تبليغاتX
اسپهبد ساروی - پشتیبان ایرانیان جهان - زبان پارسی/فهلوی قطران تبریزی و فهلوی تبریز

اسپهبد ساروی - پشتیبان ایرانیان جهان

این وبلاگ از حقوق ایرانی تباران حمایت میکند

زبان پارسی/فهلوی قطران تبریزی و فهلوی تبریز

زبان پارسی/فهلوی قطران تبریزی و فهلوی تبریز

در بحثی از بالاترین در رابطه با ریشه زبان فارسی و قطران تبریزی بحث شد:

http://balatarin.com/permlink/2011/11/6/2789855

چون منابع موثق فراوانی در مورد ریشه زبان پارسی و بدفهمی پانترکیستها وجود دارد (منابع مستقیم از زبانشناسان واقعی در اینجا آمده است:

http://azargoshnasp.net/Pasokhbehanirani/ZabanParsipanTurkistha.htm

 

پس در این مقاله به بحث قطران تبریزی میپردازیم زیرا کمتر در مورد او نوشته شده است.

نخست این اشعار قطران تبریزی برای خوانندگان در میان اورده شود تا هویت ایرانی او مشخص شود:

یک)

قطران تبريزی نيزدر بسياری از چکامه هايش ترکان را شايسته سرزنش دانسته و انان را سخت نکوهش کرده است .

نمونه هايی از ان ابيات در ذيل می ايد :

اگر بگذشت از جيحــون گروه ترکمانـــان را // ملک محمـــــــود کــاو را بود زابل کان در سنجر

....

زمانی تازش ايشان به شروان اندرون بودی // زمانـــی حملـــه ايشان بــــه اذربايگــــان انــدر

نبود از تازش ايشان کسی بر چيز خود ايمن // نبود از حمله ايشان کسی بر مال خود سرور (شهرياران گمنام، 1377، ص۱۶۰)

شده چون خانه زنبور با غم از ترکان // همی خلند به فرمان ما چو زنبورم (همان، ص۱۹۷)

قطران در يکی از سروده هايش به هنگام ستايش يکی از فرمانروايان بومی اذربايجان عامل عدم پيشرفت کار او را حضور ترکان برشمرده است :

گر نبودی آفت ترکان به گيتی در پديد // بستدی گيتی همه چون خسروان باستان ( همان، ص۱۹۷)

قطران در بدگويی و مذمت ترک تباران چنان سخن گفته که حتی انان را موجب ويرانی ايران زمين برشمرده و اين مفهوم به روشنی از بيت زير که در ستايش اميری از اميران اذربايجان سرايش يافته برمی ايد :

اگر چه داد ايران را بلای ترک ويرانی // شود از عدلش ابادان چون يزدانش کند ياری ( همان، ص۱۹۷)

اين شاعر اذربايجانی در يکی ديگر از چکامه هايش که در قالب قصيده سروده است ترکان را خونخوار و جرار و غدار و مکار خوانده است :

کمــــر بستند بهــــر کيــن شه ترکان پيکاری // همـــه يکـرو به خونخواری همه يکدل به جراری

يکی ترکان مسعودی به قصد خيل مسعودان // نهاده تن به کين کاری و دل داده به خونخواری

....

چــه ارزد غـدر با دولت، چه ارزد مکـر با دانش // اگـرچـه کــــار ترکان هست غــداری و مکــاری( همان، ص۱۷۲)

در مدح ساسانیان:

این جهان بودست دایم ملک ساسانیان                  خواست سالارش خدا در ملک ساسان کند
نیست کست در گوهر ساسانیان چون لشکری     تا پس آن چون نیاکان شاهی
ایران کند
همچو افريدون بگيرد ملك عالم سر بسر               و آنگهي تدبير ملك خيل
فرزندان كند
روم و گرجستان به فرمان منوچهر آورد                  هند و تركستان بزير حكم
نوشروان آورد
او بتخت
ملک ايران بر نشيند در سطخر              کهترين فرزند خود را مهتر آران کند
تا همی فرمان داور خاک را ساکن کند                 تا همی تقدير يزدان
چرخ را گردان کند
ملک او را از زوال ايمن همی گردون کند                جان او را از فنا
ایمن همی یزدان کند
شاد بنشيند بکام دل بر ايوان شهی                     وز فروغ روی خويش آراسته
فرمان کند

همچنین بنگرید به این مقاله:

نخستیبن سند ادبی ارتباط آذربایجان و شاهنامه

http://www.iranboom.ir/hakime-tos/shahnameh/2444-nokhostin-sanad-adabi-ertebat-shahnameh-azarbaijan.html

 دو)

قطران تبریزی از طبقه دهقانان (یعنی ایرانیان اشرف) بوده است چنانکه خود میگوید:

یکی دهقان بدم شاها شدم شاعر ز نادانی 
مرا از شاعری کردن تو گرداندی به دهقانی

در مورد طبقه دهقانان:

http://www.iranicaonline.org/articles/dehqan

سه)

یکی از بدخواهان (شاید با غرض قومگرایانه) ایرانبه استناد سفرنامه ناصرخسرو میگوید که "قطران فارسی نمیدانسته"!

درحالیکه عبارت سفرنامه ناصرخسرو چیز دیگر گفته است.  در این عبارت آمده است:

 «در تبریز، قطران نام شاعری را دیدم. شعری نیک می‌گفت، اما زبان فارسی نیکو نمی‌دانست. پیش من آمد دیوان  منجیک و دیوان دقیقی بیاورد و پیش من بخواند و هر معنی که مشکل بود از من پرسید، با او بگفتم و شرح آن بنوشت و اشعار خود بر من خواند».

علت عدم عادت قطران به زبان پارسی دری آن بود که خود به لهجه ایرانی(پارسی) فهلوی خو گرفته و زبانش بود و  پاره‌ای لغات و اصطلاحات اهل مشرق را که از زبان محلی آنان بوده است نمی‌شناخته است.  یعنی زبان فارسی خراسانی واژگانی از زبانهای ایرانی شرقی داشته است (مانند سغدی و اطلاحات دیگر خراسان) که درست مانند زبان فارسی قطران تبریز نبوده است.  محققان غربی نیز این نکته را قبول دارند که قطران یک پارسی بوده است و واژگان سغدی (و سایر زبانهای ایرانی شرقی مانند خوارزمی) در فارسی خراسانی در آن دوران برای قطران نافهموم بوده است.

در واقع تفاوت زبان ناصرخسرو و قطران تبریزی چیزی بوده است در حد تفاوت زبان فارسی و زبان لارستانی/لری/بختیاری/تالشی.   برای همینست که قطران هم شعر میتوانسته بسراید و هم با ناصرخسرو ملاقات کند و واژگانی که برایش مشکل بودند را از او دریابد.  البته نکته دیگر نیز سبک و محتوای کلمات هست که شاعران خراسان که سبک خراسانی را نهادند -- شاید قطران معنی و مفهوم اشعار را خوب نمیفهمید.  همانطور که برخی از شاعران فارسیگوی هندی سبکشان بقدری لطیف هست که در فهم معانی آنها افرادی مشکل دارند.

این نکته را نیز باید افزود که برخلاف ادعاهای بدخواهان ایران , تا بحال دیده نشده است که کسی زبانی را نداند و به آن شعرهای بلندپایه بنویسند!  بویژه تابحال دیده نشده است که کسی زبانی را نیکو ندارد و سپس به آن شعرهای شیرین و زیبایی همچون قطران بنویسند و تمام قاقیه و وزن را نیز رعایت کند.   بنابراین, ناصرخسرو در اینجا با استفاده از واژه "نیکو نمیدانست" , دانش قطران تبریزی در ادبیات را نسبت به شاعر بسیار بزرگتری همچون خود ناصرخسرو مقایسه کرده است.  یک نگاهی به دیوان هر دو شاعر نشان میدهد که کلمات مورد استفاده ناصرخسرو بسیار بیشتر هست.  همچنین هرگز دیده نشده است که دو نفر با هم مکامله کنند ولی یکی از آنها زبان دیگری را نفهمد.  بنابراین قطران تبریزی فارسی خراسانی را میدانست زیرا واژگان مشترک فارسی خراسانی و فارسی تبریز اجازه میداد که با ناصرخسرو مکامله کند.  تنها   واژگان خاص زبان پارسی خراسان را که در پارسی تبریز (فهلوی) هنوز جا نیافتاده بود را از ناصر خسرو جویا میشود. 

خود قطران تبریزی نیز زبان خود را پارسی گفته است و آن را مقایسه کرده است با فارسی دری.

خود قطران تبریزی در این مورد میگوید:

بلبل به سان مطرب بیدل فراز گل

گه پارسی نوازد، گاهی زند دری

نکته جالب اینجاست که برای ناصر خسرو, فارسی به معنی فارسی خراسانی هست ولی برای قطران تبریزی, پارسی به معنی همان زبان تبریزی هست.

دانشمندان ادبیات شناس و استاد ادبیات فارسی, فرانکویس دابلوا نیز به طور واضح این دیدار ناصرخسرو و قطران را شرح داده است:

Francois De Blois, Persian Literature - A Biobibliographical Survey: Volume V Poetry of the Pre-Mongol Period Volume 5 of Persian Literature, Routledge, 2004. 2nd edition. pg 187: "The point of the anectode is clear that the diwans of these poets contained Eastern Iranian (i.e. Sogdian etc.) words that were incomprehensible to a Western Persian like Qatran, who consquently took "advantage of an educated visitor from the East, Nasir, to ascertain their meaning

دکتر جلال متینی به طور دقیق این موضوع را بررسی کرده است:

http://azargoshnasp.net/languages/Azari/daghighizabandariazari.pdf

"از این عبارت چنین برمیاید که قطران تبریزی - که در آن روزگان بیقنا به زبان فهلوی-آذری سخن میفگته, قادر بوده است شعرهای دقیقی و منیجک و بقیاس آن, و باحتمال بسیار قوی آثار دیگر شاعران و نویسندگان خراسان و ماورا النهری معاصر این دو تن را بخواند و بفهمد.  منتی در فهم کامل این شعار مشکلاتی داشته, و برخی از این واژه هایی که در اشعار دقیقی و منیجک بکار رفته بوده است, نمیفهمیده, و معنی همین کلمات را از ناصرخسرو میپرسیده است.

...
فقط 145 کلمه از 514 کلمه فارسی مذکور در 106 بیت دقیقی برای شاعران آران و آذربایجان , که به لهجه آذری-فهلوی سخن میگفتند اند, بیگانه و نامستعمل بوده است و بهمین سبب معلوم میگردد معنی ۳۶۹ کلهء دیگر که در کتاب لغت فرق ذکر نگردیده است برای اهالی آران و آذربایجان نه فقط مفهوم بوده بلکه متحملا در زبان آنان نیز رایج و متداول بوده است."

 

 ۴) 

زبان قطران تبریزی چنانکه گفته شد همان زبان فهلوی بوده است.  منظور از فهلوی اینجا پارسی میانه نیست.  بلکه فهلوی یعنی همان گویشهای ایرانی که ریشه در زبانهای شمال غربی ایرانی دارند.  در واقع فهلوی/پهلوی به چهار چیز گفته میشده است:

نخست: زبان پهلوی اشکانی (در واقع اولین زبانی که پهلوی خوانده شده است همین زبان هست که با پارسی میانه بسیار نزدیک هست و کم و بیش میتوان گفت دو گویش از یک زبان هستند.  متون پهلوی اشکانی بویژه متون مانوی پهلوی اشکانی امروز وجود دارد)

دوم: زبان پهلوی ساسانی یا همان پارسی میانه  - این زبان همان نیای فارسی امروزی هست.  یعنی فارسی دری ادامه گویش خراسانی پهلوی ساسانی هست.

سوم: گویشهای ایرانی غرب ایران و گویشهایی که غیرفارسی دری بودند.  یعنی برای نمونه زبانهای تالشی و گیلکی و کرمانجی و غیره.  این زبانها در واقع بیشتر تمایل دارند به زبان پهلوی اشکانی ولی نفوذ فراوانی از پهلوی ساسانی نیز گرفتند.   هرکس به کرمانجی و تالشی بنگرند شباهتهای زیادی میبینید.  رش (سیاه) - از (من) .. و غیره. 

شادروان دکتر تفظلی مقاله خوبی در رابطه با فهلویات نوشته است:

http://www.tafazzoli.ilssw.com/pages.php?id=7&cat=biblo

در واقع در ایران ما یک پیوستار زبانی داریم و برای همین باید از قوم ایرانی سخن گفت و اینکه هر گویش و زبانی را قوم بدانیم - یک کار ابلهانه و غیر تاریخی هست.  زیرا همانطور که چینیها با چندین گویش یک قوم هستند (کانتونیس - هان .. غیره) مردمان ایرانی هم یک قوم هستند.  امروز هم برای نمونه عربی مراکش و عراق و غیره یکی نیست و تفاوتشان برای نمونه از سورانی و کرمانشاهی و لری و فارسی و غیره بیشتر هست - اما همه اینها عربی خوانده میشود.  در مورد زبانهای ایرانی نیز در دوران میانه - در کل پارسی خوانده میشوند.  به هر رو, این مسئله دیگریست که در اینجا به آن پرداخته شده است:

http://azargoshnasp.net/Pasokhbehanirani/qowmehirani.htm

 

چهارم: همچنین واژه پارسی نیز تنها محدود به فارسی-دری نبوده است.  برگیرنده گویشهای فهلوی و ایرانی بوده است و پارسی در این دوران, به معنی واقعی آن یعنی همان گویشهای مختلف ایرانی. 

برای نمونه جامی میگوید:
مثنوی معنوی مولوی

هست قرآن بزبان فهلوی/پهلوی

 

پس  چنانکه عبارت ابو الحسن مسعودی در التنبیه و الاشراف میینویسد:«پارسیان قومی بودند که قلم‌روشان دیار جبال بود از ماهات و غیره و آذربایجان تا مجاور ارمنیه و اران و بیلقان تا دربند که باب و ابواب است و ری و طبرستان و مسقط و شابران و گرگان و ابرشهر که نیشابور است و هرات و مرو و دیگر ولایت‌های خراسان و سیستان و کرمان و فارس و اهواز با دیگر سرزمین عجمان که در وقت حاضر به این ولایت‌ها پیوسته‌است، همهٔ این ولایت‌ها یک مملکت بود، پادشاه‌اش یکی بود و زبان‌اش یکی بود، فقط در بعضی کلمات تفاوت داشتند، زیرا وقتی حروفی که زبان را بدان می‌نویسند یکی باشد، زبان یکی است وگر چه در چیزهای دیگر تفاوت داشته باشد، چون پهلوی و دری و آذری و دیگر زبان‌های پارسی

پارسی دری در واقع ادامه پهلوی ساسانی (پارسی میانه) هست و گروهی از پانترکیستها که تفاوت این چهار را نمیدانند, فکر میکنند که فهلوی دوران اسلامی همان پهلوی ساسانی هست.  در حالیکه اینطور نیست و پهلوی ساسانی پس از  فروپاشی ساسانیان از بین میرود.

و مانند زبان لاتین, به یک زبان مرده تبدیل میشود (و همانطور که دانشمندان غرب پس از چندین سده از مرده شدن زبان لاتین به آن هنوز مینویسند زبان پارسی میانه نیز دو قرن پس از فروپاشی ساسانیان مکتوباتی بدست مغان زردشتی دارد)

حال با روشن شدن مفوم پارسی و فهلوی درست برای همینست که قطران تبریزی زبان فهلوی خود را پارسی میداند و در ناصرخسرو هم زبان خود را فارسی میداند.  در واقع هر دو درست هستند زیرا هر دو گویشی از زبانهای ایرانی را سخن میگویند.

 ۵)

خوشبختانه اشعار و عبارتهایی از شاعران و نوینسندگان تبریزی داریم که دیگر شکی در مورد ماهیت زبان فهلوی/پارسی تبریز نمیگذارد.

در شعرهای ایرانی آمیختگی از زبان‏های دیگر نیز هست.این یک شعر از همام تبریزی است که با لهجه تبریزی و لهجه دری آمیخته شده‌است:
بدیذم چشم مستت رفتم اژ دست // کوام و آذر دلی کویا بتی مست // دل‌ام خود رفت و می‌دانم که روژی // به مهرت هم بشی خوش کیانم اژ دست // به آب زندگی ای خوش عبارت // لوانت لاود جمن دیل و کیان بست // دمی بر عاشق خود مهربان شو // کزی سر مهرورزی کست و نی کست // به عشق‌ات گر همام از جان برآیذ // مواژش کان بوان بمرت وارست // کرم خا و ابری بشم بوینی // به بویت خته بام ژاهنام

بیت دیگری از همام تبریزی:

وهار و ول و دیم یار خوش بی اوی یاران مه ول بی مه وهاران

معنی:بهار و گل و روی یار خوش هستند.اما بدون دوست هیچ گل و بهاری نیست.

کشف جدید دیگری به نام سفینه تبریزی شامل جملات خاص زبان تبریزی می‏باشد.اینها در دوران ایلخانی جمع گشته‌است.  در خوب این کتاب به طور مستقیم گویش فهلوی تبریز را "زبان تبریزی" مینامند.  بیقین اگر زبان دیگری زبان تبریز بود, دیگر نیازی نبود که زبان فهلوی را زبان تبریزی بخوانند.

.یک جمله از بابا فرج تبریزی در سفینه تبریزی به این صورت است:

انانک قدهٔ فرجشون فعالم آندره اووارادا چاشمش نه پیف قدم کینستا نه پیف حدوث.
معنی:چندانک فرج را در عالم آورده‌اند چشم او نه بر قدم افتاده‌است نه بر حدوث.

سفینه تبریزی شامل جملات و شعرهای از زبان آذری می‏باشد.در یک قسمت از این کتاب نویسنده خود مستقیما این زبان را زبان تبریزی می‏خواند:

دَچَان چوچرخ نکویت مو ایر رهشه مهر دورش
چَو ِش دَ کارده شکویت ولَول ودَارد سَر ِ یَوه
پَری بقهر اره میر دون جو پور زون هنرمند
پروکری اَنزوتون منی که آن هزیوه
اکیژ بحتَ ورامرو کی چرخ هانزمَویتی
ژژور منشی چو بخت اهون قدریوه
نه چرخ استه نبوتی نه روزو ورو فوتی
زو ِم چو واش خللیوه زمم حو بورضی ربوه

(جمله یک بیت به آخر: نه چرخ آهسته بودی نه روبرو بودی)

یک جمله از زبان تبریزی موجود است که به وسیله بزاز اردبیلی در صفوت الصفا ترجمه شده‌است:
«علیشاه چو در آمد گستاخ وار شیخ را در کنار گرفت و گفت حاضر باش بزبان تبریزی گو حریفر ژاته یعنی سخن بصرف بگو حریفت رسیده‌است. در این گفتن دست بر کتف مبارک شیخ زد شیخ را غیرت سر بر کرد»

در یک جمله پیر ذهتاب تبریزی حاکم قراقویونلو اسکندر خطاب کرده و گفته:

اسکندر، رودم کشتی، رودت کشاد!
ترجمه:اسکندر، پسرم کُشتی، پسرت کشته باد!

کلمه رود به معنی پسر هنوز در بسیاری از لهجه‏های خانواده زبان‏های ایرانی استفاده می‏شود مانند لهجه لارستانی و اطراف فارس

چهار رباعی با عنوان فهلویات از خواجه محمود خوجانی، متولد شده در خوجان یا خورجان در نزدیکی تبریز توسط عبدالقادر مراغی ثبت گردیده‌است.یکی از آن چهار رباعی این است:

همه کیژی نَهَند خُشتی بَخُشتی بَنا اج چو کَه دستِ گیژی وَنیژه
همه پیغمبران خُو بی و چو کِی محمدمصطفی کیژی وَنیژه

یک غزل و چهارده رباعی تحت عنوان فهلویات از مغربی تبریزی باقی مانده‌است.

یک نوشته از مادر عصمت تبریزی که یک زن شاعر و صوفی بوده‌است که این نوشته اکنون در ترکیه نگاه داشته می‏شود.درباره زیارتگاه مقدسی در تبریز گفته‌است.که عبارت بوری بوری که در فارسی معنی بیا بیا را می‏دهد که مولانا از زبان شمس تبریزی نقل می‏کند:

ولی ترجیع پنجم در نیایم جز به دستوری که شمس الدین تبریزی بفرماید مرا بوری
مرا گوید بیا، بوری که من باغم تو زنبوری که تا خونت عسل گردد که تا مومت شود نوری

همچنبن اشعاری از مغربی تبریزی و ماماعصمت تبریزی نیز به زبان فهلوی تبریز وجود دارد:

http://azargoshnasp.net/languages/Azari/azarimain.htm

چند شعر به زبان کرجی، تبریزی و غیره

دکتر علی اشرف صادقی

زبان فهلوی آذری

برگرفته از کتاب: نظری به تاریخ آذربایجان

دکتر محمد جواد مشکور

 

اشعار محلی جامع الالحان عبدالقادر مراغی

بررسی: دکتر علی اشرف صادقی، مجله زبانشناسی، سال نهم، شمارهء اول، بهار و تابستان


فهلویات ماما عصمت و کشفی به زبان پهلوی آذری

دکتر محمد امین طوسی


فهلویات زبان آذری در قرن هشتم و نهم

محمد امین ادیب طوسی


فهلویات مغربی تبریزی

دکتر محمد امین طوسی

شش)

 در نهایت بد نیست گقته شود که قطران تبریزی حدود ۳۵۰-۴۵۰ سال پیش از اولین افراد ترکی-گوی در

آذربایجان میزیسته است (یعنی دوران ترکمنان گوسفندان سیاه/سفید / آق قویونلو/قراقوینلو)

  

 

 

 

+ نوشته شده در  چهارشنبه هجدهم آبان 1390ساعت 9:7  توسط اسپهبد ساروی  |