آیا گویشوران زبانهای ایرانی چند قوم هستند؟
چنانکه نشان داده شد، گویشوران زبانهای مادی و پارسی باستان و پارثی و غیره همواره خود را “آریایی”(ایرانی) نامیدهاند. زبانهای کنونی ایران نیز جزو شاخهی شمالغربی ( که نمونه دوره میانه آن پارثی است ) و جنوب غربی (که نمونه دوره میانه آن پارسی ساسانی هست) میباشند و این دو زبان نیز بسیار به هم نزدیک بودند.
اگر به چند گروه دیگر نگاه کنیم شاید پرسش بالا حل شود. چینیان دارای گویشها و زبانهای متفاوت ولی از یک ریشه هستند. زبانهایی مانند کانتونیس- ماندرین-تایوانیس-هویی-وو- ژین-پینگ…همه زبانهای چینی هستند(و بسیار با وجود یک ریشه بودن با همدیگر چنان نیسانی دارند که گویشور یک زبان چینی زبان دیگر آن را نمیفهد) ولی همگی جزو قوم چینی هستند. در چین قومهای دیگر هم هستند که جزو قوم چینی نیستند مانند مغولها و ایغورها و تاجیکان (ایرانیان) و غیره.
همچنین در رابطه با کشورهای عربی همین نکته بس که عربی مراکش با عربی عراق بسیار تفاوت دارد و قابل فهم نیست. اما زبانهای عربی چون ریشهی مشترک دارند این مردمان نیز عرب شناخته میشوند.
اما در رابطه با ایرانیان، به این سخن ابوریحان بیرونی و مسعودی برمیگردیم:
ابو الحسن مسعودی در التنبیه و الاشراف میینویسد:«پارسیان قومی بودند که قلمروشان دیار جبال بود از ماهات و غیره و آذربایجان تا مجاور ارمنیه و اران و بیلقان تا دربند که باب و ابواب است و ری و طبرستان و مسقط و شابران و گرگان و ابرشهر که نیشابور است و هرات و مرو و دیگر ولایتهای خراسان و سیستان و کرمان و فارس و اهواز با دیگر سرزمین عجمان که در وقت حاضر به این ولایتها پیوستهاست، همهٔ این ولایتها یک مملکت بود، پادشاهاش یکی بود و زباناش یکی بود، فقط در بعضی کلمات تفاوت داشتند، زیرا وقتی حروفی که زبان را بدان مینویسند یکی باشد، زبان یکی است وگر چه در چیزهای دیگر تفاوت داشته باشد، چون پهلوی و دری و آذری و دیگر زبانهای پارسی.»
اصل عربی:
فالفرس أمة حد بلادها الجبال من الماهات وغیرها وآذربیجان إلی ما یلی بلاد أرمینیة وأران والبیلقان إلی دربند وهو الباب والأبواب والری وطبرستن والمسقط والشابران وجرجان وابرشهر، وهی نیسابور، وهراة ومرو وغیر ذلک من بلاد خراسان وسجستان وکرمان وفارس والأهواز، وما اتصل بذلک من أرض الأعاجم فی هذا الوقت وکل هذه البلاد کانت مملکة واحدة ملکها ملک واحد ولسانها واحد، إلا أنهم کانوا یتباینون فی شیء یسیر من اللغات وذلک أن اللغة إنما تکون واحدة بأن تکون حروفها التی تکتب واحدة وتألیف حروفها تألیف واحد، وإن اختلفت بعد ذلک فی سائر الأشیاء الأخر کالفهلویة والدریة والآذریة وغیرها من لغات الفرس.
(مسعودي، علي بن حسين: «التنبيه و الاشراف»، به تصحيح عبدالله اسماعيل الصاوي، قاهره، 1357 ق.)
ابوریحان بیرونی، ایرانیان زبان خوارزمی را شاخهای از درخت استوار پارسیان میداند:«و أما أهل خوارزم، و إن کانوا غصناً من دوحة الفُرس»(و مردم خوارزم٬ آنها شاخهای از درخت استوار پارسیان (ایرانیان) هستند.)
منبع: الاثار الباقیه عن القرون الخالیه، ابوریحان محمد ابن احمد بیرونی (۳۶۲ – ۴۴۰ ق)-تحقیق و تعلیق: پرویز اذکایی-ناشر: میراث مکتوب-چاپ اول: تابستان ۱۳۸۰
بنابراین، ابوریحان بیرونی که زبان مادریش خوارزمی بوده است خود را شاخهای از ایرانیان میداند. زبان خوارزمی جزو زبانهای ایرانی شرقی است و بنابراین تفاوت آن با هر زبان دیگری در ایران بسیار است. زیرا زبانهای موجود در کشور ایران همگی (بجز پشتو) جزو زبانهای غربی ایرانی هستند. یعنی تفاوت زبان خوارزمی با زبان فارسیدری از هر زبان موجود ایرانی در ایران کنونی با فارسیدری بیشتر است. اما ابوریحان بیرونی خوارزمیان ایرانیزبان را جزو درخت استوار ایرانیان میداند.
برای اطلاعات بیشتر در رابطه با زبان خوارزمی:
http://www.iranica.com/articles/chorasmia-iii
Encyclopedia Iranica, “The Chorasmian Language”, D.N.Mackenzie
و اینجا:
http://www.azargoshnasp.com/languages/Khwarazmi/khwarazmimain.htm
و اینجا:
C.E. Bosworth, “Khwarazm” Encyclopaedia of Islam. Edited by: P. Bearman , Th. Bianquis , C.E. Bosworth , E. van Donzel and W.P. Heinrichs. Brill, 2007. Brill Online
با این وصف، ابوریحان بیرونی نیز خوارزمیان را شاخهای از ایرانیان میداند. مسعودی هم به چند زبان ایرانی مانند پهلوی (اشکانی) و آذری فهلوی و پارسی دری و غیره اشاره میکند و گویشوران همه این زبانها را جزو همان قوم ایرانی میداند. در آغاز مقاله هم نشان دادیم که لغت “” معنی گویشوران فارسیدری را نمیدهد بلکه یک لغت فراگیرنده برای ایرانیزبانان بوده است. تا زمان قاجاریه هم در ایران در اصل سه قوم عرب و ایرانی(تات/تاجیک) و ترک شناخته میشود.
اما هویت قوم ایرانی چیست؟
به اندیشهی نگارنده مجموع زبانهای ایرانی(که زبان فارسیدری جزو آن هست و نقش زبان مشترک را نیز بازی کرده است) و اسلام ایرانی(تصوف) و اسطورههای ایرانی(شاهنامه/اوستا..) و دینهای ایرانی (زردشتی و میرایی و زوروانی..) و ادبیاتها به زبانهای ایرانی و ادبیات شفاهی و موسیقیهای زبانهای ایرانی جزو میراث مشترک قوم ایرانی است. همچنین تاریخ مشترک این گروهها در یک سرزمین پیوسته نیز بخشی از این هویت است. ساسانیان و دودمانشان بر کل ایران بزرگ حکومت میراندند و حتی خاندانهای ساسانی پس از اسلام در شمال ایران(طبرستان و گیلان) نیز حکومت میکردند. برخی مناطق قلمروز ساسانیان نیز زیر نظر شاهزادگان ساسانی بود و برای همین ساسانیان خود شاهنشاه (یعنی شاه شاهان خواندند). استانهای ساسانیان در کتیبه شاپور همه روشن است و با این وصف شاپور خود را پادشاه “ایرانیان و انیرانیان” میدانست که ایرانیان همان قوم ایرانی است. چنان خاندان ساسانیان نفوذ داشتند که حتی گروههای ایرانیزبان(مانند آل بویه و سامانیان) و غیرایرانیزبان مانند غزنویان و سلجوقیان و شروانشاهان (در اصل تبار عرب) خود را از تبار ساسانیان دانستند. یک نگاه به جنبشهای ابومسلم خراسانی و مازیار و مرداویج و بابک و مقنعه و یعقوب و سربدران و جنبش شعوبیه ..نشانگر انست که هویت ایرانی پس از فروپاشی ساسانیان زنده بوده است و این هویت را میتوان در اشعار قطران تبریزی و شاهنامهها به زبانهای کرمانجی و هورامی و لکی و لری.. و شاهنامه فردوسی دید.
بنابراین ایرانیزبانان و ایرانیتبارها با وجود تنوع فرهنگی(بخاطر گستردگی فلات برزگ ایران) همه جزو یک قوم ایرانی هستند یا به تعریف ابوریحان بیرونی، شاخهای از درخت تناور ایرانیان. چنانکه چنین توصیفی در مورد گروههای باستانی دیگر مانند چینیان و عربان نیز صدق میکند. بنابراین روش شناخت ما باید براساس نویسندگان بومی مانند ابوریحان بیرونی باشد و نه مفاهیم نوینی که در شوروی ساخته شده است(ملت/قوم=گویشوران زبان خاص). اینکه یک قوم دارای چند زبان یکریشه باشد بسیار عادی است و اینکه یک زبان یک قوم جداگانه بسازد با تاریخ ایران ناسازگاری دارد. به اندیشه ما، و همچنان ابورریحان بیرونی و مسعودی.. ایرانیزبانان یک قوم هستند. البته گروهها دیگری نیز وجود دارند که میتوان گفت چنین تعریقی در رابطه با آنها صدق نمیکند. مانند اسلاوهای روس و لهستانی که با وجود زبان مشابهه دو تاریخ و اسطوره و ..متفاوت دارند. اما در مورد قوم ایرانی بنابر اسناد تاریخی، ما همان اساس چینی را با ایرانیان یکی یمدانیم.
شاخهشاخه و جدا کردن زبانهای ایرانی از هم و هرکدام را قوم یا حتی ملتی! جداگانه دانستن پایهی علمی و بومی ایرانی و تاریخی ایرانی ندارد (چنانکه در مورد چین ندارد) و در نهایت به خشک شدن شاخهها از درخت اصلی(درخت تناور ایرانیان) میانجامد. برای نمونه تاتها (فارسیزبانان) آران روزگاری فراوان بودند و تاریخنگاران پیش از آغاز شوروی حدود آنها را صد و سیهزار در سال 1880 ذکر کردند. امروز ولی این شمار بجای اینکه گستردهتر شود، (یعنی باید هشتصدهزار با رشد طبیعی باشد) کمتر هم شده است.
همچنین چند زبان ایرانی را گرفتن و لقبهای مختلف بجز ایرانی به آن دادن تنها باعث پژمردگی این درخت تناور میشود و پایهی علمی ندارد.
حقیقت اینست که مردمانی ایرانیزبان ترکیه(زازاها/کرمانجها) و سوریه و عراق و آران (تالشان/تاتها) و اوزبکستان (تاجیکها) همگی جزو یک تمدن مشترک و میراث مشترک ایرانی هستند و همهی ایرانیتباران و ایرانیزبانان در کشور ایران نیز میراثدار یک تمدن مشترک هستند. بنابراین پربار کردن و پویایی این تنوع فرهنگی در یک قوم ایرانی به نفع همهی اعضای آن هستند و خشک شدن هرشاخهای چه درون ایران و چه برون از کشور ایران به ضرر کل منافع ایرانیان تمام میشود.
این مقاله نیز به طور واضح نشان داد که در ایران نیز قومی به نام قوم “فارس” وجود ندارد بلکه قوم ایرانی وجود دارد که بخشی از آن قوم به فارسیدری تکلم میکنند. پس قومیت فارسیدری گویان اصفهانی و تهرانی و شیرازی و مشهدی و کاشانی و دزفولی و قزوینی و همدانی و کرمانی و یزدی…همه ایرانی است چنانکه قومیت مردمان لرزبان و کرمانج و لک و کلهر و گوران و تالش و گیلک و تاجیک و تات و لار و غیره همه ایرانی هست.
مجموع این زبانها همان شاخههای درخت تناور ایرانیان است(چنانکه بیرونی نیز زبان خوارزمی را شاخهای از این درخت میداند). چنانکه دیدیم روزگاری زبانهای ایرانی دیگر حتی در اصفهان و شیراز نیز رایج بودند و علت گستردگی یک زبان مشترک ایرانی به نام فارسیدری بخاطر سنت ادبی آن زبان بود که تمامی هموندان قوم ایرانی (چه خاقانی از شروان که در آن زمان ایرانیزبان بود و چه رودکی در بخارا را و چه حافظ در شیراز را) را با هم پیوند میدهد و در بسیاری از شهرهای مهم تاریخی توانست به عنوان زبان اصلی گردد.
قوم ایرانی با تعریفی که گفتیم، در زمان ما با توجه به گویشهای زبانی و پراکندگی جغرافیاییاش (چه در درون و بیرون مرزهای ایرانی کنونی) دارای چندین شاخه است که براساس گویشهای زبانی عبارتند از: فارسیدری زبانان، بلوچ، کلهر و گوران و سوران و لک و گیل و تات و زازاو طبری، لارستانی، لر و چند شاخه دیگر. به مجموع اینها از آن رو قوم ایرانی اطلاق میشود که از یک ریشه زبانی و فرهنگی مشترک هستند و از زمانی که تاریخ به یاد ندارد، در سرزمینی که به نام خودشان “ایران” نامیدهاند، میریستهاند. در زمان ما در گویشهای ایرانی تفاوتهایی دیده میشود(بخاطر فلات گستردهی ایران)، و در هرکدام از این گویشها، مفرداتی وجود دارد که ممکن است در گویش دیگری متروک مانده باشد. ولی همسانی آنها بقدری هست که مجموع این زبانها/گویشها جز خانوادهی ایرانی هستند و چنانکه مردم هرکدام از شاخههای قوم ایرانی در میان شاخهی دیگر باشند، گویششان آشنا خواهد بود و واژگانی که بکار میبرند، هرچند پارهای از آنها در طرز بیان تفاوت آوایی نیز داشته باشند، ولی همان واژگان، با یک چرخش کوچک زبان، در شاخههای دیگر غالبا دیده میشود.
بنابراین اصطلاحاتی همچون “قوم بلوچ” “قوم لر” “قوم لک” “قوم کرد” “قوم زازا” “قوم فارس” “قوم تالش” “قوم گالش” “قوم تات” “قوم گیلک” “قوم زازا” و غیره مجازی هستند و در قرن حاضر به اغراض خاصی توسط محافلی ترویج میشوند. بلوچ، کرد، لارستانی، گیلکی، طبری،لکی، دریزبانان ایرانیتبار (که شامل همهی دریزبانان نیست مانند هزارههای افغانستان)، تاجیک، گوران،سوران، زازا، تالش، همه جزو قوم بزرگ ایرانیاند با یک ریشهی نژادی و زبانی و فرهنگی مشترک، با گذشتهی مشترک چندهزارساله، با میراثهای تاریخی و اسطوره و فرهنگی مشترک، و میراثهای ارضی مشترک.. و هیچکدام را نمیتوان قوم جداگانه و متمایز از قوم ایرانی دانست. چنانکه چینیان یا اعراب با تنوع زبانی همه جزو یک قوم هستند:
http://en.wikipedia.org/wiki/Chinese_language
http://en.wikipedia.org/wiki/File:Map_of_sinitic_languages-en.svg
با وجود تنوع زبانهای چینی – چینیان امروز یک قوم حساب میشوند. قوم ایرانی هم با تاریخ و فرهنگ و اسطوره و زبانهای یک ریشه..باید یک قوم واحد شناخته شود چنانکه بیرونی و مسعودی و متون قاجاریه و غیره نیز این نکته را گفتهاند. تنوع فرهنگی در یک قوم هرگز به معنی آن نیست که باعث شود که چندقوم و چند ملت از آن بوجود آیند و چنین تعریقی در رابطه با قوم چینی یا ایرانی غیرقابل قبول و غیرتاریخی است و بیشتر این تعریف غرض سیاسی دارد.
در این راستا بد نیست گفته شود که برخی از گروههای زبانی دیگر مانند ترکزبانان آذربایجان در اصل ریشهی ایرانیزبان داشتند که بنابر دلایل تاریخی زبانهایشان به ترکی مبدل شد و امروز گروهی سعی میکنند که آنان را جزو قوم ترکی معرفی کنند و گروهی جزو قوم ایرانی. اما در رابطه با ایرانیزبانان کنونی، بجز هویت تاریخی ایرانی هیچ گریزی نیست و تمامی ایرانیزبانان در واقع بخشی از قوم ایرانی هستند و هرچند بخشهای گوناگون تاثیری نیز از گروههای غیرایرانیزبان نیز گرفته اند (تاثیر نیز گذاشتهاند) ولی اصل و ریشهی خود را نگهداشتند. یعنی آلبویه و سامانیان و ساسانیان و مادها و پارثها و فردوسی و ابن سینا و نظامی و حافظ و باباطاهر و مرداویژ و سهروردی و ملاپریشان..متعلق به تمامی ایرانیان امروزی هستند.
چنانکه نشان نیز دادیم، متون تاریخی به درخت تناور قوم ایرانی و شاخههای آن اشاره کرده است. بهترین شناسنامه نیز همان شناسنامه بومی هست که ابوریحان بیرونی مطرح کرده است و نه نهادهای بیگانه که آگاهی کلی از تاریخ این سرزمین ندارند. ملتهای کهن مانند چینیها نیز همین گونه هستند و چندین زبان چینی(ماندرین و کانتونیس و وو وژین و مین و گان و هویی و پینگ غیره..) که حتی دوری درونی آنها از زبانها/گویشهای ایرانی بیشتر است همگی جزو تمدن یک قوم چینی هستند. بنابراین تمدن ایرانی نیز شامل چند زبان ایرانی هست و تمامی مردمان این تمدن جزو همان قوم ایرانی هستند که امروز از کردهای سوریه تا تاجیکهای پامیر و چین ادامه دارد.
بنابراین کسانی که قوم ایرانی را امروز پاره پاره میکنند و جدا از هم میدانند در واقع یک تمدن بزرگ و حقیقی را انکار میکنند و برخی برای حتی یک دهکده و گویشی خاص ایرانی یک ملت/قوم خلق کنند(یک صفحه در وبلاگی در رابطه با زبان ایرانی سیوند دیدم که چنین ادعا میکرد). چنین افرادی دارند به بیراهه میروند زیرا هیچ گروه زبانی در ایران تاریخ و هویت جداگانه از هویت مشترک ایرانی ندارد و هرشاخهای که از درخت تناور ایران برچیده شود به ضرر کل تمدن ایران است و در گروههای دیگر مانند اعراب/اتراک میتواند حل شود و یا با عدم پیوند با سایر تمدن ایرانیان، میتواند از کشورهای بیگانه اداره و استعمار شود. و چنین ملتسازانی تنها دارند در ضعف و فروپاشی این قوم تاریخی ایرانی همت میکنند و امید است که با مقاله فوق، به اندازهی کافی روشنگری شده است و نشان داده شده است که قوم ایرانی یک قوم واحد است با تنوع فرهنگی ولی همواره ریشهی مشترک فرهنگی و زبانی و تاریخی و اسطورهای و هیچ کدام از شاخههای آن را نمیتوان قوم یا تمدن جدایی دانست و تمامی گروههای ایرانیزبان تنها تیرههایی/شاخههایی از قوم ایرانی میباشند یا همان شاخهای از درخت تناور ایرانیان. به یقین، سیرابی این شاخهها وپرباری آنها به نفع همین درخت تناور و همهی ایرانیان است و هرکدام از شکوفههای آن نیز متعلق به این درخت تناور ایرانیان. اما این حس و ذهن تاریخی و واقعی به عنوان قوم ایرانی واحد باید تقویت شود تا این تمدن کهن بتواند با یکپارچگی در جهان آینده رقابت کند و پیشرفت کند. چنانکه چینیها گول شوروی و استالین را نخوردند و برای هر زبان چینی که در تمدن چینی ریشه دارد(و همه از یک ریشه هستند) یک ملت جداگانه نساختند و امروز چینیان در میان تمامی اقوام جهان ابرقدرت فرهنگی و اقتصادی حساب میشوند.
یک نکته آخری نیز ضروری است و آنچه در این مقاله آمده است هیچ وابستگی به تعریف ملت ایرانی یا قوم ایرانی در زمان پس از رضاشاه پهلوی اول ندارد و اصولا آن دوراه بخاطر غرضهای سیاسی بدفهمیده شده است و خوانندگان میتوانند برای روشنگری به این سه مقاله/کتاب رجوع کنند و تعرفی ملیگرایی آن دوران را در آن شرایط بهتر بفهمند:
حمید احمدی- دولت مدرن و اقوام ایرانی: شالوده شکنی پارادایم-های رایج در کتاب دولت مدرن در ایران – به اهتمام: دکتر رسول افضلی- قم: انتشارات دانشگاه مفید، ۱۳۸۶، چاپ اول
http://www.azargoshnasp.net/Pasokhbehanirani/drhamidahmadishaloodehshekani.htm
Dr. Touraj Atabaki Recasting Oneself, Rejecting the Other: Pan-Turkism and« Iranian Nationalism» Van Schendel, Willem(Editor). Identity Politics in Central Asia and the Muslim World: Nationalism, Ethnicity and Labour in the Twentieth Century. London, , GBR: I. B. Tauris & Company, Limited, 2001
http://www.archive.org/details/RecastingOneselfRejectingTheOtherPan-turkismAndIranianNationalism
پان ترکیسم و ایران-کاوه بیات-تهران: پردیس دانش، شرکت نشر و پژوهش شیرازه کتاب، ۱۳۸۶ -۲۴۷ + نه صفحه
http://www.bbc.co.uk/persian/arts/2008/11/081111_na_pan_turkism.shtml
http://www.azargoshnasp.net/Pasokhbehanirani/kavehabayatketabpanturkism.pdf
البته این نکه نیز ضروری است که بخاطر عدم وحدت ایرانیتباران و ناپدید شدن حکومتهای ایرانی، سغد و خوارزم کهن (اوزبکستان و ترکمنستان …) و آران و شروان و آذربایجان، زبان این مناطق از یک زبان ایرانی به زبان ترکی دگرگون شدند. چنین روندی را در مورد تالشی و تاتی آران نیز در قرن نوزدهم و بیستم (بخاطر سیاستهای ضدایرانی شوروی و ترکگرایان) دیدیم.
در پایان در این مقاله ثابت شد که ما قوم ایرانی یا درخت تناور ایرانی داریم با چندشاخه. و جدایی هرکدام از شاخهها به نفع هیچ شاخه و گروه قوم ایرانی نیست و پویایی همه شاخهها و تمدن ایرانی به نفع تمامی ایرانیان است تا بتوانند در آینده با کشورهای بزرگ جهانی رقابت فرهنگی و اقتصادی و امنیتی بکنند و در عین حال به معارف و بهبود کل بشر و تمدن بشری نیز بیندیشند. اگر ذهنیت شاخههای قوم ایرانی جوری تبدیل شود که ما صدها قوم و ملت داریم ، به یقین در آینده هم تمدن ایرانی از هم فرومیپاشد. نیاکان ایرانی ما ایرانیان هرگز چنین فکری را نداشتند و هرگز بخاطر گویش خاصی، خود را جزو قوم جداگانه نمیدانستند و همواره قومیت خود را ایرانی دانستهاند و میدانستند که از یک سرچشمهی مشترک زبانی و فرهنگی و اسطورهای و تمدنی هستند و تنوع موجود در این فرهنگ و تمدن قوم ایرانی باعث “صدها قوم و ملت” نیست بلکه نشانگر پویایی و قوت یک تمدن است. بنابراین ایرانیان باید همانند ملتهای کهن مانند چینیان بیندیشند و روزی هم امیدواریم که ایران مانند چین امروزی رو به پیشرفت باشد.
پیوست:
مقالاتی در رابطه با قوم آریایی(ایرانی):
http://www.azargoshnasp.com/history/Aryan/qowmaryayikiya.htm
قوم-آریایی – داریوش کیانی
Paul, Ludwig (1998a). The position of Zazaki among West Iranian languages. In Proceedings of the 3rd European Conference of Iranian Studies, 11-15.09.1995, Cambridge, Nicholas Sims-Williams (ed.), 163-176. Wiesbaden: Reichert
http://www.azargoshnasp.net/languages/zazaki/zazakipositionof.pdf
http://www.iranica.com/articles/arya-an-ethnic-epithet
Arya-H. Bailey- Encyclopedia Iranica
http://www.azargoshnasp.net/Pasokhbehanirani/prolegomena-to-study-kurds.pdf
G. Asatrian, Prolegomena to the Study of the Kurds, Iran and the Caucasus, Vol.13, pp.1-58, 2009
http://www.iranica.com/articles/aryans
Aryans- Rudiger Schmitt – Encyclopedia Iranica
http://www.iranica.com/articles/isfahan-xx-geography-of-the-median-dialects-of-isfahan
The Median Dialects of Isfahan, Habib Borjian, Iranica
www.azargoshnasp.net/history/Aryan/aryanlanguagegnoli.pdf
The “Aryan” Language, Gherardo Gnoli, Instituto Italiano per l’Africa e l’Oriente, Roma, 2002
http://www.iranica.com/articles/eran-eransah
David Mackenzie, “Eranshahr” in Encyclopedia Iranica
http://www.iranica.com/articles/iran-vi-iranian-languages-and-scri pts
Prods Oktor Skjærvø, “Iranian Languages and Script” in Encyclopedia Iranica
http://www.azargoshnasp.net/languages/zazaki/zazakipositionof.pdf
Paul, Ludwig (1998a). The position of Zazaki among West Iranian languages. In Proceedings of the 3rd European Conference of Iranian Studies, 11-15.09.1995, Cambridge, Nicholas Sims-Williams (ed.), 163-176. Wiesbaden: Reichert
G. Gnoli,“Iranic Identity as a Historical Problem: the Beginnings of a National Awareness under the Achaemenians,” in The East and the Meaning of Histoy. International Conference (23–27 November 1992), Roma, 1994, pp. 147-67
http://www.iranica.com/articles/iranian-identity-ii-pre-islamic-period
G. Gnoli, “IRANIAN IDENTITY ii. PRE-ISLAMIC PERIOD” in Encyclopedia Iranica. Online accessed in 2010 [G. Gnoli, “IRANIAN IDENTITY ii. PRE-ISLAMIC PERIOD” in Encyclopedia Iranica. Online accessed in 2010]
http://www.iranica.com/articles/chorasmia-index
Chorasmia- in Encyclopedia Iranica
Chorasmian Language in Encyclopaedia Iranica and Encylopaedia of Islam by D.N. Mackenzie
The “Aryan” Language, Gherardo Gnoli, Instituto Italiano per l’Africa e l’Oriente, Roma, 2002.
کتابها:
ـ فراي، ريچارد: «ميراث باستاني ايران»، ترجمهي مسعود رجبنيا، انتشارات علمي و فرهنگي، 1368
ـ فروشي، بهرام: «ايرانويج»، انتشارات دانشگاه تهران، 1374
Rüdiger Schmitt (Hg.): Compendium Linguarum Iranicarum. Wiesbaden (Reichert 1989)
G. Windfuhr, The iranian Languages, Routledge, 2009