Ժողովուրդ “فارس” Կամ Իրանի ժողովուրդը
Original Հասցեների Ժողովուրդ “فارس” Կամ Իրանի ժողովուրդը
داريوش و خشايار ـ پادشاهان هخامنشي ـ در پارهاي از متون بازماندهي خود، خويشتن را «يك آريايي از تبار آريايي» مینامد و در عین حال “Պարսկական որդին parsi”.
Կարելի է անվանել այն բանից հետո, մասնաճյուղի Աքեմենյան պարսիկների են արիական ժողովրդի այնտեղ. Մենք կարդում ենք հետ համատեղ պարսկական արմատից:
Jan Տավերնիեն, «Iranica է Achamenid ժամանակաշրջանը (c.a. 550-330 Մեր թվագրությունից առաջ); լեքսիկոնը հին իրանական անունների եւ փոխառյալ բառերի, հավաստագրումն ոչ-իրանական տեքստեր. ծավալ 158 of Orientalia Lovaniensia Analecta. Peeters Հրատարակիչ, 2007. Pg 28:
{Այն չպետք է լինի, զարմանալի է, որ մի քանի առաջարկներ վերաբերող ստուգաբանությունը Parsa են առաջ քաշել. Ի Հոֆմանի աչքի (1940: 142) անունը, կապված է Հին հնդկական Parsu-, անունը, ռազմիկ ցեղին. Eilers (1954: 188: նաեւ Harmatta 1971c: 221-222) նա օգտագործում է ասորի Parsua է ապացուցել Parsa — դարձել է * Parsva-. again Eilers (1987:49) գտնում է մեկ այլ հին հնդկական խօսքը բացատրելու Parsa. Այս անգամ դա «Parsu» -, «կող, մանգաղ ». Բոլորովին վերջերս Skalmowski (1995:311) նշել է, որ Պարս(մեջ)ա համարժեք Հին հնդկական parsva, «Մարզ կողոսկրներիդ, անմիջական հարեւան «}
Diakonoff, I.M. (1985), “ԶԼՄ-ները եմ: Այն Մարեր ու նրանց հարեւանները”, ի Gershevitch, Իլյա, Cambridge պատմություն Իրանի, 2, Cambridge University Press, pg 62:
Ըստ E. Grantovsky, իմաստը ժամկետով է «կողմը», «Կող» եւ որպես ստուգաբանության, «այդ ուժեղ կողիկներ".
Իսկ երեւելի իրանագետը Ջորջ Morgenstriene ցույց է տվել, որ Parsa, Pahlu, Pashto, Պարթեւաստան եւ այլն. են բոլոր նմանակիցները նույն բառի.
Տեսնել: Morgenstriene, օդաչու 1973: 'Pashto', «Pathan» եւ բուժումը R + շչական կամ սուլական հնչյուն ը Փաշտուներեն,in: Indo-Dardica, Wiesbaden: Reichert, 168–174.
Խոսքերով գիտնականների Փարս, Pars, կողմի, Pashto եւ բարեպաշտ մի հայտնի արմատից. Անգլերեն բառարան, որպեսզի միջոցներով կամ հանդերձում կողմում եւ Diakonov եւ Henning պարսկական միջոցներով “Նրանք, ովքեր ուժեղ կողմը կամ կողիկներ ուժեղ” Իմանալ.
Որոշ գիտնականներ այն անվանել է պարսկական դաշույն անունը նման է կողոսկրներիդ, բայց գաղափարները նույնն են, քանի որ ժամանակակից գիտնականների Pars, Pars, կողմի, կողքի, Parsa մի արմատից.
Տակ Parsa, գրել է Dehkhoda բառարան.
Ռաշիդին մշակույթ, մի մշակույթ, որը ուժի մեջ է գրված չորս հարյուր տարի առաջ, - գրել է իսպանական Parsa:
Անգլերեն բարեպաշտ եւ միջոցները պետք է ասել, ու ոմանք ասել է: Parsa բարդ Pars այդ բառը է անցնում Միջոցները պահպանման անվտանգությունը եւ Հետագա բառի այն է, որ գործակալությունը ԵԱԴ տասը միջոցները, եւ ինչ է նշանակում բարեպաշտ խնամակալը Guardian համատեղում է իր դերը .(Ռաշիդին մշակույթ առաջին կես)
Հաֆեզ նաեւ նշանակում է, որ այն օգտագործվել է Իրան:
Տխրությունն Արաբական պետությունները չէին օտարներ
Արդարները Madadi այնքան ուրախ եւ հեշտ Go
Ցանկացած դեպքում, սակայն, կարելի է ասել, որ մի խումբ իրանական աքեմենյան կոչվում “պարսկ” Բայց այն ժամանակ հայտնի էին որպես պարսկական Սասանյանները, որոնք օգտագործվել են պարսիկներ եւ Պարսից բառի իմաստի փոխվել. Սա կարող է լինել հստակ երեւում է իսլամական տեքստերի. بقول یکی از نویسندگان معاصر:
حقیقتی كه قومسازان و قومپرستان و حتا بسیاری از شخصیتهای سیاسی كشور از آن ناآگاهاند این است كه در ایران چیزی به نام «قوم فارس»، یا هر قوم دیگری وجود ندارد. در چارچوب كشور ایران تنها و تنها «ملت ایران» و «ملیت ایرانی» موجود است و تفاوتهای زبانی و گویشی موجود میان شهروندان مناطق مختلف كشور، فقط نشان دهندهی وجود تنوع فرهنگی در كشور است و نه چیز دیگری. واحدی به نام «قوم فارس/ پارس» نزدیك به دو هزار سال پیش در جامعهی یكپارچهی ایران تحلیل رفت و از این رو گفتوگو از «قوم فارس/ پارس» در ایران معاصر، بیمعنا و فاقد موضوعیت است؛ و دقیقاً از این رو است كه قومسازان و تجزیهطلبان تاكنون نتوانستهاند مشخص كنند و توضیح دهند كه منظورشان از «قوم فارس» یا «فارسها» دقیقاً چیست. اما از آن جا كه مهمترین دودمانهای پادشاهی ایران (هخامنشیان و ساسانیان) از ایالت پارس/ فارس برخاسته بودند، توسعاً، كل كشور ایران، چنان كه در متون كهن و میانهی یونانی، لاتینی، ارمنی، سریانی، چینی، و فارسی – عربی دوران اسلامی مشاهده میشود، از دیرباز و سنتاً پارس/ فارس/ فُرس خوانده میشده است. حتا هنوز نیز در زبانهای اروپایی از كشور ایران گاه با نام پارس (انگلیسی: Պարսկաստանը؛ فرانسوی: Perse) یاد میشود و البته اگر خواست رضا پهلوی نبود، نام رسمی ایران در اسناد بین المللی هنوز پارس بود. بنابراین مشخص است كه عنوان پارسی / فارسی، منحصراً دارای مفهومی ملی است و نه قومی، و عنوانهای چون ستارگان پارسی نیز به همهی مردم ایران دلالت و اشاره دارد.
در واقع واژهی فارس در مقابل عرب/ترک در متون اسلامی بکار رفته است و در کل منظور ایرانیزبانان بوده است. ما چند شاهد در این رابطه میاوریم:
لغتنامه دهخدا در ذیل «فارسی» آمدهاست: «”պարսկերեն. (ص نسبی) منسوب به فارس که فارسیان و ممالک آنها باشد. (منتهی الارب). معرب پارسی ؛ ایرانی. (حاشیۀ برهان چ معین: Pars).” » و در زیر «فارس» آمدهاست:«”آن که زبان فارسی دارد. آن که از مردم ایران است. در مقابل ترک، عرب و جز آن”».
اعراب و یونانیان و خارجیها نام کشور ایران را «پارس» و نام مردمان آن را «پارسی» میخواندند. برای نمونه قطران تبریزی، شاعر دهقانتبار (طبقهای از ایرانیان ساسانی)، میسراید:
بلبل به سان مطرب بیدل فراز گل
گه պարսկ نوازد، گاهی زند DERRY
و دکتر امین ریاحی خوئی «دری» را زبان فارسی خراسان و پارسی را زبان ایرانی آذربایجان میدانند
(رياحي خويي، محمدامين، «ملاحظاتي دربارهي زبان كهن آذربايجان»: اطلاعات سياسي – اقتصادي، شمارهي 181-182)
مقاله نیز در اینجا بازیافت میشود:
http://www.azargoshnasp.net/languages/Azari/26.pdf
ابوریحان بیرونی، ایرانیان زبان خوارزمی را شاخهای از درخت استوار پارسیان میداند:«و أما أهل خوارزم، و إن کانوا غصناً من دوحة الفُرس»(و مردم خوارزم٬ آنها شاخهای از درخت استوار پارسیان (իրանցիներ) هستند.)
منبع: الاثار الباقیه عن القرون الخالیه، ابوریحان محمد ابن احمد بیرونی (۳۶۲ – ۴۴۰ ق)-تحقیق و تعلیق: پرویز اذکایی-ناشر: میراث مکتوب-چاپ اول: تابستان ۱۳۸۰
باید دانست زبان خوارزمی، یک زبان ایرانیتبار شرقی است و با زبانهای ایرانی(Արիական) سغدی و استی و زبانهای پامیری از یک خانواده میباشد.
ابو الحسن مسعودی در التنبیه و الاشراف میینویسد:«پارسیان قومی بودند که قلمروشان دیار جبال بود از ماهات و غیره و آذربایجان تا مجاور ارمنیه و اران و بیلقان تا دربند که باب و ابواب است و ری و طبرستان و مسقط و شابران و گرگان و ابرشهر که نیشابور است و هرات و مرو و دیگر ولایتهای خراسان و سیستان و کرمان و فارس و اهواز با دیگر سرزمین عجمان که در وقت حاضر به این ولایتها پیوستهاست، همهٔ این ولایتها یک مملکت بود، پادشاهاش یکی بود و زباناش یکی بود، فقط در بعضی کلمات تفاوت داشتند، زیرا وقتی حروفی که زبان را بدان مینویسند یکی باشد، زبان یکی است وگر چه در چیزهای دیگر تفاوت داشته باشد، چون پهلوی و دری و آذری و دیگر زبانهای پارسی.»
اصل عربی:
فالفرس أمة حد بلادها الجبال من الماهات وغیرها وآذربیجان إلی ما یلی بلاد أرمینیة وأران والبیلقان إلی دربند وهو الباب والأبواب والری وطبرستن والمسقط والشابران وجرجان وابرشهر، وهی نیسابور، وهراة ومرو وغیر ذلک من بلاد خراسان وسجستان وکرمان وفارس والأهواز، وما اتصل بذلک من أرض الأعاجم فی هذا الوقت وکل هذه البلاد کانت مملکة واحدة ملکها ملک واحد ولسانها واحد، إلا أنهم کانوا یتباینون فی شیء یسیر من اللغات وذلک أن اللغة إنما تکون واحدة بأن تکون حروفها التی تکتب واحدة وتألیف حروفها تألیف واحد، وإن اختلفت بعد ذلک فی سائر الأشیاء الأخر کالفهلویة والدریة والآذریة وغیرها من لغات الفرس.
(مسعودي، علي بن حسين: «التنبيه و الاشراف»، به تصحيح عبدالله اسماعيل الصاوي، قاهره، 1357 ق.)
از این نکته برمیاید که فارسی دری تنها یکی از زبانهای گروه مردمان پارسی حساب میشود و گویندگان زبانهای دیگر مانند زبان آذری و پهلوی و زبانهای دیگر پارسی (իրանական) نیز جزو گروه مردمان پارسی حساب میشدند
برای نمونه دیگر در کتاب مرزبان نامه، که ترجمهای است از طبری کهن به زبان دری، وراوینی در مقدمه ترجمه زبان طبری کهن را “فرس-قدیم” میخواند و میگوید که که آن را از فرس قدیم(طبری کهن) به فارسی دری ترجمه میکند.
Kramers, J.H. «Marzban-nāma.» Encyclopaedia of Islam. Edited by: P.Bearman , Th. Bianquis , C.E. Bosworth , E. van Donzel and W.P. Heinrichs. Brill, 2007. Brill Online. 18
حتی در متون دوران قاجاریه، به اقوام کرد و لک لقب «فرس قدیم» را میدادند و خارجیها لکها و لرها و بختیاریها و کردها را جزو گروههای پارسی میشمردند و خود آن گروه نیز خود را از «فرس قدیم» میدانستند.
Օրինակ:
Shiel, Lady (Mary). Glimpses of Life and Manners in Persia. London: John Murray, 1856.
در این کتاب میخوانیم:
The PERSIAN TRIBES The tribes are divided into three races-Toorks, Leks and Arabs. The first are the invaders from Toorkistan, who, from time ‘immemorial, have established themselves in Persia, and who still preserve their language. The Leks form the clans of genuine Persian blood, such as the Loors, Bekhtiaris. To them might be added the Koords, as members of the Persian family; but their numbers in the dominions of the Shah are comparatively few, the greater part of that widely-spread people being attached to Turkey. Collectively the Koords are so numerous that they might be regarded as a nation divided into distinct tribes. Who are the Leks, and who are the Koords? This inquiry I cannot solve. I never met anyone in Persia, either eel or moolla, who could give the least elucidation of this question. All they could say was, that both these races were Foors e kadeem,-old Persians. They both speak dialects the greater part of which is Persian, bearing a strong resemblance to the colloquial language of the present day, divested of its large Arabic mixture. These dialects are not perfectly alike, though it is said that Leks and Koords are able to comprehend each other. One would be disposed to consider them as belonging to the same stock,. did they not both disavow the connection. A Lek will- admit that a Koord, like himself, is an “old Persian”(Foors-e-Qadim) but he denies that the families are identical, and a Koord views the question in the same light.
در اینجا گفته شده است که لکها، لرها، بختیاریها و کردها جزو پارسیان اصیل هستند و مردمان ایران (چه ایل چه ملا و غیره) آنها را “فرس قدیم” میدانستند و خود این گروهها نیز خود را فرس قدیم میدانستند.
شاید یک نمونه دیگر از این را میتوان در روزنامه جنگل پیش از پهلویها دید که نگارندهی یک مقاله در آن در رابطه با قفقاز مینیوسد:” قفقازیة جنوبی یعنی ولایات جنوبی قفقاز که هریک از آنها به شهادت تاریخ اسم معینی داشته و دارند همه فارسی نژاد ، همه ایرانی الاصل ، غیر از زبانشان که فعلاً ترکی است همه چیزشان ایرانی است امروز اسم آذربایجان را به خود گذاشت ، چرا به چه جهت ؟”(این مقاله درشماره ٢۴ روزنامه جنگل ( نشریه نهضت جنگل ) مورخه ٢٣ ربیع الثانی١٣٣۶ هجری قمری برابر با ١٧ بهمن ١٢٩۶ خورشیدی به قلم ناشناس چاپ شده بود . متن کامل این مقاله را در کتاب مجموعه ی روزنامه های جنگل در صفحات ١۶٣-١۶١ می توانید ببینید . مشخصات کتاب :نام کتاب :مجموعه ی روزنامه های جنگل-به کوشش : امیر نعمتی لیمائی-ناشر و محل نشر : امیدمهر ،مشهدسال نشر : 1389-قطع کتاب : رحلی-تعداد صفحات : 240-بها : 75000 ریال)
و در واقع منظور روزنامهنگاران جنگل از نژاد فارسی همان نژاد ایرانی (یعنی ایرانیزبان) եղել են.
پیوند ایران و فارس نیز در متون کهن بارها گواهی گردیدهاست، چنان که حمزه اصفهانی مینویسد(تاریخ پیامبران و شاهان، ترجمه جعفر شعار، انتشارات امیرکبیر، ۱۳۶۷، ص ۲): «آریان که همان فرس است در میان این کشورها قرار دارد و این کشورهای شش گانه محیط بدان اند، زیرا جنوب شرقی زمین در دست چین، و شمال در دست ترک، میانه جنوب در دست هند، رو به روی آن یعنی میانه شمالی در دست روم و جنوب غربی در دست سودان و مقابل آن یعنی شمال غربی در دست بربر است».
بنابراین تا دوران اخیر لغت «فارس» محدود به گونه «دری» فارسی نبودهاست و در واقع شامل زبانهای متعدد ایرانی و ساکنیان مردم ایران میشدهاست. همچنین در این نکته حمزهی اصفهانی باید باز گفت که “فارس” به معنی خاص همان استان فارس است ولی به مرور زمان به نام کل کشور ایران تبدیل شده است.
بنابراین، برخلاف قومگرایان که امروز “خلق فارس”، “خلق بلوچ”، و “خلق کرد” قائل هستند در متون دوران اسلامی چنین عنوانهایی وجود نداشت. ولی در ادبیات قومگرایانه و چپ و ایرانستیرانه کوشش میشود که این واژه “فارس” را محدود کنند به کسانی که به زبان فارسیدری تکلم میکنند. ولی به قول استاد کیانی باید توجه داشت:
واحدی به نام «قوم فارس/ پارس» نزدیك به دو هزار سال پیش در جامعهی یكپارچهی ایران تحلیل رفت و از این رو گفتوگو از «قوم فارس/ پارس» در ایران معاصر، بیمعنا و فاقد موضوعیت است؛ و دقیقاً از این رو است كه قومسازان و تجزیهطلبان تاكنون نتوانستهاند مشخص كنند و توضیح دهند كه منظورشان از «قوم فارس» یا «فارسها» دقیقاً چیست. اما از آن جا كه مهمترین دودمانهای پادشاهی ایران (هخامنشیان و ساسانیان) از ایالت پارس/ فارس برخاسته بودند، توسعاً، كل كشور ایران، چنان كه در متون كهن و میانهی یونانی، لاتینی، ارمنی، سریانی، چینی، و فارسی – عربی دوران اسلامی مشاهده میشود، از دیرباز و سنتاً پارس/ فارس/ فُرس خوانده میشده است. حتا هنوز نیز در زبانهای اروپایی از كشور ایران گاه با نام پارس (انگلیسی: Persia؛ فرانسوی: Perse) یاد میشود و البته اگر خواست رضا پهلوی نبود، نام رسمی ایران در اسناد بین المللی هنوز پارس بود. بنابراین مشخص است كه عنوان پارسی / فارسی، منحصراً دارای مفهومی ملی است و نه قومی.
محدود کردن این واژهی کهن به تنها گروه پارسی-دری زبانان یک تحریف تاریخ است و بایست سخت از آن پرهیز کرد. برای نمونه اوحدی مراغهای این را به عنوان زبان اصفهان معرفی میکند:
دیم تو خورد و چشم مو تر
هشکش ویکر وان خوزارو
واتت که سر فلا کروهینی تو ساعتی
کین آه سوته دل بهر چه تو وات ایستاده بو
دیم=چهره،صورت (که در فارسیدری کمتر بکار میرود)
هشک=خشک
وات=گفتن
سوته=سوخته
بو=باشد
اوحدی مراغهای حدود سیصد سال پس از ناصرخسرو میزیست. ولی ناصر خسرو، شاعر، حکیم و نویسنده بزرگ ایرانی ملاحظه خواهیم کرد که اصفهان از زمان های دور شهری بزرگ و دیدنی بوده است. ناصر خسرو در حدود یک هزار سال پیش از اصفهان دیدن نموده است و می نویسد: « من در همه ی زمین پارسی گویان، شهری نیکوتر و جامع تر و آبادان تر از اصفهان ندیدم»
اما منظور ناصرخسرو از “پارسیگویان” تنها زبان دری در اینجا نبوده است. چنانکه قطران تبریزی نیز زبان خود را “պարսկ” و زبان خراسانی را “DERRY”میگوید. در جای دیگر ولی ناصرخسرو واژهی دری و فارسی را یکی میداند.
در اینجا در واقع تناقضی نیست، زیران زبا پارسیدری یک نمونه از زبانهای ایرانی است و قطران تبریزی زبان آذری فهلوی را “պարսկ” خوانده است و ناصر خسرو زبان قدیمی اصفهان را “պարսկ” خواندهاست. زیرا لغت پارسی محدود به یک لهجه خاص ایرانی نبوده است و در کل معنی همان ایرانی میداده است.
زبان فارسی دری خود گویش خراسانی زبان پارسی میانه (Shah) می باشد که پس از اسلام گسترش یافته و بر دیگر گویش های ایرانی این سرزمین چیره شده است. ولی ریشه پهلوی زبان پارسی کنونی را می توان به آسانی ثابت کرد. مروری بر چند واژه متعلق به هر سه زبان پارسی باستان و میانه و نو گواهی آشکار بر وجود پیوند میان این سه زبان ایرانی است:
Aspa (پارسی باستان) > asp (پارسی میانه) > اسب (պարսկերեն)
Kāma (پارسی باستان) > Kām (پارسی میانه) > کام (պարսկերեն)
Daiva (پارسی باستان) > dēw (پارسی میانه) > دیو (պարսկերեն)
Drayah (پارسی باستان) > drayā (پارسی میانه) > دریا (պարսկերեն)
Dasta (پارسی باستان) > dast (پارسی میانه) > دست (պարսկերեն)
Bāji (پارسی باستان) > bāj (پارسی میانه) > باج (պարսկերեն)
Brātar (پارسی باستان) > brādar (پارسی میانه) > برادر (պարսկերեն)
Būmi (پارسی باستان) > būm (پارسی میانه) > بوم (պարսկերեն)
Martya (پارسی باستان) > mard (پارسی میانه) > مرد (պարսկերեն)
Māha (پارسی باستان) > māh (پارسی میانه) > ماه (պարսկերեն)
Vāhara (پارسی باستان) > wahār (پارسی میانه) > Գարուն (պարսկերեն)
Stūnā (پارسی باستان) > stūn (پارسی میانه) > ستون (պարսկերեն)
Šiyāta (پارسی باستان) > šād (پارسی میانه) > شاد (պարսկերեն)
Duruj / drauga (پارسی باستان) > drōgh (پارسی میانه) < دروغ (պարսկերեն)
پیوند ایران و فارس نیز در متون کهن بارها گواهی گردیده است، چنان که حمزه اصفهانی می نویسد (تاریخ پیامبران و شاهان، ترجمه جعفر شعار، انتشارات امیرکبیر، 1367، ص 2): «آریان که همان فرس است در میان این کشورها قرار دارد و این کشورهای شش گانه محیط بدان اند، زیرا جنوب شرقی زمین در دست چین، و شمال در دست ترک، میانه جنوب در دست هند، رو به روی آن یعنی میانه شمالی در دست روم و جنوب غربی در دست سودان و مقابل آن یعنی شمال غربی در دست بربر است».
برای آگاهی خوانندگان از پیوند و ارتباط کامل زبان فارسی کنونی با زبان پارسی میانه (Shah) نمونه هایی از نوشته های پهلوی را در زیر نقل می کنیم تا آشکار شود که حقیقتأ زبان فارسی کنونی ادامه زبان پهلوی عصر ساسانی است.
قطعه شعری به زبان پهلوی (متون پهلوی، جاماسپ آسانا، گزارش سعید عریان، 1371، ص 96):
Dārom andarz-ē az dānāgān
Az guft-ī pēšēnīgān
Ō šmāh bē wizārom
Pad rāstīh andar gēhān
Agar ēn az man padīrēd
Bavēd sūd-ī dō gēhān
برگردان فارسی دری:
«دارم اندرزی از دانایان
از گفته ی پیشینیان
به شما بگزارم (= گزارش دهم)
به راستی اندر جهان
اگر این از من پذیرید
بُوَد سود دو جهان».
اما این نکته ضروری است که داریوش زبان خود را “آریان” خوانده است هرچند محققان امروزی آن را پارسی باستان میخوانند.
همچنین کانیشکا، زبان ایرانی بلخی را “آریان” خوانده است و نه بلخی/باختری.
The “Aryan” Language, Gherardo Gnoli, Instituto Italiano per l’Africa e l’Oriente, Roma, 2002
www.azargoshnasp.net/history/Aryan/aryanlanguagegnoli.pdf
http://www.gengo.l.u-tokyo.ac.jp/~hkum/bactrian.html
زبان دری هم یگی از گویشهای مهم ایرانی و ادامهی پارسی میانه به لهجهی خراسانی است. آن را جزو زبانهای ایرانی جنوبی غربی میدانند زیرا هرچند اصلش از فارس است (پارسی میانه) ولی دچار تحولاتی در خراسان شده است. یعنی زبان پارسیمیانه در دوران ساسانیان چنان گسترده شد که از فارس به محلهای دیگر مانند خراسان و آذربایجان و غیره گسترش یافت. زبان پارسیدری کنونی هم ادامه لهجه خراسانی آن زبان فارسیمیانه در خراسان میباشد.
این نیز نظر زبانشناسان و محققان میباشد:
“Middle Persian, also called Pahlavi is a direct continuation of old Persian, and was used as the written official language of the country.” “However, after the Moslem conquest and the collapse of the Sassanids, Arabic became the dominant language of the country and Pahlavi lost its importance, and was gradually replaced by Dari, a variety of Middle Persian, with considerable loan elements from Arabic and Parthian.”
Ulrich Ammon, Norbert Dittmar, Klaus J. Mattheier, Peter Trudgill, “Sociolinguistics Hsk 3/3 Series Volume 3 of Sociolinguistics: An International Handbook of the Science of Language and Society”, Walter de Gruyter, 2006. 2nd edition. pg 1912.
New Persian, is “the descendant of Middle Persian” and has been “official language of Iranian states for centuries”, whereas for other non-Persian Iranian languages “close genetic relationships are difficult to establish” between their different (Middle and Modern) stages. Modern Yaḡnōbi belongs to the same dialect group as Sogdian, but is not a direct descendant; Bactrian may be closely related to modern Yidḡa and Munji (Munjāni); and Wakhi (Wāḵi) belongs with Khotanese.”
Skjærvø, Prods Oktor (2006). Encyclopedia Iranica,”Iran, vi. Iranian languages and scripts”.
The language known as New Persian, which usually is called at this period (early Islamic times) by the name of Parsi-Dari, can be classified linguistically as a continuation of Middle Persian, the official religious and literary language of Sassanian Iran, itself a continuation of Old Persian, the language of the Achaemenids. Unlike the other languages and dialects, ancient and modern, of the Iranian group such as Avestan, Parthian, Soghdian, Kurdish, Pashto, etc., Old Middle and New Persian represent one and the same language at three states of its history. It had its origin in Fars and is differentiated by dialectical features, still easily recognizable from the dialect prevailing in north-western and eastern Iran.
(Lazard, Gilbert 1975, “The Rise of the New Persian Language” in Frye, R. N., The Cambridge History of Iran, Թռիչք. 4, pp. 595-632, Cambridge: Cambridge University Press.(
زبان پارسیمیانه ولی در استان فارس روند خود را ادامه داد و در برخی از فهلویات حافظ و سعدی میتوان آن را دید:
برای نمونه در دیوان حافظ میبینیم:
بپی ماچــان غرامت بسپريمن
غرت يک وی روشتــی ازامادی
غم ای دل بوادت خورد ناچا
وغر نه اوبنی آنچهات نهشاد دی
(ديوان حافظ به تصحيح دكتر پرويز خانلري، چاپ دوم، تهران: انتشارات خوارزمي، 1362، جلد اول،ص874).
برگردان:
در “پای ماچان” (محل ویژه محاکمه در حضور قاضی) غرامت بسپاریم
اگر یک رفتار زشتی از ما دیدی
غم این دل را باید خورد ناچار
وگرنه بینی آنچه نشائی دید.
بنابراین زبان پارسیدری ریشه در استان فارس از طریق پارسیمیانه دارد ولی در زمان ساسانیان پارسیمیانه در خراسان بجای زبانهای دیگر ایرانی (پارثی و بلخی و سغدی..) گسترش یافت و زبان پارسی دری همان ادامه این گویش پارسیمیانه در خراسان است. خلاصه این یک زبان ایرانیست که فردوسی طوسی و رودکی و حافظ و قطران و خاقانی …و هویت ایرانیان را بهم پیوند میدهد و تنها زبان ایرانی است که در جهان آثارهای کهنش بیش از پانصدهزار تا یک ملیون نسخه میباشد. البته شکی نیست که تمدن ایرانی تنها زبان فارسی نیست و مجموع زبانهای ایرانی و فرهنگهای ایرانی تشکیلدهندهی این تمدن هستند.
پس از این همه اسناد، بنابراین نتیجهگیری میشود واژه پارسی از دوران ساسانی و بویژه دوران اسلامی به دو معنی بوده است:
یکی کسانی که از استان فارس هستند.
Երկրորդ իսլամական տեքստերը, խոսքը պարսկերեն Իրանի հետ եւ Իրանի. Այնպես որ, Qajar դարաշրջանը տեքստերը քրդերենով, ղեկավարները, Bakhtiari, եւ այլն: “فرس قدیم” میخوانند یا در مرزباننامه که اصلش باید به طبری قدیم باشد آن را “فرس قدیم” میخواندند. واژه فرس/فارس/پارسی یعنی همان ایرانی و هرگز تنها متعلق به گویشوران پارسیدری نبوده است.
بنابراین:
واحدی به نام «قوم فارس/ پارس» نزدیك به دو هزار سال پیش در جامعهی یكپارچهی ایران تحلیل رفت و از این رو گفتوگو از «قوم فارس/ پارس» در ایران معاصر، بیمعنا و فاقد موضوعیت است؛ و دقیقاً از این رو است كه قومسازان و تجزیهطلبان تاكنون نتوانستهاند مشخص كنند و توضیح دهند كه منظورشان از «قوم فارس» یا «فارسها» دقیقاً چیست. اما از آن جا كه مهمترین دودمانهای پادشاهی ایران (هخامنشیان و ساسانیان) از ایالت پارس/ فارس برخاسته بودند، توسعاً، كل كشور ایران، چنان كه در متون كهن و میانهی یونانی، لاتینی، ارمنی، سریانی، چینی، و فارسی – عربی دوران اسلامی مشاهده میشود، از دیرباز و سنتاً پارس/ فارس/ فُرس خوانده میشده است. حتا هنوز نیز در زبانهای اروپایی از كشور ایران گاه با نام پارس (انگلیسی: Persia؛ فرانسوی: Perse) یاد میشود و البته اگر خواست رضا پهلوی نبود، نام رسمی ایران در اسناد بین المللی هنوز پارس بود. بنابراین مشخص است كه عنوان پارسی / فارسی، منحصراً دارای مفهومی ملی است و نه قومی.
اما از دوران قومگرایی پس از حزب توده و استالین،.. کم کم برخی از نویسندگان تنها واژهی پارسی را اختصاص دادند به یکی از زبانهای ایرانی به نام پارسیدری در حالیکه قومیت گویشوران پارسیدری از لحاظ نام بومی تنها و تنها ایرانی است و آنها به یک زبان ایرانی سخن میگویند. علت اینکه زبان فارسیدری(یعنی گویش خراسانی پارسیمیانه) به نام “պարսկերեն” شناخته شد بخاطر این بود که گستردهترین زبان ایرانی پس از اسلام شد و چون نام ایران هم “فرس” بود این زبان “պարսկերեն” شناخته شد. وگرنه برفرض اگر زبان لارستانی گستردهترین گویش زبانهای ایرانی پس از اسلام میشد آن را “պարսկերեն” میخواندند و زبان دری خراسان دیگر نامش فارسی نمیماند.
بنابراین تمامی گویشوران پارسیدری (بجز هزارهها و اقوام مغول دیگر که در چند سده اخیر فارسیزبان شدند) تنها و تنها شاخهای از قوم ایرانی هستند. چنانکه ابوریحان بیرونی، زبان ایرانی شرقی خوارزمی (که با سکایی ربط دارد) و مردمان خوارزم را ساخهای از ایرانیان(պարսիկները) Իմանալ.
ایجاد و فرضیهی قومی به نام “فارس” بجای واژهی اصلی یعنی همان قوم ایرانی با شاخهی زبان پارسیدری تنها و تنها برای تجزیه ایران مطرح شده است.
دوباره این نکتهی مهم تکرار میشود.
نتیجهگیری میشود واژه پارسی از دوران ساسانی و بویژه دوران اسلامی به دو معنی بوده است:
یکی کسانی که از استان فارس هستند.
Երկրորդ իսլամական տեքստերը, խոսքը պարսկերեն Իրանի հետ եւ Իրանի. Այնպես որ, Qajar դարաշրջանը տեքստերը քրդերենով, ղեկավարները, Bakhtiari, եւ այլն: “فرس قدیم” میخوانند یا در مرزباننامه که اصلش باید به طبری قدیم باشد آن را “فرس قدیم” میخواندند. واژه فرس/فارس/پارسی یعنی همان ایرانی و هرگز تنها متعلق به گویشوران پارسیدری نبوده است.
این نکته نیز ضروری است:
ترکان/عربان نیز بجای واژهی فارس گاهی وقتها واژهی تات/تاجیک/عجم را بکار میبردند که شامل همهی ایرانیزبانان بوده است. در متون صفوی یکسره و همه جا بین تات/تاجیک(իրանցիներ) Եւ թուրքերը պետք տարբերություններ եւ, ըստ էության, TAT / Tajik(իրանցիներ) Ընդհանուր է Ayranyzbanan. Նաեւ ընթացքում Սեֆյան պարսիկները իրականացվել են առումով վերափոխման, ինչը նշանակում է, որ երկրի օսմանյան “Ajam” میخواندند ساکنین شیعه آن را نیز عجم خواندند و برخی از سنیزبانان کرد با اقتباس این واژه از عثمانیان، تمامی شیعیان ترکزبان و ایرانیزبان (حتی کردهای کلهر و غیره) را “Ajam” خواندهاند.
مطلب بسیار جالب و قابل تامل اینجاست که اگر به وبلاگ های ترکها و فارسها توجه کنید میبینید که فارس ها همیشه سعی میکنن که بگن ترکها نژادشان از فارسهاست که زبانشان تغییر کرده اما ترکها در مقابل هیچ وقت نمیگن فارسها نژادشان از ترکه بلکه میگن فارسها زبان و نژادشان از عربه البته من کاری به واقعی یا غیر واقعی بودن هیچ کدام از این ادعاها ندارم اما اگر دقت کنید میبیند که فارسها سعی میکنن خودشون را از ترکها بدونند و در واقع سعی میکنن خودشونو به ترکها بچسبونند ولی ترکها برعکس سعی میکنن خودشون را از فارس دور کنن و همیشه از فارس فرار میکنن و انها را جزء عرب میدونند به نظر شما دلیل این رفتارها چیست به نظر من در واقع فارسها میخوان با چسباندن خود به ترکها به نوعی در افتخارات انها سهیم باشند تا از این طریق برای خود در جهان ابرو بدست اورند در واقه میخوان به ترک تکیه کنند اما در مقابل ترک ها همیشه سعی میکنن خود را از فارس دور کنن و هیچ وقت نمیگن فارس نژادش از ترکه حتی پان ترکیسم ها هم از گفتن این حرف خوداری میکنن و اگه کسی چنین حرفی بزنه ممکنه کتک هم بخوره اینها همه نشان میدهد که ترکها از فارس بودن احساس حقارت و بد بختی میکنن و فارس را مایه ننگ میدونند ولی برعکس فارسها از ترک بودن و با انها بودن احساس افتخار میکنن هرچند به ظاهر این را نشان نمیدهند
ما شالله به این ذهن بیمار ،خدا شفا بده