است، برخی آن را حدود ده درصد از جمعیت کشور برشمرده‌اند».[۵۵] برخی از منابع کرد به وجود ۲۰۰٬۰۰۰ نفر کرد در جمهوری آذربایجان اشاره می‌کنند؛ اما در آمار رسمی گفته شده که تنها ۱۲٬۰۰۰ نفر کرد در این کشور زندگی می‌کنند؛ دلیل این امر آن است که پس از سال ۱۹۳۰ به تدریج منابع دولتی قومیت اکثر کردها را از روی عمد آذربایجانی عنوان کرده‌اند.[۵۶].

در مورد آراء کردهای آران در رابطه با ایران چندان نمیدانم.  ولی چون کشور آران (علیفستان) بسیار پانترکیست هست و همواره در رابطه با "جهان ترک" صحبت منیکند، این عزیزان هم به نظر میرسد به ایرانی بودن خود علاقه بیشتری پیدا میکنند.

۴)

تاتهای زیر ستم پانترکیسم در آران:

زبان تات‌های قفقاز فارسی است[۶۴] و آن که در ایران، تاتی نامیده می‌شود نیست.

دولت جمهوری آذربایجان در سال ۱۹۹۹ میلادی، جمعیت تات‌های آذربایجان را تنها ۱۰٬۹۲۲ نفر اعلام کرده‌است.[۶۵]

این در حالی‌است که تا قرن بیستم تعداد تات‌زبان‌ها بسیار بیشتر بوده‌است. برای نمونه در آمار سال ۱۸۸۶، شمار تات‌ها ۱۲۰٫۰۰۰ نفر ذکر شده‌است. [۶۶]. اما پس از حکومت شوروی، در سال ۱۹۲۶، تعداد تات‌ها به ۲۸٫۵۰۰ تقلیل یافت.[۶۷] بنابر نظر این منبع، تعداد تات‌ها به خاطر سیاست آسیمیله کاهش یافته‌است.

عباس قلیخان باکیخانوف(قرن نوزدهم) نیز زبان "مملکت باکو" به علاوه چند نقطه دیگر را نیز تاتی ذکر کرده است[۶۸]. درصفحه ۱۸ کتاب مذکور آمده‌است: هشت قریه در طبرسران که جلقان و روکال و مقاطیر و کماخ و زیدیان و حمیدی و مطاعی و بیلحدی باشد، در حوالی شهری که انوشیروان در محل متصل به دربند تعمیر کرده بود و آثار آن هنوز معلوم است، زبان تات دارند. ایضاً در صفحه ۱۹ کتاب یاد شده آمده‌است: محالات واقع در میان بلوکین‌شماخی و قدیال که حالا شهر قبه‌است، مثل حوض و لاهج و قشونلو در شیروان و برمک و شش پاره و پایین بدوق در قبه و تمام مملکت باکو سوای شش قریهٔ تراکمه، همین‌زبان تات را دارند... قسم قربی مملکت قبه سوای قریهٔ خنالق که ربانی علی‌حده دارد و ناحیهٔ سموریه و کوره دو محال طبرسران که دره و احمدلو می‌باشند به اصطلاحات‌منطقه، زبان مخصوص دارند و اهالی ترک زبان را مغول می‌نامند. [۶۹]

میزان گرایشهای تاتهای آران به ایران بسیار قوی است و این را میتوان از چند فروم دریافت.

۵)  تالشهای زیر ستم پانترکیسم در آران:

طبق دانشنامهٔ ایران، بیشترین تراکم جمعیت روستاییان در این کشور در نواحی واقع در جنوب شرقی آن است که اکثریت این جمعیت را هم تالش‌ها (که ایرانی‌تبارند) تشکیل می‌دهند و بسیاری از آداب رسوم کهن خود را هم حفظ کرده‌اند.[۳۷]

آمار سال ۱۹۲۶ شوروی(در رابطه با کم شمردن این آمار به بخش تات‌ها در همین مقاله بنگرید)، تعداد تالشها را ۷۷٫۰۳۹ نفر ذکر کرده‌است. [۵۷] آمار سال ۱۹۵۹ تالش‌ها را ذکر نکرده و آنها را جزو آذربایجانی‌ها شمرده‌است. سپس در سال ۱۹۹۹ (آمار رسمی جمهوری آذربایجان) تعداد تالشها ۷۶٫۸۰۰ نفر شمرده شده است(یعنی کمتر از سال ۱۹۲۶). امروزه نیز مقامات جمهوری آذربایجان تعداد تالش‌ها را همان ۷۶٫۸۰۰ نفر برمی‌شمرند. اما از دیدگاه بسیاری از پژوهشگران تعداد تالش‌ها بسیار بیشتر از این می‌باشد و این ارقام تنها ناشی از کم‌شماری اقلیت‌های قومی توسط دولت است.[۵۸] پروفسور وارتان گریگوریان این آمارسازی مقامات جمهوری آذربایجان را یک تحریف می‌داند[۵۹].

همچنین پروفسور کرنول می‌گوید که حداقل ۲۰۰٫۰۰۰ تا ۴۰۰٫۰۰۰ تالشی در جمهوری آذربایجان وجود دارد [۶۰]. بر اساس آمار اتنولوگ در سال ۱۹۹۶ تعداد تالش‌ها در این کشور حدود ۸۰۰ هزار نفر، لزگی‌ها ۳۶۴ هزار نفر و کردها ۲۰ هزار نفر بوده‌است.[۶۱]. پروفسور وارتان گریگوریان(استاد دانشگاه و رئیس چند دانشگاه آمریکا) مقاله مفصلی در رابطه با آسیمیله کردن تالش‌ها به دست شوروی و مقامات جمهوری آذربایجان نوشته است[۶۲].

در کل دو علت برای کم شمردن تالش‌ها ذکر شده‌است: اول از همه فشار بر هویت تالش در دوران شوروی و دوم حساسیت برانگیختن از اینکه کسی خود را غیر آذربایجانی معرفی کند[۶۳].

 

میزان گرایشهای تالشای آران به ایران بسیار قوی است و برای همین این قوم، زیر شدیدترین ستم پانترکیستهای وحشی قرار گرفته است.

---

متاسفانه تاتها و تالشها و کردهای  آران رو به نابودی کامل بخاطر سیاستهای پانترکیستی هستند و هیچ آمار مستندی از تعداد آنها وجود ندارد.    به نظر میرسد که تعداد تالشها حداقل پانصدهزار باشد:

Hema Kotecha, Islamic and Ethnic Identities in Azerbaijan: Emerging trends and tensions, OSCE, Baku, July 2006: pp 34 "some claim a current population of 500,000 living in the southern regions of Azerbaijan."

۶) تاجیکان زیر ستم پانترکیسم در اوزبکستان..

باز در این مورد آمار مستندی وجود ندارد زیرا حکومت پانترکیستی اوزبکستان، تمامی موجودیت تاجیکها را انکار میکند.

اما به نظر میرسد که حدود شش تا هفت ملیون تاجیک زیر ستم پانترکیستها در اوزبکستان موجود باشد:

 

Karl Cordell, "Ethnicity and Democratisation in the New Europe", Published by Routledge, 1998. Excerpt from pg 201: "Consequently, the number of citizens who regard themselves as Tajiks is difficult to determine. Tajikis within and outside of the republic, Samarkand State University (SamGU) academic and international commentators suggest that there may be between six and seven million Tajiks in Uzbekistan, constituting 30% of the republic's 22 million population, rather than the official figure of 4.7%(Foltz 1996;213; Carlisle 1995:88).

Lena Jonson, "Tajikistan in the New Central Asia", Published by I.B.Tauris, 2006. pg 108: "According to official Uzbek statistics there are slightly over 1 million Tajiks in Uzbekistan or about 3% of the population. The unofficial figure is over 6 million Tajiks. They are concentrated in the Sukhandarya, Samarqand and Bukhara regions."

 

وظیفهء همه ایراندوستان و اعضای قوم ایرانی هست که این مردمان تحت ستم پانترکیسم را دریابند.  با شرایطی که امروز پانترکیسم حتی از درون کشور (شاید پنج درصد از جمعیت شانزده -بیست درصد کشورمان ترکزبان باشند ولی پانترکیستها یک گروهی هستند که از ترکیه و آران پول زیادی برای نفرت پاشی میگردند و ساماندهی شده اند) میخواهد بر قوم ایرانی (یعنی تمامی تیره ها که در مطلب پیشین به آن اشاره شده است و ایرانیان یک قوم هستند با چند شاخه و هیچکدام از این شاخه ها ملت یا قوم جداگانه نیستند) تحمیل کند، تمامی ایرانیان باید هرچه بیشتر متحدتر شوند.  همچنین زمانیکه ما ایرانیان در رابطه با حقوق مردمان ایرانی در ایران صحبت میکنیم، منظورمان تیره های بلوچ/کرد هست و نه ادعاهای بی-پایه پانترکیستها که تنها برای تعضیف درونی ایرانیان مطرح میشود و از هر لحاظ بی اساس است.

بنگرید به مقالهء زیر در این مورد:

http://azargoshnasp.net/Pasokhbehanirani/pasokhbehdorooghhaayehrayejbakhshyek.htm

1)      آیا ایرانیان به ترکان ظلم کردند یا ترکان به ایرانیان؟!؟!؟  آیا ترکان حاکم زبان خودشان را تحمیل کردند؟ حالا که به این پرسش پاسخ داده شد، پس چرا پان ترکیستان مظلوم نمائی میکنند!؟

 ---

 

در کل، ما قوم ایرانی چاره-ای بجز اتحاد نداریم (و دز مطلب زیرا چرایی آن را توضیح دادم).  در یک ایران بزرگ و قوی، نه تنها فرهنگ خاص هر بخشی از قوم ایرانی مایه پویایی تمدن کلی ایران است (و به همه اعضای آن ربط دارد)، ببلکه فرهنگ مشترک ایرانیان نیز تقویت میشود.  چنانکه در مطلب زیر آمده است، چینیها (۹۳٪ کشور چین) چندین گویش و زبان مختلف دارند (که از زبانهای ایرانی نیز به هم دورتر است) ولی اتحاد خود را حفظ کردند.  حتی زبانهای عربی از مراکش تا عراق، پراکندگی و دوری بیشتری دارند تا زبانهای مردمان ایرانی تبار.   بنابراین تنها گروه های ضدایرانی هستند که میخواهند جلوی اتحاد ایرانیان را بگیرند تا این ایرانیان زیر ستم پانترکیسم در اوزبکستان و آران و ترکیه از بین بروند...

پس بیایید شرایط امروزی خودمان را درک کنیم.

http://www.archive.org/details/OnTheNecessityOfTheUnityOfIranianPeople

On the necessity of the unity of Iranian people – Shapur Arya

 

 

 

 

 

+ نوشته شده در  پنجشنبه شانزدهم تیر 1390ساعت 6:38  توسط اسپهبد ساروی  | 

پان‌ترکیسم، خطر جدی برای ایرانی‌تباران و راهکاری برای مقابله با آن

پان‌ترکیسم، خطر جدی برای ایرانی‌تباران  و راهکاری برای مقابله با آن

چنانکه میبینیم, امروز اقوام ایرانی‌تبار در کشورهای مختلف زیر حمله قرار گرفته‌اند.

برای آشنایی به اقوام ایرانی‌تبار به پیوند زیر مراجعه کنید:

http://azargoshnasp.net/Pasokhbehanirani/qowmehirani.htm

(قوم ایرانی چیست و زبان‌های ایرانی چیست؟)

مطلب خوبی در زبان انگلیسی (و فراگیر) در رابطه با چرا ایرانیان باید متحد شوند:

http://www.archive.org/details/OnTheNecessityOfTheUnityOfIranianPeople

 

امروز اقوام ایرانی‌تبار در کشورهای گوناگون زیر ستم پان‌ترکیستها قرار گرفته‌اند.

در ترکیه: کرمانجها/زازاها زیر ستم شدید پانترکیستهای آنجا قرار گرفتند و حتی تا کنون, حدود پانصدهزار کرد/زازا نسلکشی شده اند.

نسل‌کشی درسیمیان زازا:

http://balatarin.com/permlink/2010/10/16/2223493

نسل‌کشی کردها به دست ترکیه:

http://balatarin.com/permlink/2010/10/16/2223492

البته اندیشه پانترکیسم به علاوه کشتار زازاها/کردها, حدود دو و اندی ملیون یونانی و ارمنی و آسوری را نیز نسلکشی کرده است.


در آران قفقاز: در این صدسال, قومیتهای ایرانی مانند تات/کرد/تالش به نابودی کشانده شده اند یا در مرز نابودی هستند.

http://fa.wikipedia.org/w/index.php?title=%D8%AC%D9%85%D9%87%D9%88%D8%B1%DB%8C_%D8%A2%D8%B0%D8%B1%D8%A8%D8%A7%DB%8C%D8%AC%D8%A7%D9%86&oldid=5036582#.D9.85.D8.B1.D8.AF.D9.85

در اوزبکستان:  تاجیکان بومی آنجا زیر ستم پانترکیستها قرار گرفته اند.

http://balatarin.com/permlink/2010/11/24/2267613

http://www.ariarman.org/Uzbekistan-Iranian.htm


در ایران: پانترکیستها اقلیتی هستند در میان اقلیت ترکزبان کشور (حدود 16-20%). 

با وجود ایران‌دوست بودن  اکثریت مطلق آذربایجانی‌های ایرانی، بخاطر بی لیاقتی مدیران در این سی و دو سال، و بهره‌برداری آران و ترکیه، برخی از هموطنان ما با گاز گرفته شدن از گرگ‌های ترکیه/آران، امروز حار شدند.  اینها با پشتیبانی ترکیه/آران, به تمدن و فرهنگ ایران فحاشی میکنند و با بهانه "زبان مادری" و انکار زبان رسمی/مشترک,  تمامیت ارضی ایران را زیر پرسش قرار میدهند و حتی تزهایی مانند "فدرالیسم قومی" (یعنی تجزیه ایران) را ترویج میکنند.  این گروه ایرانستیز (که جدا از پانترکیستهای آران و ترکیه نیست). سعی میکند که آذربایجانیهای ایران که فرهنگ ایرانی دارند را با فرهنگ نوساخته براساس ناتیونالیسم قومی در  ترکیه/آران آشنا کنند و آنها را از لحاظ فرهنگی/تاریخی, جدا از سایر ایرانی-تباران کنند.  خوشبختانه اکثریت آذربایجانیها هنوز به این گروه ضدایرانی توجه نکردند ولی شکی نیست که این گروه ضدایرانی, با حماقت و شاید پشتیبانی برخی از عناصر رژیم, در آذربایجان ایران راه باز کرده است. 

 این در حالی است که زبان ترکی در این مناطق نووارد هست و این گروه پان‌ترک حق ندارد برای اکثریت ایرانی-تباران ایران, تعیین تکلیف کنند  و تنها میتواند مانند مهاجران و میهمان رفتار کنند.  بنابراین امروز بخاطر عدم وحدت ایرانیان, ایرانیان در کشورهای گوناگون (کردها/زازاها) و آران (تات/تالش/کرد) و اوزبکستان (تاجیک) مورد خطر هستند و پانترکیستها حتی این پررویی را به کشور ایران( یعنی کشوری که 80% مردم آن به زبانهای ایرانی-تبار سخن میگویند) کشانده اند و در واقع در ژی نابودی تمدن بزرگ ایران هستند.

همچنین ترکیه/آران نیز اتحادیه کشورهای "ترکزبان" ایجاده کرده است (با گروه‌های تاریخ‌نگاران، معلمان، مجلس و غیره):

http://www.today.az/search.php?search=Turkic

 و و هرروز این کشورها(کشورهای پان‌ترکیست) به علاوه ستم بر ایرانیان بومی, متحدتر میشود و از ضعف ایران بهره میبرند. 

برای پاسخ دادن به این چالش, چاره-ای نیست بجز اینکه ایرانی‌تباران متحد شوند تا از جایگاه تاریخی خود و حقوق خود در منطقه دفاع کنند.   در بدترین حالت، حتی اگر بخشهایی از ایران بخاطر پانترکیسم فاسد شوند(که در شرایط فعلی فکر نکنم ممکن باشد و ایراندوستان در آنجا بیشتر هستند، اما باید بدترین حالت را نیز تصویر کرد و برای آن راه حل داشته باشیم.  یعنی اگر ساکنین آنجا بخاطر زبان تحمیلی ترکی, خود را نزدیکتر به آران و ترکیه بپندارند و نقش تاریخی آذربایجان را در ایران فراموش کنند ), میتوان این بخشها را با بخشهای ایرانی-تبار در آران/ترکیه عوض کرد (جابجایی زمینی/مردمی) و بنابراین تداخل بین فرهنگ ایرانی و فرهنگهایی که خود را ایرانی نمیدانند، پایان داده شود.  پس میتوان این چالش را به فرصت تبدیل کرد اگر ایرانیان/ایرانی-فرهنگان مختلف (از کردها/زازاهای ترکیه تا تالشان آران و حتی ارمنیان را) پیوندشان با هم قوی‌تر شود.  در این میان،

 

باید اذعان کرد که هرچند اکثریت مطلق تالشان/تاتها/زازاها امروز به ایران گرایش دارند اما در مورد کردهای سنی‌مذهب ترکیه و عراق و سوریه، باید بیشتر کار کرد.  نخست باید دانست که حکومت فعلی در ایران یک حکومتیست که برای ایرانی‌تباران هیچ ارزشی قائل نیست.  پس این عزیزان در ترکیه/عراق/سوریه باید این نکته را بدانند.  دوم ، در مورد حکومت پهلوی باید گفت که آن حکومت نیز هرچند تبار قفقازی داشت (یعنی از آران قفقاز)، اما آنها چند اشتباه بزرگ کردند.  یکی دوستان نزدیک رضاشاه با اتاترک در زمان انقلاب شیخ سعید و دوم اشتباه محمدرضاشاه در مورد کردهای شمال عراق.  با این وصف، ما مردمان ایرانی‌تبار (هم بنده از دریای کاسپین و همه همه‌ی ایراندوستان) این دو عمل پادشاهان پهلوی را محکوم ‌میکنیم و هرگز نمیتوان این دو عمل را تقصیر مردم مازندران و نطنز و شیراز و اصفهان و خراسان و تالش و سیستان و تهران و همدان و قزوین و لارستان و لرستان گذاشت.   برای امنیت ایرانی‌تباران، چاره‌ای نیست بجز اتحاد بیشتر و همگرایی.

همانطور که مقاله‌ی اول نیز توضیح داده است:

«ما قوم ایرانی یا درخت تناور ایرانی داریم با چندشاخه.   و جدایی هرکدام از شاخه‌ها به نفع هیچ شاخه و گروه قوم ایرانی نیست و  پویایی همه شاخه‌ها و تمدن ایرانی به نفع تمامی ایرانیان است تا بتوانند در آینده با کشورهای بزرگ جهانی رقابت فرهنگی و اقتصادی و امنیتی بکنند و در عین حال به معارف و بهبود کل بشر و تمدن بشری نیز بیندیشند.  اگر ذهنیت شاخه‌های قوم ایرانی جوری تبدیل شود که ما صدها قوم و ملت داریم ، به یقین در آینده هم تمدن ایرانی از هم فرو‌می‌پاشد. نیاکان ایرانی ما ایرانیان هرگز چنین فکری را نداشتند و هرگز بخاطر گویش خاصی، خود را جزو قوم جداگانه نمیدانستند و همواره قومیت خود را ایرانی دانسته‌اند و میدانستند که از یک سرچشمه‌ی مشترک زبانی و فرهنگی و اسطوره‌ای و تمدنی هستند و تنوع موجود در این فرهنگ و تمدن قوم ایرانی باعث "صدها قوم و ملت" نیست بلکه نشانگر پویایی و قوت یک تمدن است.  بنابراین ایرانیان باید همانند ملتهای کهن مانند چینیان بیندیشند و روزی هم امیدواریم که ایران مانند چین امروزی رو به پیشرفت باشد.»

پس این نکته نیز مهم هست که ایرانیان و ایرانی‌تباران از یک قومیت پیوسته هستند با چند شاخه.  یعنی زبان فارسی نزدیک‌ترین زبان به لاری/لری هست و لری نزدیک‌ترین زبان به لکی و کردی جنوبی، این دو نزدیکترین زبان به کردی سورانی و آنها نزدیکترین زبان کرمانجی و کرمانجی نزدیکترین زبان به تالشی و تالشی هم پیوند عمیقی دارد با گورانی/زازاکی، و این دو نیز پیوند قوی دارند با گیلکی/سمنانی/طبری.. پس ما نمی‌توانیم این گروه‌ها که یک ملت جدا از هم بدانیم. 

 باز نیز میگوید:

«قوم ایرانی با تعریفی که گفتیم، در زمان ما با توجه به گویشهای زبانی و پراکندگی جغرافیایی‌اش (چه در درون و بیرون مرزهای ایرانی کنونی) دارای چندین شاخه است که براساس گویش‌های زبانی عبارتند از: فارسی‌‌دری زبانان، بلوچ، کلهر و گوران و سوران و لک و گیل و تات و زازاو طبری، لارستانی، لر و چند شاخه دیگر.  به مجموع اینها از آن رو قوم ایرانی اطلاق میشود که از یک ریشه زبانی و فرهنگی مشترک هستند و از زمانی که تاریخ به یاد ندارد، در سرزمینی که به نام خودشان "ایران" نامیده‌اند، می‌ریسته‌اند.  در زمان ما در گویشهای ایرانی تفاوتهایی دیده میشود(بخاطر فلات گسترده‌ی ایران)، و در هرکدام از این گویشها، مفرداتی وجود دارد که ممکن است در گویش دیگری متروک مانده باشد.  ولی همسانی آنها بقدری هست که مجموع این زبانها/گویشها جز خانواده‌ی ایرانی هستند و چنانکه مردم هرکدام از شاخه‌های قوم ایرانی در میان شاخه‌ی دیگر باشند، گویش‌شان آشنا خواهد بود و واژگانی که بکار میبرند، هرچند پاره‌ای از آنها در طرز بیان تفاوت آوایی نیز داشته باشند، ولی همان واژگان، با یک چرخش کوچک زبان، در شاخه‌های دیگر غالبا دیده میشود....بنابراین اصطلاحاتی همچون "قوم بلوچ" "قوم لر" "قوم لک" "قوم کرد" "قوم زازا" "قوم فارس" "قوم تالش" "قوم گالش" "قوم تات" "قوم گیلک" "قوم زازا" و غیره مجازی‌ هستند و در قرن حاضر به اغراض خاصی توسط محافلی ترویج میشوند.  بلوچ، کرد، لارستانی، گیلکی، طبری،لکی، دری‌زبانان ایرانی‌تبار (که شامل همه‌ی دری‌زبانان نیست مانند هزاره‌های افغانستان)، تاجیک، گوران،سوران، زازا، تالش، همه جزو قوم بزرگ ایرانی‌اند با یک ریشه‌ی نژادی و زبانی و فرهنگی مشترک، با گذشته‌ی مشترک چندهزارساله، با میراثهای تاریخی و اسطوره و فرهنگی مشترک، و میراث‌های ارضی مشترک.. و هیچکدام را نمیتوان قوم جداگانه و متمایز از قوم ایرانی دانست.  چنانکه چینیان یا اعراب با تنوع زبانی همه جزو یک قوم هستند...

چنانکه نشان نیز دادیم، متون تاریخی به درخت تناور قوم ایرانی و شاخه‌های آن اشاره کرده است.  بهترین شناسنامه نیز همان شناسنامه بومی هست که ابوریحان بیرونی مطرح کرده است و نه نهادهای بیگانه که آگاهی کلی از تاریخ این سرزمین ندارند.  ملتهای کهن مانند چینیها نیز همین گونه هستند و چندین زبان چینی(ماندرین و کانتونیس و وو وژین و مین و گان و هویی و پینگ غیره..) که حتی دوری درونی آنها از زبانها/گویشهای ایرانی بیشتر است همگی جزو تمدن یک قوم چینی هستند.  بنابراین تمدن ایرانی نیز شامل چند زبان ایرانی هست و تمامی مردمان این تمدن جزو همان قوم ایرانی هستند که امروز از کردهای سوریه تا تاجیکهای پامیر و چین ادامه دارد.  »

که همه مستند هستند.

در این میان، کشور و مردم ارمنستان که زیر هدف پان‌ترکیستها قرار‌گرفته اند (زیرا ارمنستان مانند کردستان دیواری است که نمیگذارد ترکیه با آران وصل شود ) نیز میتواند بخشی از اتحادیه بزرگ ایرانیان شود.  تنها باید مسئله‌ی جنگ جهانی اول بین ارمنیان و برخی از گروه‌های فریب‌خورده(آن زمان) که با پان‌ترکیستها در مقابل ارمنیان حرکرت کردند، حل شود.    کلید شکست پانترکیسم در منطقه همان آزادی کردستان ترکیه هست که باید مورد حمایت تمامی ایراندوستان قرار بگیرد.

در واقع، در مقابل حمله‌ی پانترکیستها/پان‌عربیستها به ایرانی‌تباران و این چالش مهم، چاره‌ای نیست بجز اتحاد ایرانی‌تباران.  وگرنه همانطور که سغد و خوارزم و آران (و شاید در آینده مناطقی دیگر) از دست رفت، محدود‌ه‌ی تمدن ایرانی‌تباران کمتر میشود. 

بنابراین با وجود احترام به تنوع (که مایه‌ی غنی شدن تمدن بزرگ ایان است) قوم ایرانی‌ که موجب پویایی تمدن مشترک ایرانی است، این قوم ایرانی نیز باید وحدت و برادری خود را حفظ کند. این قوم چا‌ره‌ای جز اتحاد برای آینده ندارد و دشمنی ایجاد کردن بین شیرازی و مهابادی یا پامیری و زازا و طبری و گیلی..، تنها تفرقه‌ای هست به ضرر ایرانیان و به نفع رقیبان منطقه ما.  گروه‌های چپ که موجب این دشمنی در تاریخ بودند نیز باید نقد شوند.  بیگمان پس از اینکه حاکمیت آینده ایران یک دولت ملیگرا شود، این موضوع باید مورد توجه قرار گیرد.

 یکی از مهمترین چالشهای دیگر تمدن ایرانی  (که ایرانیان را تعضیف میکند) نیز عدم تطبیق دادن دوران پیشااسلامی با دوران اسلامی و دوران مدرن هست.  در واقع راه حل این موضوع نیز ساده است: تمامی نکات مثبت این سه دوره که با فرهنگ ایرانی میخورند را ما از آن استقبال میکنیم.  چنانکه در مقاله زیر آمده است:

http://www.archive.org/details/OnTheNecessityOfTheUnityOfIranianPeople

 

+ نوشته شده در  یکشنبه دوازدهم تیر 1390ساعت 14:40  توسط اسپهبد ساروی  |